یادداشت

از آی بولک تا ناهارخوران

پایگاه خبری اولکامیز– روز آدینه یازدهم تیر ۱۴۰۰ به همراه خانواده ام برای گشت و گذاری کوتاه به گرگان رفتیم. مقصدمان دو جا بود فروشگاه آی بولک و پارک جنگلی ناهارخوران .

گرگان به کلانشهرها همانند بود ، شهری زیبا و دیدنی که می تواند قطب گردشگری ایران شود.

ابتدا به فروشگاه آی بولک رفتیم. مرکز تجاری فروش پوشاک که در خیابان ولیعصر، عدالت ۵۶ قرار داشت. شگفت زده شدم از اینکه در عصر یک روز تعطیل مشتریان زیادی را جذب کرده بود.

مدیر این فروشگاه بزرگ و زیبا ، کسی نبود جز آی بولک پقه . دختر شاعر و روزنامه نگار صحرا مرحوم نازمحمد پقه. او که در کتابش در باره  فرزندانش چنین سروده بود:

اوزین گیجه چکن نالام دیر بولار         ایلیمه یایرادان لالام دیر بولار

بیری آی بولگیم بیری گولالک         اوز باغریمدان اونن بالام دیر بولار

ترجمه :

ناله هایم هستند در دل شب تار و دراز / ترانه هایم هستند در بین ایل

یکی آی بولگ است و دیگری گلالگ / فرزندانم هستند و عصاره وجود و هستی ام

و یا در رباعی دیگر :

آی بولگیم  دولان آییمگ بولگی                گولالگیم گلزاریمینگ لالیگی

گونک – دن یره دوشیپ مهرینی چایان      انه سی بار چوغلی گونینگ بولگی

ترجمه :

آی بولگم نیمه ای از ماه کامل / گولالکم لاله ی باغ و بوستانم

از آسمان فرود آمده و مهرشان را بخشیده اند / مادر فرزندانم پاره ای از خورشید گرم و پرحرارت است.

به باورم ، زنده یاد نازمحمد پقه رباعی سرای خوش ذوق ترکمن که در دیار روحانی وارسته صحرا یارجان آخوند نظری در نقاب خاک خفته است بی شک روحش از موفقبت آی بولک شاد و مسرور است.

در اندرون فروشگاه ، لحظاتی کوتاه با آی بولک ، این زن نمونه ترکمن گفتگو کردم . از وی پرسیدم چند نفر نیرو دارید و بازارتون چگونه است ؟

با تواضع و فروتنی گفت ۸۰ نفر نیرو داریم. فروش های ما بیشتر بصورت اینترنتی است . فروشگاه مجازی ما از فعالتر این جاست.

به همت عالی و مدیریت فوق العاده اش آفرین گفتم و درود فرستادم بر این بانوی اقتصادی آق قلایی که سالهاست در گرگان سکونت دارد.

اینک آی بولک الگوست برای دیگر زنان .

او چند سالی است که به یک کارآفرین برتر تبدیل شده است. از نظر اقتصادی به حدی رسیده است که تحسین برانگیز است. البته در این موفقیت همسر پرتلاشش مهندس قزلجه هم نقش بسزایی دارد.

پس از آن به ناهارخوران رفتیم. پارک جنگلی زیبا و قدیمی گرگان. ساعتی به غروب خورشید مانده بود. حضور پرتعداد خانواده های ترکمن برایم قابل تامل بود. هر طرف که نگاه می کردید همزبان و هم قومی ات را می دیدید. از لباس هایشان مشخص بود. این اتفاق مبارک حس و حال خوبی به آدم دست می داد. بیشترشان از آق قلا و روستاهای اطراف بودند.

در آن روز یکی از دوستان سالهای دورم را دیدم از وضعیت خوجملی پرسید فکر میکرد خوجملی هنرمند در بند است که نمایش هایش در فضای مجازی پربیننده است. به وی گفتم خوجملی روزنامه نگار و سیاسی در حبس است نه هنرمند.

آن دوست قدیمی از حضور چشمگیر ترکمنها نگران و دغدغه مند بود و از بی حجابی گلایه میکرد.

با حرفهایش زیاد موافق نبودم و گفتم بی حجابی همه جا است ولی غالبا مردم مقید هستند. از منظری دیگر این حضور نشانه های خوبی دارد از جمله اینکه ترکمنها هم به تفریح و فراغت اهمیت می دهند و به سفر و مسافرت توجه می کنند.

به نظر می رسید شهروندان آق قلایی ها به علت نبود پارک مناسب و نیز نزدیکی به گرگان مرکز استان بهره مند میشوند. اتفاقا از زادگاهم دوگونچی هم چند نفری آمده بودند.

شهر بازی ناهارخوران مملو از جمعیت و شلوغ بود. محیطی کوچک داشت که جوابگوی جمعیت حاضر نبود. برای ماشین برقی و وسایل دیگر صف می ایستادند. گویی کرونا نبود کمتر دیدم که ماسک زده باشند.

برخی از زنان ترکمن را دیدم که به هنگام نماز مغرب ، با خاکساری سر بر آستان حضرت دوست ساییدند و نماز اقامه کردند. صحنه ای که جالب توجه بود.

برخی ها مشغول کار بودند. غذای سنتی بورگ می فروختند و بعضی صنایع دستی .

شب پرده سیاهش را بر روز کشید. جهان تیره گشت. ناگهان هوا گرگ و میش شد و باران به تندی بارید. همه مسافران غافلگیر شدند. بلافاصله راه افتادیم. ترافیک سنگین بود. از ناهارخوران تا میدان کاخ ساعتی طول کشید. از جاده آق قلا به گنبد عزیمت نمودیم. نیمه های شب به سرایم که در کناره های شهر تاریخی جرجان قرار داشت رسیدیم در حالیکه یاشار و مارال به خواب ناز فرو رفته بودند و برق و آب خانه نیز قطع شده بود.

لطیف ایزدی ، خبرنگار /  ۱۶ تیر ۱۴۰۰

www.ulkamiz.ir

 

 

 

 

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا