ادبیات

نظری در باب مطلب استاد گل محمدی

پایگاه خبری اولکامیز- اخیرا از استاد نظرمحمد گل محمدی مطلبی با تیتر ضرورت همسویی با ترجمه ، تحقیق و  بر گردان  اشعار مختومقلی فراغی منتشر گردید که کمال الدین ارازگلدی در این باره نظری اسال نمود که در پی می آید :

با تشکر از مطلب ارسالی استاد بزرگوار جناب آقای گل محمدی، در توضیحِ سختیِ کارِ ترجمۀ شعر از ترکمنی به فارسی به ویژه برای درک سختی کار ترجمۀ اشعار «مختومقلی فراغی» از ترکمنی به فارسی بخش‏های مهمی از مقالۀ ارزشمند دکتر «محمّدرضا شفیعی کدکنی» با عنوان «در ترجمه‎ ناپذیری شعر» را ذکر می کنم: «نخستین کسی که مدّعی است ترجمۀ شعر محال است، «جاحظ» (متوفای ۲۵۵ه.ق.) است.

وی در کتاب «الحیوان» می‎گوید: «و الشّعر لا یسطاع ان یترجم و لا یجوز علیه النقل. و متی حوّل تقطّع نظمه و بطل وزنه و ذهب حسنه و سقط موضع التّعجّب منه و صار کالکلام المنثور. و الکلام المنثور المبتدأ علی ذلک احسن و اوقع من المنثور الّذی حوّل من موزون الشعر.» یعنی: «و شعر، تاب آن را ندارد که به زبانی دیگر ترجمه شود و انتقال شعر از زبانی به زبانی دیگر روا نیست. و اگر چنین کنند، «نظم» شعر بریده می‎شود و وزن آن باطل خواهد شد و زیبایی آن از میان خواهد رفت و نقطۀ شگفتی برانگیز آن ساقط خواهد شد و تبدیل به سخن نثر خواهد شد. نثری که خود به خود نثر باشد زیباتر از نثری است که از تبدیلِ شعرِ موزون حاصل شده باشد.»

در دورۀ اسلامی هیچ کس به صراحت جاحظ و با توضیحات او، به امتناع ترجمۀ شعر از زبانی به زبانی دیگر نیندیشیده است. تنها کسی که نظری شبیه نظر او ارائه کرده است «زمخشری» (متوفای ۵۳۸ ه.ق.) صاحب تفسیر «کشّاف» است که در کشف زیبایی‏ های هنری قرآن کریم، سرآمد تمام مفسّران جهان اسلامی است. زمخشری، «ابوحنیفه» فقیه بزرگ اسلامی (متوفای ۱۵۰ه.ق.) را که عقیده داشته است در نماز می‏ توان ترجمۀ فارسی قرآن را خواند، مورد انتقاد قرار داده است و گفته است وقتی قرآن به زبان دیگری ترجمه شود «اسلوب» (ساخت و صورت هنری) آن از بین می ‏رود و دیگر «قرآن» نخواهد بود.

امروز هم که نظریّه‏ های ترجمه در فرهنگ‏ های مختلف بشری، شاخ و برگ ‏های گوناگون به خود دیده است، باز هم در جوهر حرف ‏ها، چیزی آن سوی سخن جاحظ نمی ‏توان یافت. آخرین حرفی که در پایان قرن بیستم، در این باره زده شده است، سخن «شیموس هینی» ، برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات سال ۱۹۹۵م. است که در مصاحبه‎ای در اکتبر همان سال گفت: «Poets belong to the language not to the world» یعنی شاعران به زبان تعلّق دارند نه به جهان. در فاصلۀ «جاحظ» تا «هینی» بسیاری از اهل ادب منکر این بوده ‏اند که شعر را بتوان ترجمه کرد و حتّی بعضی شعر را به «چیزی که قابل ترجمه نیست» تعریف کرده ‏اند و عبارت «رابرت فراست»: «Poetry is what is lost in translation.Itis also what is lost in interpretation» یعنی: شعر همان چیزی است که در ترجمه از بین می‏ رود و نیز همان است که در تفسیر از میان بر می‏ خیزد.» در این زمینه مشهور است.

دکتر «شفیعی کدکنی» در ادامۀ مقاله ‏اش در باب ترجمه‏ ناپذیری شعر می ‏گوید: «اگر بپذیریم که شعر هنرِ زبان است و نوعی معماری کلام، وقتی به ترجمۀ یک شعر می ‎پردازیم مثل این است که یک اثر معماری از جایی که دارد، برمی ‏داریم و به جایی دیگر انتقال می‏ دهیم. اگر این بنا، با جرثّقیل و با تمام اجزای آن، یک‎جا، نقل مکان کند، مثل این است که برای مخاطب فرانسوی شعر خیّام را در زبان اصلی قرائت کنیم؛ چیزی به عنوان ترجمه اتّفاق نیفتاده است.

یک اثر معماری، یک‎جا از محلی به محلی انتقال یافته. حالا نگویید چه بهتر، فرانسوی‎ها هم به تماشای آن می ‎پردازند. معماری زبان (که شعر است) قابل دیدن نیست. دیدن این معماری بینایی و چشم دیگری می‎ طلبد که در اجزای زبان، موسیقی زبان و در «معانی نحوی»، «بلاغت ساختارهای نحوی» و کنایات آن نهفته است؛ بنابراین قابل رؤیت برای فرانسوی‎ها نخواهد بود پس باید آن را تبدیل به واژه ‎های فرانسوی کنیم. درست مثل این که آن بنا را به صورت آجرها و درها و پنجره ‎ها و کاشی‎ ها، جزء به جزء برداریم و به جای دیگر ببریم.

اگر این خانه‏ ای که خرابش می کنیم تا اجزای آن را به جای دیگر بریم و در آنجا آن را بازسازی کنیم، خانه‎ ای معمولی باشد، هر بنّا و سرعمله ‎ای می ‏تواند (با مختصر کاهش و افزایشی در زیبایی آن) آن را دوباره در محل جدید، بازسازی کند. ای بسا که در محل جدید، این اجزا ساخت و صورتی، حتّی دلپذیرتر از مرحلۀ قبل بیابند. امّا اگر شاهکاری از شاهکارهای معماری باشد، مثلاً مسجد شیخ لطف ‎الله اصفهان، انتقال اجزای آن به جای دیگر، کار آسانی نخواهد بود (با مقداری نیروی انسانی و استفاده از جرثّقیل) و دوباره ‏سازی آن کار هر بنّا و عمله ‏ای نخواهد بود. مهندس و معماری می‏ طلبد در حد مهندس و معمار اصلی. مترجم یک شعر، در حقیقت، همان مهندس و معمار دوم است.

اگر اثر مورد ترجمۀ او یک اثر معمولی و مبتذل باشد، ای بسا که در محل جدید (زبان دوم) سر و شکلی حتّی زیباتر از سر و شکل اصلی پیدا کند ولی اگر اثری هنری باشد هر مترجم پیش پاافتاده‎ای (یا در تمثیل موردنظر ما هر بنّا و سرعمله‎ ای) از عهدۀ این کار برنمی ‏آید. بسیاری از شعرهای چاپ شده در مطبوعات تهران را اگر ساده‎ ترین مترجم ‎ها و بی‎ هنرترین آن‏ها، به زبان دیگری انتقال دهند، احتمالاً چیزی در حد اصل (یعنی هیچ) و گاه زیباتر از اصل خواهد بود.

امّا شعر سعدی و حافظ (از قدما) یا شعر اخوان ثالث (از معاصران)، اگر مترجمی خلاق و هنرمند نیابد اثری نازل و مبتذل جلوه خواهد کرد. درست مثل این که مسجد شیخ لطف‎الله را به مقداری خشت و آجر و کاشی بدل کنیم و آن‏ها را در اختیار یک سرعمله یا بنّای معمولی قرار دهیم و او هم آن‏ها را روی هم قرار دهد، پیداست که چه چیز مضحکی از آب درخواهد آمد! برعکس آن خانۀ «بساز بفروش بنّاساز» معمولی که اگر اجزای آن را به جای دیگر انتقال دهیم کمتر از اصل نخواهد بود اگر زیباتر از اصل نشود! عمل ترجمه از زبانی به زبانی دیگر، دقیقاً خراب کردن یک بناست و انتقال مصالح آن به جای دیگر، برای ایجاد بنایی تازه، مترجم به اعتبار دانستن زبان، کارش برداشتن مصالح است و انتقال آن مصالح به محل جدید.

در این چشم انداز آگاهی او از قواعد زبان و اطّلاع او از واژگان آن، به منزلۀ زور بازوی او و جرثّقیلی است که در اختیار دارد. هر قدر دانایی او در زبانی که از آن ترجمه می‎کند، بیشتر باشد، قدرت بازوی او و جرثقیل او قوی‏ تر است. امّا در مرحلۀ بازسازی و ایجاد بنای جدید، زور بازو و جرثقیل کافی نیست، زور بازو و جرثقیل تا مرحلۀ انتقال آجرها و سنگ‏ها و کاشی ‏ها لازم است و ضروری.

امّا از اینجا به بعد قدرت احضار کلمات و خلاقیت و نگاه هنری مورد نیاز است و از باب تمثیل مورد نظر ما، مهندس و معمار خلاق تا بتواند آن اجزای انتقال یافته را به تناسب و با نگاهی هنری ترکیب کند. اینجاست که باید پذیرفت اگر کاشی یا آجری در حین خراب کردن شکست یا از بین رفت (در تمثیل ما: استعاره‏ ای یا کنایه‎ ای ویژۀ زبان اصل که قابل انتقال به زبان دوم نباشد مثل کلمۀ «رند» یا «پیر مغان» برای فرنگی‏ ها در شعر حافظ معمار جدید باید با خلاقیت خویش جبران شکسته شدن و از بین رفتن آن کاشی و آن آجر را بکند؛ یعنی استعاره ‏ای و کنایه‏ ای از زبان دوم را جانشین آن استعاره و کنایۀ غیرقابل انتقال کند. انتقال از زبان فرانسه به آلمانی آسان‏ تر است تا از فرانسه به عربی یا از فارسی به انگلیسی.

زبان‎های اروپایی زمینۀ فرهنگی مشترک دارند، فضاهای مشابه دارند. پنجره ‎ها را می ‏توان رو به افق‎ های مشابه نصب کرد. امّا تصاویر حافظ را به زبان انگلیسی یا فرانسوی نقل کردن، بردن پنجرۀ مسجد شیخ لطف‎الله است از میان آن فضای آسمانی و آبی اصفهان به فضای ابری و مه آلود لندن. این خود مسألۀ نصب پنجره‎ها بود که ساده ‏ترین عنصر قابل انتقال این معماری است.

وقتی به انتقال کاشی‎ ها برسیم که هر کدام عبارتی و حکمتی و تذکّری ست در عرصۀ الهیات اسلامی، با آن ریشه ‎های پیچیده و تودرتوی مزدایی و مانوی؛ دیگر کار معمار یا مترجم زارتر خواهد بود. فرنگی چگونه می‏ تواند آن رمزها را بخواند. گیرم توانست بخواند، از معنای آن چه می‏ فهمد؟ گیرم ظاهرش را فهمید، آن زمینۀ ژرف و بی‏ نهایت را چگونه می ‏تواند ادراک کند؟ به جای کاشی در این تمثیل تمام اشارات و تلمیحات و رموز شعر فارسی را می‏ توان در نظر گرفت و…
مأخذ:
شفیعی کدکنی، محمّدرضا، (۱۳۸۱)، «در ترجمه‏ ناپذیری شعر»، مجلّۀ ایران‏شناسی، سال چهاردهم، شمارۀ ۵۶، زمستان ۱۳۸۱، صص ۷۴۹-۷۴۳.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. دوست گرامی آقای کمال الدین اراز گلدی ، یک نکته را در مورد شفیعی کد کنی عرض کنم. هم شما هم آقای مرادپور روی آن خیلی تاکید کرده اید. آیا شما می دانید که اشعار خود شفیعی کد کنی به انگلیسی و سایر زبانها ترجمه شده است؟ اگر ایشان با ترجمه شعر مخالف هستند پس چرا اجازه ترجمه داده اند. برای کسب اطلاعات بیشتر می توانید در گوگل سرچ کنید

    ترجمه ناپذیری شعر دلیل دلیل بر رد ترجمه مفهومی شعر نیست. بنده قبلا در فایل صوتی ام در این مورد توضیح داده بودم. دوستان در این مورد خلط مطلب می کنند. بحث ترجمه شعر پیچیده تر از این حرفهاست.
    نمونه لینک:
    در آیینه رود ؛ برگزیده اشعار همراه با ترجمه انگلیسی و نقاشیhttps://www.iketab.com › در-آیینه-رود-؛-برگزیده-اشعار-ه…
    در آیینه رود. نویسنده: محمدرضا شفیعی کدکنی مترجم: پری آزرم معتمدی ناشر: سخن زبان کتاب: فارسی تعداد صفحه: ۴۰۰ اندازه کتاب: رقعی گالینگور – سال انتشار: ۱۳۸۷ ..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا