ادبیات

ناگهان چقدر زود دیر می شود!

پایگاه خبری اولکامیز- عافیه ایرانی * : چقدر زود برای رفتن برای نبودن. چقدر دیر برای شنیدن گوش سپردن پرسیدن و اموختن . و ناگهان تمام می شود تمام فرصت ذره ذره در شعاع افتاب گرمی و نور گرفتن

نوشتن از کسی که به تو نوشتن اموخت سخت است و سخت تر انکه از فراق و فقدانش بنویسی

فقدانی که حسرت همه ی بود های چندین ساله را با چنان سنگینی جانکاهی بر روح و قلبمان تحمیل می کند که تحمل ناپذیر بنظر می رسد

نمی دانم در تمام سال های پربار زندگی معلمی که خیلی دیر اما در نهایت خوش اقبالی به شاگردی اش مفتخر شدم چند روح تشنه سیراب و چند اندیشه ی رها گشته روشن شد

چند ذهن  شیفته به پرواز درامد و چند جان مشتاق به وجد امد…

همین قدر می دانم که ای کاش تمام بذرهای در غفلت و فراموشی خفته و تمام رهایان در بند های نامرئی  گمگشته با  کلام و فکر و روح بزرگ و مهربان ان باغبان پیر به روشنایی می رسیدند

کاش بیشتر و بیشتر از انچه بود برای  آموزه های پرمهر و سرشارش زمان می بود…

در گذر از روزها و سال های پرشتاب زندگی چندبار براستی چندبار با انسان هایی روبرو می شویم از ان دست که ژرفای وجودشان و بی پیرایگی و خلوص رفتار و کلامشان در عمق جان می نشیند و مسیری نو و راه هایی روشن را فراسوی افق نگاهتان پدیدار می کند. بر این باورم که استاد طریک چنین بود و بیشتر…

اگرچه در مقام شاگرد انچنان نبودیم که سزاوار استاد فراتی اما کمترین نشانه ی سپاسگزاری و حق شناسی ست اگر یاد و خاطرش را و دغدغه ها و اهداف متعالی اش را بر لوح ضمیرمان حفظ کنیم و با گام هایی هرچند کوچک در مسیر درستی پیش رویم که مقصدش  بزرگ اما دست یافتنی ست.

برای شاعری که خود بیش از تمام سروده هایش شعر بود. خود را فراتی می نامید و یادش همچون رودی زلال بر بستر زمان جاری است…

روحش شاد و یادش گرامی

*دبیر انجمن ادبی گون- آی کوموش دپه

www…ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا