یادداشت

بُرشی از زندگی ‌با ارّه

مرگ بابک خرمدین با نگاهی به فیلم دستکش طلایی

پایگاه خبری اولکامیز- یادداشتی از محمد توانگری : مصیبت ها همان قدر مدام و مکرر هستند که خوشی ها خلاصه و کوتاه. لویی فردینان سلین

در دهه ی ۹۰ میلادی موج جدیدی از کارگردان های سینما در ترکیه سربرآوردند. یشیم اوستا اوغلو، دمیر کوپوز، نوری بیلگه جیلان( کارگردان محبوب من و خیلی از سینه فیل ها ) و فاتح آکین ( faith akin ) از آن جمله هستند.

فاتح آکین فیلمساز ترک تبار آلمانی ست. با فیلمِ در مقابل دیوار ( پیشنهاد می کنم حتمن ببینین‌ ) برنده خرس طلایی جشنواره برلین شد و در ادامه با فیلم لبه بهشت، بهترین فیلمنامه‌ جشنواره کن را از آن خود کرد.

در این فیلم ها به مسایلی که جامعه ترکیه معاصر گریبانگیر آن است، پرداخته شده. اما آخرین فیلم فاتح آکین، دستکش طلایی محصول۲۰۱۹ درباره جامعه آلمان است.

فیلم دستکش طلایی اقتباسی از رمانی به همین نام از هینز استرانک است. فیلم درباره فریتز هونکاست که قاتل سریالی در دهه ی ۷۰ میلادی در آلمان بود. او بین سال های ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۵ در شهر هامبورگ آلمان دست به این جنایت ها زده. برای مخاطب احتمالی این یادداشت برای این که به دیدن فیلم ترغیب شود باید بگویم که فیلم از ۵ ستاره، ۴/۵ ستاره گرفته.

فروید تعریفی که از ” عقده ” ارائه می دهد این چنین است: آرزو یا خواسته یی که برای رسیدن به آن موانع اجتماعی، فرهنگی، و اقتصادی وجود دارد‌. این موانع باعث از بین رفتن آن خواسته نمی شوند بلکه به ضمیر ناخودآگاه راه میابند و در آینده به صورت عقده بروز می کنند.

یکی از این عقده ها، عقده های جنسی است.

فریتز هونکا با چهره یی دفرمه و از ریخت افتاده در همان نگاه اول تماشاگر را منزجر می کند. او اعتیاد به الکل دارد و مستی، حالت نابهنجار او را تشدید می کند. او نمی تواند با زنان رابطه برقرار کند و همین به بزرگترین معضل زندگی روزانه اش تبدیل می شود.

پاتوق اصلی اش کافه ” دستکش طلایی ” ست. وقتی دوربین در داخل کافه می چرخد آدم هایی می بینیم که جملگی دفرمه شده و به مثابه جامعه آلمان ( شما بگویید ایران خودمان ) بعد از جنگ جهانی دوم است. او از این که نمی تواند با زنان زیبا و جوان ارتباط برقرار کند عصبی ست و شب ها دست به دامن زنان پیر خیابانی داخل کافه می شود.

فروید در مورد سوژه های عقده یی این موضوع را مطرح می کند که به محض این که موضوع میل شان را به دست می آورند، بیمار می شوند. در شروع فیلم روی تخت آلونک کثیف زیرشیروانی، یکی از همان زن های پیر کافه با شکم و پاهای چاق و چهره یی چروکیده به پشت خوابیده را می بینیم. فریتز هونکا مست و نابهنجار با اره شروع به بریدن اعضای بدن پیرزن می کند تا جایی که قطعه قطعه می شود و با چمدان آن بدن مثله شده را ( پدر بابک خرمدین را تجسم کنید ) به بیرون از آپارتمان جایی در میان شاخ و برگ درختان رها می کند. او در ادامه چندین بار دست به این خشونت می زند. این خشونت با مفاهیم فرویدی تکانه ی عقده یی ست.

فریتز هونکا آیا دچار ” روان رنجوری شکست ” است؟

آلن دوباتن در بحث موقعیت افراد در جامعه به این نکته اشاره می کند که ترس ما از شکست به دلیل رفتار غیرهمدردانه ی جهان با کسانی ست که شکست خوردند و نمونه ی بارز آن تمایل دیگران به این است که آن ها را ” بازنده ” خطاب کنند.

آیا این ترس از بازنده اعلام شدن از سوی جامعه تا چه میزان خطرناک است که فریتز هونکا را به آن ناهنجاری ها کشانده…

در حین دیدن فیلم به بابک خرمدین فکر می کردم. او نماد جوان ایرانی از  دست رفته است. قربانی پدری  نابهنجار. پدری که در او به دنبال آن عقده یی گشت که او را بیمار کرده! پدری که هم چون فریتز هونکا مثله کردن بخشی از زیست روزانه اوست. و جامعه ایرانیِ از ریخت افتاده این روزها نظارگر مثله شدن جوانانش به دست نا/پدری ست.

آن چه بین فریتز هونکا و پدر بابک خرمدین مشترک است دیگرآزری ست. به گفته ی آلفردو، دیگرآزار باید پیشاپیش شخص دیگر را مثل خودش آسیب پذیر و مستعد رنج کشیدن بداند. بدین ترتیب دیگرآزار همان خود-دیگرآزار است. یعنی دیگری هم مثل او آسیب پذیر و نسبت به درد حساس است.

آلفردو اما بین دیگرآزار و خود- دیگرآزار تفاوت قائل است. و من هونکا و پدر بابک را ترجیح می دهم ” خود-دیگرآزار” بنامم. دیگرآزار هدفش از ایجاد درد در شخص دیگر لذت بردن و قهقهه سر دادن است اما خود- دیگرآزار هدف ژرف تری را دنبال می کند. آلفردو توضیح می دهد که ما هم چون موجوداتی آسیب پذیر در این دنیا زاده شده ایم و در معرض درد هستیم.

اما مشخصن آن چه برای خود-دیگرآزار تحمل ناپذیر است ‌دیگران به شیوه های گوناگونی با این وضعیت جهان شمول انسانی روبه رو می شوند. به این معنی که فراتر از درد هستند. خود-دیگرآزار به آن ها درد را تحمیل می کند( هونکا و پدر بابک خرمدین را به خاطر آورید ) تا آن ها را به سطح خود پایین بکشد و به آن ها یادآوری کند که در همین سطح پایه،

پیش از آن که متفاوت باشیم، شبیه هم هستیم؛ هر دو انسان هایی از یک جنس هستیم نه افرادی منحصر به فرد‌. به قول آلفردو درد، هر جا تفاوت باشد برابری ایجاد می کند.

اما بیش تر از هر چیزی آن ها من را به یاد ترانه هتل کالیفرنیا می اندازند با این تفاوت که به جای ” رقص ” واژه ” کُشتن ” را باید به کار بُرد.

بعضی ها می رقصند( می کُشند ) تا فراموش کنند/ بعضی ها می رقصند ( می کُشند ) تا به خاطر بسپارند.

سینه فیل به کسانی گفته می شود که عاشق فیلم و فیلم بازند.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا