فرهنگی

تاملی بر شعرهای عرفانی مختومقلی فراغی

محاکمه: احساس گناه و احساس شرم

پایگاه خبری اولکامیز – محمد توانگری :

یالان دنیا کیمه بردی وفانی
آخرتدا آنلار سوور صفانی
به نظر می آید اگر بگوییم کلید واژه ی شعر عرفانی رستگاری ست پُربیراه نیست. امری که غایب است و در این جهان هستی فراچنگ نامدنی. امری که روح جهان بی روح است. همان دستاورد، فضیلت، کامیابی – شما بخوانید پاداش – که وعده ی آن در ناکجایی دیگر داده شده است. این وعده نقطه عزیمت به این دیدگاه که جهان فانی ست و نه باقی. و به میانجی آینده نگری، رهیافتی ست برای سبُکی تحمل ناپذیر هستی. در این راه ممنوعیت ها که رژیمی انضباطی ست و وجه سلبی دارد قرار است در ما یک احساس تولید کند: احساس گناه.

حال در جوامع بسته، سنتی و مذهبی افراد بیش تر احساس گناه و احساس شرم می کنند. مع الوصف چنین جوامعی کمتر مورد تاخت و تاز فرهنگی بیگانه قرار گرفته اند و در نتیجه اجماع پرتوافشانی می کند تا اختلاف، که ماحصل آن یقین است؛ یقین دسته جمعی.

از آن جا که شعر عرفانی با یقین دسته جمعی گره خورده ساحت مقدس است؛ ساحت تجلیل است. ساحتی که امر مسلم است؛ امری که پذیرفته شده. ساحتی که به میانجی ” تسلیم ” پیشاپیش بین مخاطب و پیام توافق از پیش به دست آمده و معنای آن مصادره شده است.

بزرگ ترین شاعر ادبیات ترکمن مختومقلی فراغی به عنوان عارف مشهور است. شاعری که در بخارا- مرکز علوم دینی – و خیوه به کسب دانش اهتمام ورزیده. نظام فکری مختوم قلی فراغی بر بستری از عرفان ( فرجام باوری ) شکل گرفته. شعر عرفانی در ادبیات فارسی که در اواخر عصر ناصرخسرو دیده شد پیش تر در نثر با بایزید بسطامی و منصور حلاج طلیعه ی آن آشکار شد.

در خطوط قابل لمس مصرع ها و بیت های شعر عرفانی مختوم قلی فراغی می توان رد جامعه یی را پی گرفت که افراد بیش تر احساس گناه و احساس شرم می کننند در نتیجه برای امر متعالی بیش تر در حال مجازات و تنبیه خویشتن هستند: رستگاری. نظر به این که ملت با شهروندان یک کشور براساس حقوق معنا می گیرد، در شعر عرفانی برادری ذیل امت با انجام تکلیف، رستگاری جمعی را تضمین می کند. اما این فرایند از طریق ” بایدها ” یِ جامعه انضباطی که در دل جامعه عشیرتی- دینی جاری ست محاکمه در روان آدم ها برپا می شود: برای تخطی از محدودیت های بیرونی یا میل به تخطی.

کما این که از بیرون به درون درون شعر عرفانی فراغی نظر می کنیم محاکمه و مجازات به صورت ناخودآگاه و خودکار عمل می کند. در عین حال خواهیم دید که درباره کافکا نیز این گزاره صدق می کند.

در قرن بیستم این کافکا بود که محاکمه یی علیه خود راه اندازی کرد. دادگاه او وقتی شروع شد که احساس گناه کرد. کافکا برای نوشتن رمان محاکمه وقتی دست به قلم شد که نامزدی اش را در سال ۱۹۱۴ با فلیسه بهم زده بود. جمله ی آغازین محاکمه نشان می دهد که کا. بدون این که جرمی کرده باشد احساس گناه می کند: بی شک کسی به یوزف کا. تهمت زده بود، زیرا بی آن که از او خطایی سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد.

او به زیرورو کردن زندگی اش دست می زند برای این که به جرم اش دست پیدا کند: نه تنها گفته هایش را بلکه افکار پنهانش را نیز می کاود. بعدها دیگران به دنبال جرم رفتند.‌ در این میان میلان کوندرا در بین نوشته هایی که به کشف جرم متهم نائل آمدند به سه مورد اشاره می کند: ماکس برود وصی کافکا: او از دوست داشتن عاجز است. گلداستاکر کافکالوژیست اهل چک: او به ماشینی شدن زندگی اش تن داده است.‌ الکساندر ویالات نویسنده فرانسوی: او نامزدیش را بهم زد.

کافکا احساس گناه می کرد نه فقط در مقابل کاری که انجام نداده بلکه در مقابل والدین: به قول ژرژ باتای، کافکا فکر می کرد هنگامی که می نویسد دارد خلاف آمال خانواده اش عمل می کند و از این رو خود را در موقعیتی گناهکارانه قرار می دهد. مثل کودکی بازیگوش احساس گناه می کرد.

رمان محاکمه با این جملات به پایان می رسد: در حالی که دست های یکی از آقایان بر گلوی کا. نشست و آن دیگری کارد را تا عمق قلب او فرو کرد. کا با چشمان بی فروغ هنوز می دید که آقایان نزدیک چهره اش، گونه به گونه هم، پایان کار را نظاره می کنند، گفت: ” مثل سگ! ” چنان می نمود که انگار شرم عمری طولانی از او خواهد داشت.

میلان کوندرا معتقد است که تمامی شرایط بنیادین رمان، در این آخرین کلمه – شرم – و در این آخرین تصویر متمرکز شده است: در دسترس بودن همیشگی در اتاق خوابش؛ خورده شدن صبحانه اش به وسیله دیگران؛ صبح و شب در دسترس بودن؛ رفتن به جایی که احضارش می کنند؛ شاهد مصادره ی پنجره هایش بودن؛ قادر به دیدن کسانی که می خواهد نبودن؛ دیگر به حال خود نبودن؛ از دست دادن جایگاه اش به عنوان فرد: این تبدیل شدن انسان از فاعل به مفعول به صورت شرم تجربه می شود.

حتا در مورد نامه هایش این احساس شرم بود که دوست نداشت منتشر شود همان احساس شرمی که در مختومقلی هم می توان به ناسروده هایش ارجاع داد.
اگر برگردیم به شعر فراغی از آن جا که هر ” X مطلق است” بنابراین حقیقت مطلق، پاسخ ها با قطعیت و تلاشی تمامیت خواهانه، فردیت را در خود جذب و حل کرده و کُل همان یقین دسته جمعی ست.

بنابراین شعر دینی فراغی به مدد یقین دسته جمعی به ” همگون سازی مخاطبان ” انجامیده. این نه فقط در عرصه ی شعرهای سروده شده به عمل آمده بلکه این همگون سازی مخاطبان دامن شعرهای ” ناسروده ” را گرفته. چرا که ” احساس شرم ” از نسرودن آن شعرها در مخاطب نیز جاری ست و همواره پشتیبانی می کند. البته می شود از طریق عادت واره Habitus که بوردیو فیلسوف فرانسوی آن را طرح کرد توضیح داد که انسان هایی با پیشینه و یا زمینه مشابه ( دین، قومیت، ملیت، طبقه اجتماعی ) این سرشت مشترک است چرا که عادت واره از طریق تقلید به دست می آید.

اما در دوران معاصر یکی از روش های رایج برخورد با شعر دینی فراغی قطعه قطعه و بریدن بدن شعرهای اوست به نام ادبیات تطبیقی و پیوند آن یک روز با حافظ یک روز با فردوسی یک روز با مولوی و یک روز هم با خیام است. تا جایی که یک عده نیز به ( خیامی سازی مختومقلی ) مبادرت ورزیدند.

این در حالی ست که این رفتار مغایرت دارد با شالوده شعر فراغی که با تفکر درختی مهر و بوم شده: در این نوع تفکر ارتباطات خطی و عمودی و گوش به فرمان است که عکسِ تفکر ریزومی که فاقد مرکز و رده بندی و بدون راهبر است. شعر فراغی مدام در حال دلالت دادن به ‌کسی یا به جایی ست در حالی که تفکر ریزومی عاری از دلالت است. حتا شمات صوفی نماها در همین راستاست. ( اوژن یونسکو در یادداشت های روزانه اش تعلیم گرایی را نمایش میل برای سلطه بیان ‌کرده ) اما این نوع برخوردها – خیامی سازی – نتوانسته همگون سازی مخاطبان را خدشه دار کند.

اما در عین حال آیا این قطعه قطعه کردن به قول لیندا ناکلین در کتاب بدن تکه تکه شده همان توصیف مدرنیته نیست که می گوید: فقدان بازگشت ناپذیر، افسوسی جانکاه برای کلیت و یکپارچه گی از دست رفته و تمامیتی تباه شده. چرا که دیوار عظیم یقین دسته جمعی جامعه دست نخورده و محصور ترکمن تحت تاثیر شهرنشینی و مدرنیزاسیون و متعاقب آن جهانی سازی ترک خورد. و برای نخستین بار برای مخاطبان دیگر ” X مطلق نیست ” و این گونه با گسست از قطعیت، همگونیِ مخاطبان شعر عرفانی از دست رفت.

به نظر می آید در دورانی که آدم ها بیش تر احساس گناه و شرم می کردند بیشتر روی شعرهای دینی تاکید می شد و حتا در مواردی به این شعرها افزودند و در دورانی که این احساس کم تر بوده این نوع شعرهای فراغی کم تر در کانون توجه بوده و یا اصلن نادیده گرفته شده و یا بعضی به نام شعرهای ” الحاقی ” به تیغ سانسور سپرده شدند.

بخش هایی از کتاب ” مختومقلی معاصر ما ” در حال نگارش.
رژیم در لابه لای جملات به معنای روش یا طریق است.

تعبیر ” همگون سازی مخاطبان ” مفهوم سازی نگارنده است که برای توضیح مسئله ی مطروحه به کار رفته.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا