یادداشت

به بهانه فیلم های ضد ایرانی / از سیصد تا توموریس

پایگاه خبری اولکامیز- ایرج رمضانی : “توموریس” فیلم بلند سینمایی به کارگردانی “آکان ساتایف” است. این فیلم که با موضوع قاتل کورش فرمانروای بزرگ ایرانیان، توسط قزاقستان تهیه و پخش شده است موجی از اعتراضات و نارضایتی را در میان دوست داران کورش بوجود آورده و به گونه ای احساسات آنان را برانگیخته است، که به صفحه شخصی بازیگر نقش اول آن “آلمیرا تورسین” در شبکه های اجتماعی حمله کرده و تمام عقده های فروخورده را نثار او کرده اند .

هر چند فحاشی و بی احترامی به صفحات شخصی داوران، بازیکن، هنرمند ، سلبریتی ها و یا افرادی از این قبیل که به هر نحوی رفتارشان بر مذاق ما خوش نیامده است  موضوع تازه ای نیست و سوار موج شدن بر احساسات از سوی ما سابقه طولانی دارد ، اما اگر بخواهیم از روی منطق قضاوت کنیم، از نگاه فردی که از بیرون ماجرا به رفتار ما می نگرد به اندازه ای که ما به تمدن چند هزار ساله خود فخر می فروشیم، اگر نگوییم بی فرهنگ اما بدون تردید به همان اندازه ما را دچار تاخر و فقر فرهنگی می دانند .

اما در مورد فیلم توموریس باید گفت کسانی که فیلم را دیده اند و اندک آگاهی از تاریخ ایران دارند به خوبی می دانند که این فیلم نسبت به فیلم هایی نظیر سیصد، اسکندر، سنگسار ثریا، بدون دخترم هرگز و … از خیلی اهانت ها نسبت به پارسیان پرهیز کرده و به نظر می رسد شاید آنچنان که روایت می کنند صرفا یک انگیزه سیاسی برای به قدرت رسیدن یک زن در کشور سازنده موجب تهیه این فیلم بوده است تا برای اهانت به ایران و ایرانی.

هرودوت مورخ نامدار یونانی که به پدر تاریخ معروف است و متون تاریخی وی از کتب معتبر بویژه درباب تاریخ هخامنشیان به شمار می رود در مورد مرگ کورش آورده است؛ “سپاه دشمن سنگین از خوراک و شراب فراوان از پای افتادند و به خواب رفتند.

آنگاه ایرانیان سر رسیدند و بسیاری از ایشان را کشتند و بسیاری دیگر را به اسیری گرفتند که در میان اسیران پسر ملکه توموریس که “اسپارگاپسیس” نام داشت و فرمانده سپاه بود نیز وجود داشت.

وقتی ملکه از سرنوشت سپاه و پسر خود آگاه شد پیکی فرستاد تا به کوروش بگوید: « با نیرنگ بود که بر پسرم پیروز شدی نه با نیروی خود در نبردی مردانه. اکنون اندرز نیکی به تو می دهم، به سخنانم گوش کن: پسرم را به من برگردان و با وجود اهانتی که به یک سوم سپاه من روا داشتی بی مجازات این کشور را ترک کن. وگرنه، به خورشید، خدای ماساگت ها، سوگند که هر اندازه تشنه خون باشی خودم سیرابت خواهم کرد!»

اما وقتی کوروش پیام توموریس را ناشنیده گرفت، ملکه تمام نیروهای خود را بر ضد او گرد آورد و نبرد درگرفت. به نظر من پیکار آن روز در میان بربرها سابقه نداشته و از لحاظ شدت و خشونت بی مانند بوده است. جنگ به درازا کشید، اما سرانجام ماساگت ها غلبه کردند. بخش بزرگی از ارتش ایران و از جمله خود کوروش کشته شد و پس از ۲۹ سال پادشاهی درگذشت.

توموریس دستور داد مشکی از خون آدمی پر کنند و در میان کشتگان ایرانی جویای جسد شاه شدند، و وقتی آن را یافتند دستور داد سر کوروش را به درون مشک خون فرو ببرند و در حالی که به جسد اهانت می کرد این کلمات را بر زبان راند: «آری، این منم زنده و پیروز و این تویی مرده و بازنده، زیرا با ترفند بزدلانه ات پسرم را از من گرفتی. اما اکنون، همان طور که به تو وعده داده بودم از خون سیرابت میکنم.»

درباره چگونگی مرگ کوروش روایات گوناگونی شنیده ام، اما روایتی را که نقل کردم بیش از بقیه درخور اعتماد می‌نمود “.

غرض این بحث دفاع از فیلم نامبرده و یا تخریب شخصیت اسطوره ای و دوست داشتنی کورش بزرگ نیست اما اگر بخواهیم واقع بینانه بنگریم حقیقت این است که ماهیت فیلم اقتضا می کند که آمیخته به اغراق و بزرگنمایی و گاهی خیالپردازی باشد حتی اگر موضوع آن مستند و تاریخی است.

این را می توان از فیلم های تاریخی و مستند ساخت کشور خود نیز به سادگی دریافت اما حتی اگر ما این روایت هرودوت را نیز با اغماض بپذیریم باز هم در فیلم مزبور نه تنها اهانتی خارج از این اسنادی که در دسترس ماست وجود ندارد که اتقاقا در خیلی جاها اهانت هایی که ملکه ماساژت ها با پیکر کورش روا داشته و در تاریخ ثبت و ضبط شده نادیده و یا کمرنگ دیده شده است.

فارغ از همه این تحلیل ها یک سوال بی پاسخ می ماند و آن این است که در همه جنگها و لشکرکشی ها از دیرباز تاکنون شکست ها و پیروزی ها با هم قرین بوده است اما اینکه هر کشوری بر اساس منافع ملی خود تصمیم می گیرد که کدام یک را به تصویر بکشد حق مسلم آنهاست.

مشکلی که وجود دارد این است که چرا با همه افتخاراتی که در طول تاریخ ایران وجود دارد و شرح پیروزی های متعدد امپراطوری های بزرگ باستان و حتی بعد از آن هیچگاه نتوانستیم و یا نخواستیم برای آشنایی نسل های بعد این مرزو بوم اندک آگاهی از تاریخ غرور آفرین را به آنها منتقل کنیم!

چرا برخی از آنهایی که دم از فرهنگ ایرانی اسلامی می زنند هیچگاه یک گام برای احیای فرهنگ ایرانی برنداشتند. فرهنگ و تمدن ایرانی در کجای دوستداران فرهنگ ایرانی اسلامی جای دارد. تا چه هنگام منتظر بمانیم تا کشورهای همسایه تمام دار و ندار فرهنگ ایرانی را به نام خود سند بزنند و ما نظاره گر باشیم. چرا فیلم عمر خیام را باید کشور عربی سوریه بسازد و مولانا را ترکیه!

شرح لشکرکشی ها، و پیروزی امپراطوری های شکوهمند و دلاوری های سرداران، بزرگان ، مبارزان و نامداران وطن پرست ایرانی را چه کسی به تصویر بکشد تا نسل های امروزی با تاریخ کهن سرزمین خود آشنا شوند ، چرا برخی هنرمندان با تحریک احساسات مردم در مواقع خاص و با پول های میلیاردی با منابع نامعلوم به جای ساخت فیلم های سخیف و ضد ارزشی، ضد اخلاقی و ضد فرهنگی به تهیه آثار فاخر تاریخی روی نمی آورند.

صدا و سیما به عنوان گسترده ترین و موثرترین رسانه چه گام مهمی برای حفظ و احیای فرهنگ و تمدن ایرانی برداشته است. براستی کدام سرزمین به اندازه ایران دارای تمدن پرافتخار، ادبیات غنی و تاریخ حماسه ساز است؟ در زمانی که بیشتر کشورها از فقر تمدن به تاریخ سازی روی آورده و مشاهیر ، مفاخر و آداب و رسوم ما را در مقابل چشمانمان به نام خود سند می زنند تنها کار مهمی که انجام میدهیم تکذیب است و غلیان احساسات و دیگر هیچ.

برماست که برای سربلندی در پیشگاه تاریخ و بخاطر مردان و زنان و سربازان دلاور این سرزمین و نیز حفظ جایگاه نیاکانمان بر آیین و رسوم گذشتگان احترام بگذاریم و بی تفاوتی و یا مقابله با آنها را سرمشق خود قرار ندهیم تا آیندگان از ما به نیکی یاد کنند و گرنه برای همیشه شرمنده تاریخ خواهیم شد. // کانال تلگرامی روزنامه نگاری گلستان

www.ulkamiz.ir

 

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا