اجتماعی

حاج آق اویلی جمالی خادم و امین روستای ما

پایگاه خبری اولکامیز- دکتر سعید یلقی : قدیما ،روستای ما نه برقی داشت و نه جاده ای و نه ماشینی، به جز یک تراکتور نفتی . آق اویلی یه ارابه دو چرخ اسبی داشت که همه کارهای کشاورزی و رفتن به پنچ شنبه بازار را  با این ارابه انجام می داد.سحرگاهان بعد از خواندن نماز صبح از مسیر جاده  شنی و در بیشتر اوقات که هوا بارندگی نبود، از راه خاکی به سمت آق قلا حرکت می کرد.

شب قبل سفارش روستائیان را از سیر تا پیاز ، از فلفل سیاه ، کبریت ، شیشه چراغ گردسوز و فانوس تا شکر قرمز و روغن دنبه برای زنان تازه زائو یا در شرف زایمان، انواع خامه قالی و رنگ گیاهی را ،با آن که سواد خواندن و نوشتن  اکابری داشت در دفترچه بغلی خویش یادداشت میکرد . گالن های بیست لیتری نفت را شب قبل بار  ارابه می کرد.نفت برای روشنایی  چراغ گردسوز و فانوس مصرف میشد.

با طلوع آفتاب با طی حدود ۱۲کیلومتر به شهر آق قلا میرسید و بلافاصله در کنار رودخانه اسب را از  ارابه آزاد و افسار آن را بر زمین میخ میکرد و توبره علوفه و خوراک جو را در اختیار اسب می‌گذاشت تا ضمن خستگی در کردن ،رفع گرسنگی هم بشود.آق اویلی دکان به دکان برای تهیه اقلام سفارشی روستا سر میزد تا چیزی فراموش نشود.

پس از خلوت شدن شهر ، حال که حیوان نیز نفسی تازه کرده بود ،پس از خواندن نماز ظهر و خوردن آبگوشت کافه هم نام خود آق اویلی حاجی که در دور تنها میدان قدیمی شهر قرار داشت ،برای پر کردن گالن های بیست لیتری از نفت سفید ارام ارام بسمت انبار نفت شهر حاجی شیرمحمدلی که در مرکز شهر قرار داشت حرکت میکرد و پس از پر کردن ظروف از نفت ، یواش یواش قصد بازگشت به روستا می کرد.

در فصل پاییز و زمستان که روزها کوتاه بود ،نماز عصر  و مغرب را در مسیر بجا میاورد و وقتی را هم برای آسودن حیوان نجیب در نظر می‌گرفت. برای زود رسیدن به خانه عجله ای نداشت ، هرگز ، حتی یک بار هم تازیانه ای بر اسب نَزد تا بلکه بر سرعت آن حیوان زبان بسته بی افزاید. از ابتدای ورود به روستا  اقلام سفارش شده و گالن نفت را مطابق لیست داخل دفترچه تحویل و از طرفی سفارش فردا را نیز یاد داشت و ظروف نفت را  جمع میکرد تا برای فردا آماده باشد.

رفته رفته این مرد شریف  در قلب مردم جا گرفت ، بزرگان روستا او را آق اویلی جان و جوانان نیز آق اویلی دَدَه صدا میکردند. گاری اسبی آق اویلی جان برای آوردن جهیزیه عروس آن دوران که محدود به یک عدد نمد پشمی و  یک تخته قالی دستباف ،دو دست لحاف و تشک و یک صندوق فلزی و دو بقچه بیش نبود نیز داوطلب و آماده به کار بود.

حمل جنازه مُردگان تا قبرستان روستا با گاری اسبی او انجام میشد. بعد از گذشت زمان  ،آق اویلی جان با مشارکت یکی از بازاریان  آق قلا که از مشتاقان اخلاق نیکو و پاکدستی او بود ،یکدستگاه ماشین خاور خریدند و اما همچنان در عروسی و عزای مردم روستا پای کار بودند و بیش از پنجاه سال به مردم روستا  عاشقانه و بی منت خدمت ارایه دادند

و اما این رادمرد اکنون بیش از دو سال بدنبال دچار شدن به  بیماری فراموشی در کُما بسر میبرند و در این شرایط  زندگی ، یار غار و همسر وفادار و مادر مهربان فرزندان خود را در اثر ابتلا به بیماری کووید۱۹ از دست دادند و خود همچنان در چنگ بیماری لاعلاج در جدال بی پایان بین مرگ و زندگی ،ایام سپری مینمایند‌ .

به این رادمرد و امین و خادم روستا سلامتی مسئلت می نمایم. و یاد اِنه جان گلجه را گرامی می دارم که در حیات پربار خویش به حق یک زن خلاق و کارآفرین بودند و حصیر دست باف او بر پنجره بسیاری از خانه های منطقه همچنان متجلی است.

۳۰/مهر/ ۹۹.گرگان شهرک فرهنگیان

به نقل از کانال نویسنده

www..ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا