تورکمن صحرا

آرچاهای جرگلان در غم فراق دکتر غیادی نوحه عزا و ماتم سر می دهند

پایگاه تحلیلی خبری اولکامیز – قمرالدین سیدی :

امروز یار بزرگ انسانیت، که در حدود و ثغور خویش به انسانیت رنگ و لعابی دیگر بخشیده و به چشمان باز ، گشودن افکار و اندیشه را ممارست داد، چشم از غدّاره قدَر فرو بست.
امروز باد خزان روزگار ، برگ درختی را که به تنه ی تناور ایام تنیده و ریشه در قلب صحرا داشت از تنه کنده و مغلوب خویش ساخت.
اکنون من در تلاطم موج افشان بغض ها گرفتارم. من در گرداب حسرت ها چون نوح در تدارک قایق نجات غریقم.
چگونه در ضمیر خویش به باور بنشانم، نشان فلاخن غم بار و غبار آلود اخبار را.چون شنود و شهود این ضایعه بزرک رعشه بر عرشه کشتی اندام می نهد و قباب غیرت می طلبد این تن تیمار را

آهای آرچاها ، مگر دیروز نبود که با تکان شاخ و برگ ها بر مناره خیالی خویش جهت ترحیب و تقریب مهمان دیروز و میزبان بلافصل امروز خویش دست دوستی تکان می دادید؟ آیا اکنون با لثغه و تن بغض آلود خویش سرود الوداع سر می دهید؟

ای جاده پر پیچ و خم راز جرگلان آیا ز ایاب و ذهاب دکتر غیادی به سریر ساز و برگ سوهان یافته سرای خویش خاطره ها ندارید؟.آیا تن با تابتان در نبود بزرگ مرد دیار و پزشک متعهد روز بی تابی نمی کند؟

ای اسبان اصیل ز فقدان یارتان که عشق بی پایان او در نمود شماها هویدا بود شیهه و شیون سر نمی دهید و مخابره این خبر دل بی آزارتان را آزار نمی دهد؟.

ای قالی غول ترکمن به نقوش و نگار، شماها در حسرت یاری که دست مهر را به مهربانی به شانه هایتان ارازانی می داشت اشک با رشک را از دیدگان بی رمص سبلان خویش سیلان نمی کنید؟

ای مادر بی پناه ، ای پدر بی نوا، ای بیمار بی دوا، من خبر از نای نالان شماها دارم. آری حق به جانب شماهاست زیرا یاری که ز جان مایه گذاشت و به جان های به حسرت نشسته امید و نوید بخشید ، جان به جان آفرین تسلیم نمود و با چهره خندان و دستان مهربان به خاطره ها پیوست.

دوستان مرگ برای انسان هایی که به انسان ها زندگی بخشید و نهال امید را به آنان تحفه نمود معنایی ندارد. تباین و تغرّب افرادی چون دکتر غیادی که عبهر عهد و سریر سرورند بر روح و روان آدمی سنگینی می کند.

زدودن و به ورطه فراموشی سپردن افرادی که با محبت بر دل و جان آدمی رخنه کردند، با چکش چموش، تابلو مرگ آنان را با مسمار اجل بر دیوار زندگی نهادن عاری از عقل و بدور از انصاف است.

دکتر عزیز اگر چه امروز دستان مسؤل ثبت، مُهر فوت بر شناسنامه روزگارت می نهند ، بدان شناسنامه اعمال نیکتان مُهر زندگی را از جانب قلب های یکایک افراد جرگلان به خود ممهور نموده است.۰

ای نمک پرورده ی سرا پرده ی اسرار جرگلان ، تو نیک بدان که مردم قدر نشناس تو نیستند. این را به یقین می دانند که شما به پاس خدمات ارزنده و انسان دوستانه تان در سویدای قلب و در مناره ارزش ها جای دارید و به همین خاطر نه تنها یکایک مردم جرگلان حتی آرچاهای همیشه سبز نیز طراوت خاص همیشگی خود را از دست داده و با تکان شاخ و برگ ها ، در حسرت نبود تو نوحه عزا و ماتم سر میدهند.

ای پزشک متعهد، مردم جرگلان و کوچه پس کوچه های بی انتهای این دیار، با تو در تردد به سرای خود خاطره ها دارند.و چون مجنون صحرا به تلهّف ،اشک حسرت ریخته و با تداعی خاطره ها در ذهن از اندام ظریف و هیکل شکیل تو مجسمه ” نماد خدمت” ترسیم نموده و در کُنج چون گنج خویش به نظاره نشسته و دست مهر را به مهربانی برفرَ ق و گیسوان تو می نهند .

ای زاده گمیشان ، مردم جرگلان به تو که زاده و فرزند فرزانه دیار دریایی ،هویت خودی بخشید و تو را فرزند خوانده بلافصل خود و از آن خود می دانند و نیک به این امر واقفند که چه مُهره شطرنج بی جایگزین را که هیچ المثنایی ندارد از دست داده و در فقدان آن در پستوی عزا به تحیّر و تعزیت زانوی غم
بغل کرده اند.

یاران ، دلاوران ، اهلان قلم، دوستداران انسان و انسان دوستی و جوانان خوش ذوق دیار ،امروز مرگ دیوار و حائلی را ز میانمان با دکتر غیادی عزیز نهاد که ما را به جسم و تن به دیدار آن میسر نیست ولی به پویندگان پایدار و جویندگان جویای نام، ره خدمت او مداوم و مستدام است .

گر چه ظهور و حضور شخصیت هایی چون غیادی یک عمر زمان می طلبد تا مادر مهربان با لالایی های جان سوز ایام در دامن دراعه پاک به تربیت آن برآید ولی با تمسک بر این سروده” آب دریا را اگر نتوان کشید / هم به قدر تشنگی باید چشید” همگی در حد وتوان خود همانند دکتر غیادی قدمی به سوی خدمت و سعادت بشری بر داریم تا در حظیره قدس مورد لطف و عنایت ملیک مقتدر قرار گیریم.

در پایان این ضایعه بس بزرگ و فقدان خادم دست های پینه بسته ی صحرا که خدمت به خلق را به آوازه و شهرت ترجیح داد و به حامی فرهنگ و ادب و داشته های جوهر مکنون گونه غنی ترکمن و دوست و همیار جدایی ناپذیر اسب خوش رخش چاندا بیل و مدافع صحت و سلامتی و جانباز عاشقانه خسته گان رنجیده و رنج کشیده سر زمین آرچاها و زبان گویای آداب و سنن دیامان را به تمامی عاشقان خدمت به مظلومین،علمای دلسوز، جامعه فرهنگی، طبیبان حاذق و مردمان صادق ایران عزیز بالاخص به صحرای سحر انگیز صداقت تسلیت و تعزیت می گویم و از خدای خالق مسئلت می دارم که ایشان را در روز موعود و انجمن کبری و سعادت عظمی با عالمان باعمل و انسان های شفیق و دینداران متعهد محشور نماید. روحش شاد و راهش مستدام.
شانزدهم شهریور هزار وچهار صد

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا