بهار خزان زده ی دخترکان صحرا

پایگاه خبری اولکامیز- احمد ایگدری : کارشناس ارشد حقوق جزا و جرم شناسی : خندید باغبان
که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرد
درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت :
چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداریم.
(فروغ فرخزاد با اندکی تغییر)
فی الواقع قصدی بر تحریک،دترغیب و تشویش اذهان عمومی نسبت به امور و مستحدثات وطنم و در اشل کوچک آن (منطقه ی خود) نداشته و ندارم چرا که خاک وطنم را ، استقلال و امنیت آن را بر هر چیزی ترجیح داده و خواهم داد.
اما گاهی در برابر رخدادی قرار میگیریم که همچون بغضی بی رحم وجودت را در خود می بلعد و همچون گردابی دهشتناک جسم و روح آدمی را در تلاطم پیچش های خود قرار داده و به ناکجا آبادی پرتاب می کند و دردی سراسر وجودت را میگیرد که ناگزیر و ناگریز از فریاد زدن هستی و به قولی نمیشود که چیزی نگفت و چیزی ننوشت.
چند قدم مانده به بهار، لطیف ایزدی طبق آداب و عادات شخصی و حرفه ای خود از اهالی قلم گلستان از شرق تا غرب آن خواسته بود بهاریه ای بنویسند به هر زبان و اسلوبی که در آن تبحر دارند بهاره گان هایی زیبا نوشته شدند در حالیکه اکنون شمارگان آن به ۲۷ رسیده است.
در این سیزده روز مترصد لحظات و واژگانی بودم که مرا در ورطه ی تکرار در خود و دیگران نیفکند چرا که نوشتن را همیشه -که شغل من نیست- در عدم تکرار و در بروز اتفاق و تفکری تازه و متفاوت در خود میدیدم .
دراین مدت با وجود زخم نیمی از وجودم بخاطر اتفاق روی داده برای دخترکان صحرا که معصومیت کودکانه شان زیر هوی و هوس انسان نمایی تازیانه خورده بود.
امید داشتم تا تمام چیزهایی که ذهنم را که نه!!!! بلکه روحم را آزار داده بود به قولی با نحسی سیزده به در کنم و در میان لحظات ملال آور و غم انگیز بهاری در جستجوی لحظه و اتفاق نابی میگشتم تا کاخ چیده شده از واژگان شکل گرفته در ذهنم را بر صفحه ی مجازی بیاورم تا بدین گونه اجابت کرده باشم دعوت یک دوست را …
اما دیشب در خانه ی پدری سخنی ، تلنگری مرا به خود آورد، کاخ واژگانم را تبدیل به بیغوله ای کرد و نیم دیگر وجودم را در نوردید.
حالا آن زخم و آن سخن تمام وجودم را در نوردیده و مرا مسخر خویش کرده بود چرا که میدانم انسانم و از آن بالاتر یک پدر.
پدر دخترکی هشت ساله به نام « ایل آی » که از قضا گاها «بهار» صدایش میکنم.
مضمون سخنی که شنیده بودم این بود: در بحبوبه ی تمامی این اعتراض های قانونی و غیر قانونی که بعضاً با توجه به قومیت مرتکب آن در جاهایی رنگ قومی و مذهبی نیز گرفت آیا کسی از آنچه هایی که بر دل پدر و مادر این طفلان رفته بود آگاه شد؟
حساسیت جامعه نسبت به یک رویداد تلخ اجتماعی اگر چه نشان از مطالبه گری و شفافیت خواهی جامعه نسبت به امور ماوقع دارد ولی گاها این حساسیت و مطالبه گری به مثابه ی یک تیغ دولبه عمل میکند چرا که اگر این حساسیت ها و اعتراض ها نظم و امنیت عمومی جامعه را نشانه رود ممکن است پروسه ی رسیدگی قضایی پرونده را تحت تاثیر قرار دهد.
بنابراین می طلبد افکار عمومی در برابر اظهار نظرهای جانبدارانه کسانی که صرفا عضوی از شعبات موسسه ی صلح و میانجیگری بوده در حالیکه بدون در نظر گرفتن تبعات حقوقی فرمایشات خود در عین اینکه فاقد صلاحیت و سواد حقوقی در این زمینه هستند ، مواضع هوشمندانه ی اتخاذ کرده یا بصورت کلی وقعی به این افاده های بی پایه و اساس نگذارند.
علی ایحال اظهار نظر در مورد محتویات پرونده و روند رسیدگی به آن زمانی که به هیچ یک از ابعاد آن دسترسی نداریم کمکی در جهت رسیدگی نخواهد کرد اما حداقل انتظاری که افکار عمومی از مقام قضایی رسیدگی کننده به پرونده دارد این است که با توجه به سن آسیب دیدگان که به حد بلوغ شرعی نرسیدند و اینکه جرم با اغفال و فریب آنان صورت گرفته اشد مجازات برای مرتکب در نظر گرفته شود.
در پایان ضمن اعتذار از آقای ایزدی در باب عدم نگارش بهاریه (دیگر حسی باقی نمانده است) مراتب همدردی دوباره با خانواده های این عزیزان را اعلام می داریم و بعنوان جزئی از افکار عمومی با حذر از هیجانات زود گذر قومی و اعتقاد به اینکه در ساختار قوه قضاییه حساسیت های ویژه ای در باب رسیدگی به مسایل حیثیتی و متجاوزین به عنف و عفت وجود دارد خواستار رسیدگی مقامات قضایی به این پرونده را بصورت فوق العاده و خارج از نوبت هستیم .
www.ulkamiz.ir