یادداشت

گفتاری در باب زبان مادری

پایگاه خبری اولکامیز- یادداشت: محمد توانگری : در ادبیات سیاسی جهان تقسیم بندی کشورها به صورت مرکز- پیرامونی رایج است. من از این تقسیم بندی سود بردم، و قومیت ها را نسبت به مرکز، جامعه ی پیرامونی تعریف کردم. الگوی من برای پیرامونی بودن قومیت ها نسبت به مرکز، نه با توسعه نیافتگی اقتصادی، نه با محرومیت اقتصادی، و نه توزیع عادلانه تر منابع مادی، بلکه با توسعه نیافتگی زبان مادری، محرومیت زبان مادری و مهم تر از همه تأخیر در احقاق زبان مادری پیوندی ناگسستنی دارد!

اتفاقن باید توسعه نیافتگی اقتصادی را ذیل توسعه نیافتگی زبان مادری قرار داد و ارزیابی کرد! چرا که زبان به عنوان هویت جمعی یک قوم هنوز از رابطه ی مرکز – پیرامونی خارج نشده؛ به عبارتی هنوز رسمیت پیدا نکرده! و این می تواند ” دیگری ” بودن قومیت ها را نسبت به مرکز تقویت کند. در نتیجه در دل این فرایند وابستگی تشدید یافته. واین وابستگی از طریق زبان، در ادامه ابعاد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی در جغرافیای زیست ما را تحت تاثیر قرار داده است.

پیرامونی بودن زبان ترکمنی را در رسانه های مکتوب و رسانه های بصری- شنیداری شاهدیم: برای مثال در رادیو و تلویزیون برنامه ها به زبان ترکمنی بیش تر از چند ساعت نیست. آن سو اما زبان فارسی در دوره ی مشروطه به زبان اصلی و رسمی و غالب بدل می گردد. و این امکان به او داده می شود تا هنرهای غربی مثل رمان، سینما، نمایشنامه را در آغوش خود بپروراند که از این موهبت زبان های پیرامونی مثل زبان ترکمنی بی بهره بودند.

افزون برآن در این صد سال اخیر زبان فارسی به چنان توسعه یافتگی رسیده که در یک زیست مشترک با اقوام نقش ” سلطه “را ایفا می کند. این سلطه همان هژمونی زبان فارسی است! با امنیتی کردن زبان مادری و خارج ساختن آن از مدار اجتماعی- فرهنگی و اجرا نشدن أصل ١۵ قانون أساسی، نه تنها فقط تک محصولی شدن ادبیات ما را رقم زد که آن هم فقط شعر است که لنگان لنگان به حیات خود ادامه می دهد بلکه هژمونی زبان فارسی را هم تشدید کرد.

هژمونی به عبارتی تسلط یک گروه اجتماعی بر گروه اجتماعی دیگر بدون زور به طوری که برای گروه زیرین این تسلط طبیعی می شود. برای مثال ترکمن ها ” حمیددادا ” را (حمیدعمو ) خطاب می کنند. یا به جای ” دایزا ” به راحتی ( خاله ) را به کار می برند. و این برای ترکمن های امروز طبیعی ست!

در این فرایند، جامعه ترکمن به جامعه ی پیرامونی- تک محصولی تبدیل شده. در این وضعیت تحمیلی، که برآمده ی نظرگاه تاریخی- سیاسی هست آیا نمی توان راه برون رفت فرهنگی برای آن متصور شد!؟

هایدگر شعر را زبان اولیه یک قوم تاریخی می داند. بنابراین مسئله اصلی در این جا زبان است. تاخیر در اعطای آموزش زبان مادری در درازمدت وارد فاز بحرانی شده. در ابتدا این بحران خود را به صورت فقدان مخاطب در ادبیات نشان می دهد. اما این بحران از بحران هویت( هویت زبانی ) ناشی می شود. به قول ویتگنشتاین، زبان به عنوان حافظه مشترک جمعی مردمی که به آن زبان سخن می گویند، خانه انسان است.

محدودیت های زبان آدمی، محدودیت دنیای آن هاست. آن چه در این فرایند صد ساله رخ داده است تخریب تدریجی این خانه است و کوچ اهالی آن به خانه یی دیگر( زبان فارسی ) تا آن ها را از محدودیت های زبان که دنیای آن را هم کوچک کرده برهاند. این یعنی بحران هویت فرهنگی؛ گسست. مختل شدن هویت زبانی به اختلال روابط فرهنگی بین افراد جامعه دامن زده. بحران در مخاطب شعر بحران جامعه است.

بنابراین بحران مخاطب در ادبیات به منزله ی فروپاشی آن خانه یی ست که روزگاری حافظه مشترک جمعی مردمی بود که به آن زبان سخن می گفتند.
اما این سوال هم چنان باقی ست که چرا جامعه ترکمن هم چون آذری ها و کردها نتوانستند در برابر هژمونی زبان فارسی مقاومت کنند و به آن فائق آیند و در این صد سال، در غیاب آموزش زبان مادری درجه آسیب پذیری اش بیش تر و بیش تر شده!؟

www,ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا