یادداشت

رهایی از بردگی ذهن: از مولانا تا اکهارت تول

پایگاه خبری اولکامیز – موسی توماج ایری: با اینکه قبلا در مقالۀ چگونه ارباب ذهن خود باشیم نه بردۀ آن به این بحث پرداختم اما این معضل آنچنان فراگیر و اساسی است که ارزش آن را دارد که بارها و بارها و از منظرهای مختلف به آن پرداخته شود. با اینکه رهایی از اسارت ذهن از زمان بودا و همچنین رواقیان مورد توجه بوده است اما در این نوشته قصد دارم نگاهی به دیدگاه مولوی و سپس اکهارت تول در این زمینه داشته باشم.

جمله خَلقان سُخرۀ اندیشه‌اند

مولوی در ابیات متعددی به معضل اسارت بشر توسط ذهن اشاره کرده است. ما در زمانی در اسارت یا بردگی ذهن هستیم که افکار و خیالات به طور ناخواسته در ذهن ما جریان داشته باشند. مولوی برای بیان این اسارت واژه‌هایی چون «اندیشه»، «فکر» و «خیال» را به کار می‌گیرد. مولوی تسلط افکار خود به خودی بر ذهن را عامل اساسی غم و غصه بشری می‌داند:

جمله خَلقان سُخرۀ اندیشه‌اند

زان سبب خسته‌دل و غم‌پیشه‌اند

به این ترتیب، قریب به اتفاق آدمیان در اکثر اوقات، بازیچه و مسخرۀ افکار ناخواسته‌ای هستند که دائما در ذهن جولان می‌دهند. این فعالیت لاینقطع ذهن، نگرانی، ترس و استرس را بر ما تحمیل کرده و گاهی خواب را از چشمانمان می‌ربایند.

فکر و خیال خود به خودی، یعنی فکر و خیالی که ناخواسته در ذهن ما جریان می‌یابد، دائما وجود ما را آماج حمله خود قرار داده و شادابی و صفای درونی ما را تباه می‌سازد.

جان همه روز از لگدکوب خیال

وز زیان و سود وز خوف زوال

نی صفا می‌ماندش نی لطف و فر

نی بسوی آسمان راه سفر

هر فکر و خیالی، فکر و خیالی دیگر را فرا می‌‌خواند و به این ترتیب سیطرۀ آنها بر ذهن دائما تداوم می‌یابد.

هر خیالی را خیالی می‌خورد

فکر آن فکر دگر را می‌چرد

تو نتانی کز خیالی وا رهی

یا بخسپی که از آن بیرون جهی

این افکار چون زنبورانی دائما در ذهن ما وز وز می‌کنند و اگر در خواب برای ساعاتی از دست آنها خلاصی بیابیم، به محض بیداری به سراغ ما می‌آیند و ما را به این سو و آن سو کشیده، بازیچۀ خود می‌سازند.

فکر زنبورست و آن خواب تو آب

چون شوی بیدار باز آید ذباب

چند زنبور خیالی در پرد

می‌کشد این سو و آن سو می‌برد

راه رهایی از بردگی ذهن

تمرینات و روش‌های مختلفی برای رهایی از تسلط ذهن وجود دارد. در زمانه ما اکهارت تول یکی از بهترین مروجان این روش‌ها است. تول بیشتر بر روش خودآگاهی و حضور در لحظه حال تاکید دارد و تمرینات و تکنیک‌های متعددی را برای این منظور ارائه کرده است. من خلاصه‌ای از آموزه‌های اکهارت تول را در مقاله چگونه ارباب ذهن خود باشیم نه بردۀ آن آورده‌ام.

فهرستی از تکنیک‌ها و توصیه‌های تول برای رهایی از اسارت ذهن به صورت زیر است:

  • مراقبه ذهن: افکار خود را نظاره کنید.
  • خود حقیقی‌تان را فراسوی اندیشه‌ها کشف کنید.
  • حالت عدم ذهن و یگانگی با هستی را تجربه کنید.
  • تمام توجه خود را بر اکنون متمرکز کنید.
  • بر فعالیتی که در حال انجام آن هستید، تمرکز کنید.
  • بر کالبد درونی خود تمرکز کنید.
  • با خودآگاهی و تسلط بر ذهن از رنج‌ها رها شوید.
  • با توقف هم‌هویتی با ذهن از ترس‌ها رها شوید.
  • با پذیرش لحظه حال بر شرایط غلبه کنید.

توضیحات بیشتر در مورد عناوین بالا در مقاله مذکور آمده است؛ همچنین مبسوط آنها را می‌توانید در کتاب ارزشمند اکهارت تول با عنوان نیروی حال مطالعه کنید.

حاکم اندیشه‌ام محکوم نی

با انجام تمرینات اشاره شده باید از اسارت و بردگی ذهن رها شده و به ارباب و حاکم سرزمین ذهن خود بدل شویم؛ مثل یک بنّا باید سازه‌‌های اندیشه خود را آگاهانه بسازیم.

حاکم اندیشه‌ام محکوم نی

زانک بنا حاکم آمد بر بنا

خودآگاهی ما باید چون عقابی بر فراز ذهنمان اوج بگیرد و نظاره‌گر آن باشد تا هیچ اندیشه ناخواسته‌ای امکان ظهور نداشته باشد.

من چو مرغ اوجم اندیشه مگس

کی بود بر من مگس را دست‌رس

در این صورت، هر وقت نیاز به ابزار ذهن بود، آگاهانه از آن اوج فرود می‌آییم و از موضع یک ارباب، ماشین ذهن را به کار گرفته و سپس آن را خاموش می‌کنیم.

قاصدا زیر آیم از اوج بلند

تا شکسته‌پایگان بر من تنند

نتیجه طبیعی حاکمیت و تسلط بر ذهن، رفع بسیاری از عارضه‌های روانی چون نگرانی، استرس و اضطراب، فقدان انرژی و خمودگی و در نتیجه تجربه آرامش، سرزندگی، لطافت، سرور و شادمانی طبیعی درونی است که خود دریچه‌های بسیاری را در جهت خلاقیت و خدمت و کسب عمیق‌ترین رضایت درونی به سوی ما می‌گشاید.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۲۰ دیدگاه ها

    1. سلام و سپاس از توجه شما
      منابع شامل مثنوی و معنوی مولوی و کتاب نیروی حال از اکهارت تول است.

      1. اقای ایری سلام . با کسب اجازه قبلی و برای شما که اهل کمالات و مطالعه هستید این مطلب را از کتاب بی شعوری خاویر کلمنت نقل می کنم : (واقعیت دردناک آن است که در طول تاریخ مسبب بیشترین آسیب هایی که بشریت متحمل شده است آدم های بیشعور بوده اند و نه آدم های نادان!
        بیشعوری مهلک ترین عارضه کل تاریخ بشریت است که هنوز راهکاری علمی برای مقابله با آن ارائه نشده است!
        بیشعوری حماقت نیست و بیشتر بیشعورها نه تنها احمق نیستند که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند.
        خودخواهی، وقاحت و تعرض اگاهانه به حقوق دیگران که بُن مایه های بیشعوری هستند، بیشتر از سوی کسانی اعمال میشوند که از نظر هوش، معلومات،موقعیت اجتماعی و سیاسی و وضع مالی اگر بهتر از عموم مردم نباشند بدتر نیستند. منبع: بیشعوری، خاویر کرمنت ) . نظر شما در این مورد چیست ؟

        1. سلام بیرام محمد گرامی
          در رابطه با نظر جنابعالی چند نکته به ذهنم می رسد که عرض می شود:
          یک) در رابطه با صفاتی که به بنده نسبت داده اید یعنی «اهل کمالات» و «اهل مطالعه»: بنده با دانایی به نادانی خویش، شور و اشتیاق زیادی برای یادگیری دارم و یکی از راه های آن مطالعه است و بنابراین سعی می کنم همیشه یک اهل مطالعه و تامل باشم.
          به همین ترتیب، شور و شوق زیادی نیز برای کسب کمالات و فضایل انسانی دارم و سعی می کنم به هرآنچه می آموزم و به نظرم حق است، عمل کنم. اما اینها (فضایل و کمالات) اموری نسبی است و هرکسی در این زمینه بایستی خود را نه در مقایسه با دیگران بلکه در مقایسه با خودِ گذشته اش ارزیابی کند. بنابراین بنده نیز یک جوینده کمالات و فضایل هستم اما در این زمینه تنها رقیبم خودم هستم و سعی می کنم خود امروزم بهتر از خویشتن دیروزم باشد.

          دو) سعی بنده بر این است که انگیزه ام از نوشتن و انتشار مطالب نه نمایش هنر نویسندگی و قوت قلم یا دانش و فضل خود و بنابراین ارضای منیت خویش، بلکه بیان آموخته هایی باشد که ارزش گفتن و انتشار دارد به این امید که شاید برای دیگران نیز مفید واقع شود. به همین دلیل همیشه سعی می کنم این بیت حافظ را در ذهن داشته باشم که:
          تا علم و فضل بینی، بی معرفت نشینی
          یک نکته ات بگویم، خود را مبین که رستی

          سه) بسیار ممنونم که منبع مطلب خود را ذکر کرده اید تا بتوانیم مستندتر گفتگو کنیم اما بهتر بود توضیح می دادید که بحث «بردگی ذهن» را از چه نظر با بحث کتاب بیشعوری مرتبط می دانید. در این صورت می شد با وضوح بیشتری در مورد برداشت شما بحث کرد. اکهارت تول در کتاب «نیروی حال» عارضه و عادت بردگی ذهن و همهمه بی پایان و ناخواسته افکار در ذهن را (که عامل بسیاری از درد و رنج ها، ابتدا برای خود فرد و سپس برای دیگران است) یک «دیوانگی عمومی» می داند که چون تقریبا همه به آن دچار هستند، قابل تشخیص نیست.
          به نحوی خاویر کرمنت نیز بر نوعی عارضه و عادت فراگیر اشاره دارد که آن را asshole (بیشعوری، عوضی بودن، پفیوز بودن) می داند. البته باید توجه داشت که کتاب وی لحنی طنزآمیز و عامیانه دارد و در اصل کتابی علمی نیست (اما حقایقی را در مورد عادات و ناهنجاری های فردی و اجتماعی آشکار می کند که در علومی مثل روانشناسی نیز می توان یافت) و مفهوم «بیشعوری» را به معانی بسیار وسیع و با مصادیقی وسیع تر به کار می برد. در فصل سوم کتاب که به تعریف بیشعوری اختصاص دارد، می نویسد که «هیچ تعریف مختصری نمی تواند پیچیدگی شگفت آور پدیده بیشعوری را بیان کند.» (ص ۴۱) با این حال به طرق مختلف از جمله برشمردن صفات افراد دارای این عادت سعی دارد به آن وضوح ببخشد. دو سه مورد از این تعریف ها چنین است:
          «یک بیشعور کسی است که رفتار وقیح و نفرت انگیزی را به صورت کاملا ارادی و عمدی از خود بروز می دهد و از ایجاد اختلالی که در کارها به وجود آورده و آزاری که به دیگران رسانده قلبا خوشحال است.» (ص ۴۱)
          «بیشعورها پررو، نفرت انگیز، ترسناک و متکبرند.» (ص ۴۲)
          «بیشعوری یک نوع اعتیاد است به قدرت، تحقیر و سرکوب سایرین، وظیفه نشناسی ِ بی حد و شهوت تسلط بر دیگران.» (ص ۴۲)
          حال با دقت در این تعاریف می توانیم ببینیم که مشکل اصلی فردی که کرمنت «بیشعور» توصیف می کند «عدم رشد اخلاقی» است چون اکثر صفاتی که وی برای آنان به کار می برد (از جمله وقاحت، مردم آزاری، تکبر، قدرت طلبی، تحقیر دیگران و سلطه گری) در واقع «رذیلت های اخلاقی» هستند. بنابراین درمان این عارضه تبدیل رذایل اخلاقی به فضایل اخلاقی و به طور خلاصه رشد اخلاقی خواهد بود.
          اما رشد اخلاقی با اینکه بی ارتباط با توانایی های شناختی نیست اما صرفا باهوش بودن، دانشمند بودن یا متخصص یا متشخص بودن برای آن کافی نیست بلکه نیازمند تمرین، مراقبت و خودسازی مداوم اخلاقی است. به همین دلیل مطلبی که شما از مقدمه مترجم بر کتاب نقل کردید اید کاملا درست است. در کوره های آدم سوزی نازی ها در اردوگاه آشویتس برخی از باهوش ترین دانشمندان و متخصصان آلمانی مشغول به کار بودند و در یکی از بزرگترین جنایات بشری مشارکت داشتند.

      2. استاد ایری سلام . از یکی از اساتید محترم که دست اندرکار است تقاضا کردم به زبان ساده خلاصه ای از کتاب نیروی حال اکهارت تول را لطف کند که فرستاد // خلاصه کتاب نیروی حال
        کتاب نیروی حال (The power of now a guide to spiritual enlightenment) دارای تمرینات ذهنی زندگی در لحظه حال است. او اعتقاد دارد بخش زیادی از بیماری های روحی روانی، بیماری های روان تنی مانند افسردگی، ناامیدی، کمردرد، پرخوری، اعتیاد و… ریشه در عدم بخشش خویشتن است. هنگامی که بار مشکلات و روان رنجوری های گذشته لذت بردن از لحظه حال را از ما میگیرد، سعی می کنیم با کار زیاد، غذا خوردن زیاد، خرید کردن، عمل زیبایی، روابط …. و… به افکار منفی و مشکلات پایان دهیم اما خبر بد این است که مشکلات ما با این موارد برطرف نخواهند شد. نفس ما ریشه همه دردها و روان رنجروی هایمان است. هیچ عامل بیرونی نمی تواند درون ما را متحول کند، بنابراین چالش های زندگی را بپذیرید و بدانید که راه حل مشکلات از توانایی های درونی شما می گذرد…// اینطور که من عوام دارم نگاه می کنم محور کتاب بیشتر مربوط به روان درمانی و روان شناسی و.. است . اگر شما در این زمینه سابقه تحصیلی و کار تجربی دارید لطفا راهکارها را بطور مشخص ارائه نمایید تا علاقمندان عمل نمایند ولی اگر تحصیلات و کار شما مربوط به این رشته روان درمانی و… نمی باشد علت العلل ضرورت دخالت خودت در این قضیه را تشریح کنید

        1. سلام جناب روشنی گرامی
          شما لطف دارید اما بدون هیچ تعارفی عرض می کنم که بنده در هیچ زمینه ای «استاد» نیستم. این القاب به راحتی می تواند آدم ها را دچار توهم عالم بودن و همه چیزدانی کند در صورتی که هر مقدار از علم انسانی در برابر جهل بی نهایتی که او را در بر گرفته است جز قطره ای در مقابل اقیانوس نیست. از این رو، بنده از این ونه القاب برائت جسته، ترجیح می دهم که همیشه صرفا یک جوینده مشتاق حقیقت و حکمت باشم.
          از جنابعالی سپاسگزارم که درباره کتاب مذکور تحقیق نموده اید و مضمون کلی کتاب به نظر بنده نیز همان است که آن استاد محترم ذکر کرده اند. تشخیص شما در اینکه محور کتاب مربوط به حل و درمان مسائل و ناهنجاری های روانی است، به طور کلی صحیح است اما نه اکهارت تول یک روان شناس یا روان درمانگر است نه کتاب او یک کتاب تخصصی در این زمینه. اکهارت تول خود را یک معلم معنوی می داند و کتاب او یک کتاب عمومی برای یاری رساندن به افراد جهت رهایی از سلطه ذهن از طریق زیستن در لحظه حال است و به طور کلی در حوزه کتابهای خودیاری (self-help) قرار می گیرد که برای عموم مردم نوشته می شوند. بنابراین بنده نیز به عنوان یک مخاطب عام، کتاب مذکور را مطالعه و با به کار بستن آن در زندگی شخصی به تاثیر مثبت آن پی بردم و به امید اینکه شاید برای دیگران نیز مفید واقع شود، درباره آن مطلب نوشتم.

          1. جناب ایری بنظر می رسد اطلاعات شما درباره اکهارت تول بخصوص در مورد زمینه تحصیلی و زمینه کاری تجربی بروز نمی باشد . با اطلاع عرض می شود که جناب اکهارت دانش اموخته روانشناسی و فلسفه است اما تحصیل در دکترا را رها کرده است . لذا ضمن احترام به دلبستگی شخصیتان به اکهارت ، درباره زمینه تحصیلی و زمینه کاری تجربی خودت بیشتر توضیح دهید تا شبهات موجود در باره اصالت متن بقول خودت نوشته عمومی ، انشااله برطرف شود

          2. استاد ایری سلام . نمی دانم چرا به یک سوال ساده که در کامنت قبلی درباره سابقه تحصیلی و زمینه کاری خودت حواب نمی دهی مبنی بر اینکه / اینطور که من عوام دارم نگاه می کنم محور کتاب بیشتر مربوط به روان درمانی و روان شناسی و.. است . اگر شما در این زمینه سابقه تحصیلی و کار تجربی دارید لطفا راهکارها را بطور مشخص ارائه نمایید تا علاقمندان عمل نمایند ولی اگر تحصیلات و کار شما مربوط به این رشته روان درمانی و… نمی باشد علت العلل ضرورت دخالت خودت در این قضیه را تشریح کنید / لطفا این را شفاف و روشن مشخص نمایید تا ببینیم بقول جوانها ، با خودت چند چند هستی

  1. با سلام و ادب . جناب موسی توماج ایری در معرفی منابع خیلی سرسری برخورد کرده اید در صورتیکه وقتی با قران پژوهان بحث داریم اول به سوره و بعد به ایه و متفرعات ان اشاره می کنند ولی شما فقط نوشتید مثنوی که از یک ادم اهل مطالعه اینطور ادرس رفرنس دادن را فقط در جهت رفع تکلیف و شاید از سر باز کردن طرف ارزیابی کرد که جای تاسف دارد . جتما می دانید که منظور از ارائه رفرنس ، فراهم اوردن امکان قضاوت درباره اصالت متن یا مقاله یا کتاب و… است یا خدای ناکرده کپی پیست بودن که از این امر بدیهی شانه خالی نموده اید و قس علیهذا . یک خاطره هم از مرحوم پدربزرگم که مولوی پژوه بود و حدود ۹۰ سالگی فوت کرد درباره مثنوی هفتاد من نقل می نمایم که انشااله اویزه گوشتان بخصوص در معرفی رفرنس ها باشد و اما من چون تا الان نمیدونستم مثنوی هفتاد من چیه . . . و فکر میکردم به خاطر طولانی بودن یا وزین بودن مثنویه !!! لذا سروده ناصر فیض را با ذکر رفرنس (https://t.me/joinchat/5If41Kk6-n9lNmY0) ،شاعر طنز پرداز فوق العاده است؛

    مثنوی هفتاد “من” مولوی:
    مَن(۱) اگر با مَن(۲) نباشم میشَوَم تنهاترین

    کیست با مَن(۳) گر شَوَم مَن(۴) باشد از مَن(۵) ماترین
    مَن(۶) نمیدانم کی‌اَم مَن(۷) لیک یک مَن(۸) در مَن(۹) است

    آن که تکلیف مَنَ(۱۰) اَش با مَن(۱۱) مَنِ(۱۲) مَن(۱۳) روشن است
    مَن(۱۴) اگر از مَن(۱۵) بپرسم ای مَن(۱۶) ای همزاد مَن(۱۷)

    ای مَنِ(۱۸) غمگین مَن(۱۹) در لحظه‌های شاد مَن(۲۰)
    هرچه از مَن(۲۱) یا مَنِ(۲۲) مَن(۲۳) در مَنِ(۲۴) مَن(۲۵) دیده‌ای

    مثل مَن(۲۶) وقتی که با مَن(۲۷) میشوی، خندیده‌ای
    هیچ کس با مَن(۲۸) چنان مَن(۲۹) مردم آزاری نکرد

    این مَنِ(۳۰) مَن(۳۱) هم نشست و مثل مَن(۳۲) کاری نکرد
    ای مَنِ(۳۳) با مَن(۳۴) که بی مَن(۳۵) مَن(۳۶) تر از مَن(۳۷) میشوی

    هرچه هم مَن(۳۸) مَن(۳۹)کنی، حاشا شوی چون مَن(۴۰) قوی
    مَن(۴۱) مَنِ(۴۲) مَن(۴۳) مَن(۴۴) مَنِ(۴۵) بی‌رنگ و بی‌تأثیر نیست

    هیچ کس با مَن(۴۶) مَنِ(۴۷) مَن(۴۸) مثل مَن(۴۹) درگیر نیست
    کیست این مَن(۵۰)؟ این مَنِ(۵۱) با مَن(۵۲) زِ مَن(۵۳) بیگانه‌تر

    این مَنِ(۵۴) مَن(۵۵) مَن(۵۶) کُنِ از مَن(۵۷) کمی دیوانه‌تر ؟
    زیر بارانِ مَن(۵۸) از مَن(۵۹) پُر شدن دشوار نیست

    ورنه مَن(۶۰) مَن (۶۱) کردنِ مَن(۶۲) از مَنِ(۶۳) مَن(۶۴) عار نیست
    راستی . . . این قدر مَن(۶۵) را از کجا آورده‌ام !!؟

    بعد هر مَن(۶۶) بار دیگر مَن(۶۷) چرا آورده‌ام !!؟
    در دهانِ مَن(۶۸) نمیدانم چه شد، افتاد مَن(۶۹)

    مثنوی (https://t.me/joinchat/5If41Kk6-n9lNmY0) گفتم که آوردم در آن هفتاد من(۷۰) . .
    /// انشااله بهتر است بجای اختراع چرخ ،بیشتر از تجارب قبلی بهره مند شویم

    1. سلام جناب ندیمی
      جالب است که شما نیز مثل دو دوست قبلی به جای توجه به اصل مطلب درگیر حواشی شده اید.
      قبلا نیز در کامنت دیگری عرض شد که در این نوع نوشته های عمومی برخلاف مقالات یا کتب پژوهشی، رفرنس دهی دقیق مرسوم نیست مگر در موارد استثنایی که ادعای شاذی مطرح شده باشد.
      در این نوشته صرفا به ابیاتی از مولوی پرداخته شده و راستی آزمایی انتساب آنها به مولوی با یک سرچ ساده در گوگل در کثری از ثانیه مقدور است.
      منظور جنابعالی از جمله آخر مربوط به اختراع دوباره چرخ و ارتباط آن با مطلب را متوجه نشدم، ممنون میشوم توضیح دهید و اینکه کنجکاو هستم نظر شما را درباره اصل مطلب بدانم.

        1. با سلام و احترام حضور کاربران محترم . لازم است درباره معلم معنوی و… مطالب را یاداوری نمایم . اقای اکهارت تول با نام قبلی اولریشت که اصالتا المانی است بعد از اتمام تحصیل در کارشناسی و کارشناسی ارشد فلسفه و روان شناسی ، به دلایلی تحصیل در مقطع دکترا را رها نموده و… اما با توجه به تفکر التقاطی نامبرده ضرورت دارد پاره‌ای از مفاهیم در نوشته‌‌های اکهارت تول وجود دارند که تفسیر وی از آن‌ها، با تفسیرهای دینی تفاوت دارند. کسی که قصد دارد تبیین دقیق این مفاهیم را در اندیشه اکهارت جویا شود، باید تعریف هر واژه را از متون و گفته‌های او جست‌وجو کند و معانی آن‌ها را از زبان خود او بشنود. نباید فریب ظاهر کلمات را خورد. بعضی از واژه‏ ها که در دین مقدس اسلام معنای متعالی دارند در آثار اکهارت تول تکرار شده‏اند. از این رو لازم است نظام فکری این افراد را رصد نمود و نگرش‏های بنیادین آن‏ها را شناخت. کلمه‏ای مانند بخشش که در متون اخلاقی اسلام کاملا توحید محورانه معنا می‏شوند و باعث ارتباط بیشتر انسان‏ها با خالق هستی می‏گردند در اندیشه ‏های اکهارت‏ تول انسان محورانه و زمینی بکار رفته ‏اند و حتی باعث ندیدن مشکلات روانی بشر ماشینی در غرب شده و به استمرار نظام سلطه کمک می‏کند. لازم به ذکر است یکی از مفاهیم مطرح شده در آثار اکهارت، کلمه «بخشش» است. در متون اسلامی، مفهوم بخشش در عرصه حیاتِ جمعی و تعامل با افراد در اجتماع وارد شده و به معنای صَرف نظر کردن از حقّ معنوی و مالی خود و یا سهیم نمودن دیگران در امکانات شخصی است. این گونه بخشش در متون دینی، در صورتی فضیلت اخلاقی محسوب می‌شود که با قصد خیر رساندن به دیگران و کسب رضایت خدا انجام شده باشد.(انسان کامل، مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ۱۳۷۶، ص ۳۰۱) واژه بخشش در کلمات اکهارت به معنی چشم پوشی از داشته‌های خویش و شریک کردن دیگران در دارایی‌های خود نیست، بلکه به معنی چشم پوشی از نگرانی‌ها و گذشتن از خود است؛ به عبارت دیگر بخشش در نظام اندیشه اکهارت ، نه با سرگذشت دیگران پیوند می‌خورد، نه با انگیزه ورود به عالم معنا و کسب فضیلت اخلاقی انجام می‌شود؛ یعنی نه خدا در آن به چشم می‌خورد و نه رسالت اجتماعی در آن دیده می‌شود. در اندیشه اکهارت تول، آدمی فقط، باید به مطالبه‌گری بپردازد و البته مدیون و گناهکار دیدنِ خویش با اصالت لذت نمی‌سازد؛ به همین دلیل، آدمی که خودش را مدیون ببیند، غیر از این‌که جایگاه خود را پایین آورده، کام‌جویی و بهره‌وری چندانی هم از مواهب موجود نمی‌برد و هر کس که لب به شِکوه باز کند، خود را از کامیابی محروم کرده ‌است. اکهارت این مطلب را این گونه بیان می‌کند: بخشش به این معناست که شِکوه و شکایت را کنار بگذاری و از شرّ اندوه خلاص شوی. بخشش هنگامی اتفاق می‌افتد که بفهمی شکوه و شکایت تو چیزی را عوض نمی‌کند، جز آن‌که احساسی از یک خود دروغین را فربه‌تر کند. بخشش، یعنی مقاومت نکردن در برابر زندگی؛ یعنی اجازه دادن به زندگی که در تو زندگی کند. در مقابل بخشش، چه چیزی قرار دارد؟ درد و رنج، جریانی حقیر از انرژی حیاتی و در بسیاری از موارد بیماری جسمی.( نیروی حال، ص ۱۸۶) . یکی از مفاهیم مطرح شده در آثار اکهارت، کلمه «بخشش» است. در متون اسلامی، مفهوم بخشش در عرصه حیاتِ جمعی و تعامل با افراد در اجتماع وارد شده و به معنای صَرف نظر کردن از حقّ معنوی و مالی خود و یا سهیم نمودن دیگران در امکانات شخصی است. این گونه بخشش در متون دینی، در صورتی فضیلت اخلاقی محسوب می‌شود که با قصد خیر رساندن به دیگران و کسب رضایت خدا انجام شده باشد. نتیجه این‌ که در کلمات اکهارت، «بخشش» در مقابل «کینه توزی» و یا «خساست» نیست، بلکه در مقابل «ندامت» است. بخششی که اکهارت به آن دعوت می‌کند، درحقیقت دعوت به سرپوش گذاشتن بر وجدان اخلاقی است؛ یعنی چراغی به نام «عذاب وجدان» که ممکن است سوسوی آن در نهایت، آدمی را به خالقش پیوند دهد و راه بسته انسان مدرن به عالم معنا را باز کند، در مکتب اکهارت، ضدّ ارزش است و مدفون کردن آن، ارزش معرفی می‌شود! اکهارت از دیگران می‌خواهد گله وشکایت را کنار بگذارند و انسان‌های قانع و سر به راهی باشند و اجازه دهند که تمدن غرب به کار خود ادامه دهد. به‌راستی معنویتی که با انکار مشکلات روانی انسان مدرن آغاز می‌شود، شناختش از نیازهای روحی آدمی چه میزان درست خواهد بود؟ فهمش از ساحت‌های وجودی انسان چه‌قدر قابل اعتماد خواهد بود؟ در نهایت راهکارهایی که برای درمان پیشنهاد می‌دهد، چه میزان واقع‌بینانه و کارآمد خواهد بود؟ خلاصه انکه باید فریب ظاهر کلمات را خورد. بعضی از واژه‏ ها که در دین مقدس اسلام معنای متعالی دارند در آثار اکهارت تول تکرار شده‏اند. از این رو لازم است نظام فکری این افراد را رصد نمود و نگرش‏های بنیادین آن‏ها را شناخت. کلمه‏ ای مانند بخشش که در متون اخلاقی اسلام کاملا توحید محورانه معنا می‏شوند و باعث ارتباط بیشتر انسان‏ها با خالق هستی می‏گردند در اندیشه‏ های اکهارت‏ تول انسان محورانه و زمینی بکار رفته‏ اند و حتی باعث ندیدن مشکلات روانی بشر ماشینی در غرب شده و به استمرار نظام سلطه کمک می‏کند./// لذا مشفقانه به اقای ایری توصیه می شود بجای تبلیغ این افکار التقاطی نسبت به مقایسه مطالب اکهارت با دین ( اسلام – مسیحیت – یهودی و..) اقدام و قضاوت درباره انها را به جامعه مخاطبان واگذار نماید

          1. سلام جناب پهلوان گرامی
            شما مطالب خود را از آدرس های زیر کپی کرده اید:

            آسیب شناسی اندیشه اکهارت توله (B2n.ir/s73112)
            بخشش از دیدگاه اکهارت توله (B2n.ir/j95718)

            بنابراین بنده قصد پاسخگویی به محتوایی را که از جای دیگر کپی کرده اید، ندارم. اما در رابطه با رویکرد و روش شما با این مسئله، مطالب زیر به عرض می رسد:

            ۱) چرا شما صحت و حقیقت «تفسیرهای دینی» را مفروض گرفته اید. هر تفسیری از دین نیز خود نظر یک یا چند انسان است و هیچ انسانی از خطا مصون نیست. به همین دلیل است که این همه فرقه مختلف در هر دینی وجود دارد که بسیاری از جنگ و جدال ها نیز ناشی از آن است. اختلاف نظر وجود دارد چون هر کسی از منظر خاص خود به مسائل می نگرد. اما این به این معنی نیست که حقیقت های متفاوتی وجود دارد بلکه برداشت های متفاوتی از حقیقت با توجه به نظرگاه هر فرد وجود دارد. حکایت «فیل در تاریکی مولانا» در این زمینه بسیار روشنگر است. پس برای داشتن دیدی جامع تر از حقیقت، باید سعی کرد با رویکردها و دیدگاه های مختلف آشنا شد.

            ۲) حتما می دانید که تقلید در اصول دین جایز نیست و هرکسی با تعقل و اجتهاد شخصی باید آنها را بپذیرد که نشان دهنده ارزش و اهمیت بنیادی عقل و آزادی انسان است. اما آیا در واقع هم همین طور است؟ چه تعداد از باورمندان به دینی خاص با تحقیق و اجتهاد شخصی اصول آن را پذیرفته اند؟ قریب به اتفاق ما، دین پدر و مادر و محیط اجتماعی کودکی خود را به عنوان دین خود می پذیریم.

            ۳) کسی که باورهای خود را بر اساس تعقل و التزام اخلاقی به حقیقت جویی بنا نهاده باشد از مواجهه با هیچ تفکری از ناحیه هیچ کسی در هیچ جای جهان باکی ندارد. چنین شخصی هر مدعایی را بدون توجه به گوینده آن در ترازوی عقل خویش نهاده و می سنجد و ممکن است بخشی از آن را نامعقول و کاذب دانسته و رد کند و بخشی را معقول و صادق دانسته بپذیرد. پس همان طور که در آموزه های دینی هم آمده علم و حقیقت را باید جست حتی اگر در چین یا آلمان یا آمریکا باشد!

            ۴) در رابطه با «توصیه مشفقانه» شما به عرض می رسد که بنده نه مبلغ اکهارت تول و نه مولانا و نه هیچ کس دیگری هستم. بنده صرفا یک جوینده حقیقت هستم و برای این منظور هر دری را می زنم چون معتقدم که حقیقت نه در انحصار کسی خاص، بلکه نزد همگان است. گاهی نیز برخی یافته های خود را (با اگاهی به اینکه که همواره احتمال خطا در آنها هست)، نه مطلقا به قصد اصلاح یا هدایت کسی و نه مطلقا به نیت تبلیغ فرد یا عقیده ای، بلکه اول به این امید که با نقادی دیگران آن را بازنگری و اصلاح کنم و دوم به این امید که شاید در یافتن حقیقت برای انسان دیگری مفید واقع شود، منتشر می کنم.

      1. اقای ایری بهتر است بجای حاشیه رفتن، به سوالات و ابهامات مطرح شده مستند مستدل پاسخ دهید . خدمت شما عرض می شود دو نفر در گنبد هستند که یکی مهندس ابیاری و دیگری کارشناس زبان و بازرگانی هستند که نوشته ها و مقالات درباره تاریخ ترکمن می نوشتند که حتی در سایت مارقوش هم رفتند . وقتی به این بزرگواران اعلام شد که رفرنس های انها را ارائه نمایند مثل شما از ارائه انها طفره رفتند تا به همت دو نفر از دانشجویان ترکمن که در مقطع دکترای تاریخ مشغولند مشخص گردید که این مطالب را بصورت تکه تکه ، بخش بخش و.. از منابع مختلف کپی و بنام خود پیست می نمایند … علیهذا بقول خودمان اگری اوتردا دوغری سوزلا ، لطفا برای راستی ازمائئ این موارد که مدعی تحریر ان هستید ، فاکت و رفرنس ارائه شود … ضمنا منظور ابیات مولانا نیست بلکه نوشته های خودت هست . بسم الله ببینیم چه می کنید

        1. سلام جناب ندیمی گرامی
          در پاسخ شما، ضمن برائت از هرگونه انتحال و تقلب علمی از ناحیه هر کسی از جمله خودم، ناگزیر باید همان پاسخی را که به جناب حاجی قادری دادم باید تکرار کنم که:

          مطلب بنده یک «یادداشت» و بازتاب درک، تفسیر و نظر شخصی اینجانب است، البته نظر شخصی هر فردی نیز متکی بر مطالعات، تاملات، تجربیات و هزار و یک عامل خودآگاه یا ناخودآگاه دیگر است که اگر بخواهیم حق مطلب را در مورد همه آن مراجع و عوامل ادا کنیم، رفرنس نظرات شخصی هر کسی نیز «کل جهان هستی» خواهد بود. اما اگر منظور شما از «حصول اطمینان از اصالت متن» این است که آیا کل متن را بنده نوشته ام یا از جایی سرقت و کپی کرده ام، پاسخ بنده این است که خودم آن را نوشته ام اما وقت خود را جهت اثبات این مدعا به کسی تلف نخواهم کرد.

          اما علاوه بر آن:

          بزرگواران فرض را بر این بگیرند که کل این مطلب کپی پیست است، خب که چه؟ آیا محتوای آن ارزش خود را از دست می دهد؟ این ممکن است باعث رسوایی نویسنده شود اما آیا شما فقط به دلیل کپی بودن محتوا را دور می اندازید؟ فرض کنیم ثابت شود که کل محتوای اشعار مثنوی معنوی مولوی کپی از عارف دیگری مثل شمس یا ابن عربی بوده است، خب در این صورت باید آن را دور انداخت؟ قوت و صحت ادعاها به دلیل مدعی آن نیست بلکه به دلیل قوت دلایل، استدلال ها و شواهد آن است. اگر به جای نظر به ادعا صرفا مدعی را ملاک صحت آن قرار دهیم دچار «مغالطه مرجعیت» خواهیم شده ایم.

  2. سلام بر جناب ایزدی و دوستانتان در کانال … نوشته اقای توماج ایری مطالعه شد که شاید بعنوان یک جزوه درسی یا یادداشت داخلی تهیه شده ولی به لحاظ اینکه حداقل ها را رعایت نکرده ، در همان سطح می ماند . نکته مهمتر طفره رفتن جناب ایری از ارجاع به رفرنس ها است که سر اخر حتی بعضی کاربران را به رفتن به حاشیه متهم می کنند در صورتیکه خودشان با جواب کلی و مبهم ( مثنوی و معنوی مولوی عینا به نقل از کامنت نامبرده ) ، اصل را رها و حاشیه را انتخاب کردند . شوربختانه در ادامه هم نوشتند که ( در این نوشته صرفا به ابیاتی از مولوی پرداخته شده و راستی آزمایی انتساب آنها به مولوی با یک سرچ ساده در گوگل در کثری از ثانیه مقدور است.) . که حقیقتا باعث حیرت است . دوست بزرگوار ، هیچکس در مورد ابیات منتسب به مولانا تشکیک نداشته و ندارد بلکه انچه در معرض نظر و قضاوت است ، راستی ازمایی متن شما که بصورت نثر ( غیر شعر ) خواه بصورت تفسیر و نظایر ان ، همره بعضی از اشعار مولوی اوردید ، جهت حصول اطمینان از اصالت ان ، مطمح نظر است که با این پاسخ ها نشان دادید تمایلی یرای شفافیت ان ندارید . لذا توجه مخاطبین محترم را به برخی از ضوابط و توصیه ها در خصوص بیشترین استفاده از روش رفرنس نویسی APA (American Psychological Association) در تحقیقات و پژوهش‌های اجتماعی است. نقطۀ شروع این روشِ ارجاع دهی، انجمن روانشناسی آمریکاست و در مؤسسه‌های دانشگاهی استفاده می‌شود. حتما می دانید از آنجایی که مجلات و انجمن‌های بین‌المللی این روش را تأیید کرده‌اند، این روش یکی از محبوب‌ترین روش‌های استناد دهی است. رفرنس دهی APA در متن
    در این روش باید در متن تحقیق، نام نویسنده (یا نویسندگان) و تاریخ چاپ کتاب مرجع را در انتهای جمله و در پرانتز بگذارید؛ اگر نقل قول مستقیم آورده‌اید، صفحۀ موردنظر هم باید ثبت شود. برای مثال: (ناصر نیکوبخت، ۱۳۸۶، صفحۀ ۹۷)
    اگر مرجع چند نویسنده داشت چه کنیم؟
    اگر دو یا سه نویسنده بودند، نام خانوادگی هر سه ثبت می‌شود.
    اگر بیش از سه نویسنده بودند، نام یک نفر نوشته شده و از بقیه تحت عنوان «دیگران» یاد می‌شود.
    مثال: (نیکوبخت و دیگران، ۱۳۸۶)
    نکته: اگر در تحقیق از یک مقاله، پایان‌نامه یا پژوهش دیگر جمله‌ای نقل شده باشد، مانندِ ارجاع دهی به کتاب عمل می‌کنیم با این تفاوت که حتما صفحۀ متن موردنظر را هم اضافه می‌کنیم.
    رفرنس نویسی APA در فهرست مراجع
    اگر کار ترجمه مقاله انجام می‌دهید این بخش را از دست ندهید! از آنجایی که رفرنس دهی APA طبق سیستم نویسنده و تاریخ است، در انتهای تحقیق، منابع به ترتیب حروف الفبا نوشته می‌شوند.
    اگر مرجع یک تا سه نویسنده داشت، برای رفرنس دهی به کتاب طبق الگوی زیر عمل می‌کنیم (به علائم نگارشی هم توجه کنید):
    نام خانوادگی نویسنده، نام نویسنده. (سال انتشار کتاب). نام کتاب. محل نشر: نام انتشارات
    حتی می‌توانید نام نویسنده را کوتاه کرده و تنها حرف اول آن را بنویسید.
    اگر تعداد نویسنده‌ها از سه نفر بیشتر شد آن را به این شکل می‌نویسیم.
    نویسنده اول. نویسنده دوم. نویسنده سوم و دیگران.
    نکته: در متون انگلیسی این حالت بیشتر دیده می‌شود.
    اگر منبع، ترجمه کتاب باشد به این صورت عمل می‌کنیم:
    نام خانوادگی نویسنده، نام نویسنده. (سال انتشار). نام کتاب. ترجمه نام خانوادگی، نام مترجم (سال ترجمه) محل نشر: نام انتشارات.
    /// در خاتمه اضافه می نماید که تا کنون شما را زیارت نکرده ام و امیدوارم این تبادل نظر بتواند فتح بابی برای ادامه بحث ها باشد لکن با عرض معذرت اضافه می نماید که مثنوی مولوی مدت مدیدی است که توسط صاحبنظران و فرهیختگان در دست مطالعه و کنکاش است لذا اصلح است با رعایت توصیه های َAPA ان را بازنگری تا برخی از شبهات در مورد اصالت متن ، نوشته و یا هر اسم دیگری که می خواهید روی ان بگذارید ، انشااله رفع و رجوع شود .

    1. سلام جناب حاجی قادری گرامی
      با سپاس از صرف وقت جهت مطالعه مطلب و اظهار نظر، مطالب زیر به عرض می رسد:

      ۱) فرموده اید: «دوست بزرگوار ، هیچکس در مورد ابیات منتسب به مولانا تشکیک نداشته و ندارد بلکه انچه در معرض نظر و قضاوت است ، راستی ازمایی متن شما که بصورت نثر ( غیر شعر ) خواه بصورت تفسیر و نظایر ان ، همره بعضی از اشعار مولوی اوردید ، جهت حصول اطمینان از اصالت ان ، مطمح نظر است که با این پاسخ ها نشان دادید تمایلی یرای شفافیت ان ندارید.» مطلب بنده یک «یادداشت» و بازتاب درک، تفسیر و نظر شخصی اینجانب است، البته نظر شخصی هر فردی نیز متکی بر مطالعات، تاملات، تجربیات و هزار و یک عامل خودآگاه یا ناخودآگاه دیگر است که اگر بخواهیم حق مطلب را در مورد همه آن مراجع و عوامل ادا کنیم، رفرنس نظرات شخصی هر کسی نیز «کل جهان هستی» خواهد بود. اما اگر منظور شما از «حصول اطمینان از اصالت متن» این است که آیا کل متن را بنده نوشته ام یا از جایی سرقت و کپی کرده ام، پاسخ بنده این است که خودم آن را نوشته ام اما وقت خود را جهت اثبات این مدعا به کسی تلف نخواهم کرد.

      ۲) همان طور که اشاره کرده اید رفرنس نویسی های آکادمیک چه به شیوه APA یا MLA، AMA، CHICAGO و غیره، مختص مقالات و کتب علمی و پژوهشی است نه مطالب عمومی و یادداشت ها. همان طور که جنابعالی نیز مطلب رفرنس دهی را از سایتی (مثل: B2n.ir/h72922) کپی کرده اید و ایرادی هم ندارد چون نوشته شما صرفا یک کامنت است و نه یک مطلب علمی-پژوهشی؛ هرچند ذکر رفرنس می توانست ارزش معنوی و اخلاقی کامنت شما را ارتقاء دهد. خب، حال اگر این شیوه رفرنس دهی مربوط به نوشته های علمی و پژوهشی است قاعدتا هر کسی که به طور تخصصی درگیر علم و پژوهش است در دوره دانشجویی در درس «روش تحقیق» یا به هر شکل دیگر آن را آموخته است و سایر مخاطبان نیز نیازی به دانستن آن ندارند و کپی آن در اینجا (جز اینکه شائبه فضل فروشی ایجاد کند)، زاید و بی مورد است. بنده نیز در نوشته هایی علمی و پژوهشی خویش (از قبیل این مقالات: B2n.ir/z24338) به اخلاق و اصول پژوهش آکادمیک، از جمله رفرنس دهی، ملتزم بوده ام.

      ۳) بنده نیز علاقمند به تبادل نظر و بحث و گفتگو با جنابعالی و هر انسان حقیقت جوی دیگری هستم.

      1. سلام وعرض ادب
        شمابه راهتون ادامه بدهید وکارخودرابه جلوببرید خواه کسی مخالف باشدباشما وخواه کسی مثل من موافق شمابه ادامه کاری که درست است پیش میروی وارزوی سربلندی وموفقیت ازخداوندبرایتان دارم
        یاحق اقای موسی توماج عزیز

  3. سلام بر پیمان روشنی گرامی

    ۱) درباره تحصیلات اکهارت تول: اساسا برای من آموزه ها و ایده های افراد مهم است و نه تحصیلات رسمی ایشان و به همین دلیل درباره مطالب بی اهمیت کنجکاو نیستم. تا جایی که می دانم او تحصیلات رسمی را رها کرده و خود را یک آموزگار معنوی و نه یک روانشناس یا روان درمانگر معرفی می کند. در ضمن هیچ دلیلی وجود ندارد که مشکلات روانی بشر فقط با روان درمانی قابل درمان باشد. دین، فلسفه، عرفان، شیوه های معنوی، مراقبه، یوگا، هنر و غیره می توانند به حل برخی از معضلات روانی انسان کمک کنند.

    ۲) بنده نه دلبسته افراد، بلکه شیفته حقیقت هستم و برایم مهم نیست که حقیقت از زبان چه کسی بیان می شود.

    ۳) کنجکاوی شما هم درباره تحصیلات رسمی بنده، برایم جالب است. تحصیلات رسمی به خودی خود به معنی نمره گرفتن در تعدادی واحد درسی و اخذ یک مدرک است که در واقع چیز زیادی به آدم نمی افزاید. بیشتر دانش، از جستجوگری شخصی همزمان و پس از تحصیلات رسمی به دست می آید. در هر صورت تحصیلات رسمی بنده کارشناسی مهندسی شیمی، ارشد فلسفه علم و دانشجوی دکتر در فلسفه تعلیم و تربیت است. (اطلاعات بیشتر درباره تحصیلات و فعالیت های علمی، آموزشی و فرهنگی بنده در اینجا در دسترس است: B2n.ir/h19849))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا