
پایگاه خبری تحلیلی اولکامیز- عثمان آخوند نظری از یاران اهل فضل و قلم سایت اولکامیز یکی از روحانیون طایفه پرجمعیت قوجق را معرفی کرده است : عمر آخوند آق اویلی . سن ۶۶ سال. ولادت: ۱۳۱۰ ه ق – ۱۲۸۱ ه- ش / وفات : ۱۳۷۶ ه ق – ۱۳۴۷ ه-ش
عمر آخوند فرزند آق اویلی اوستا ، در دهم جمادی الاول ۱۳۱۰ هجری قمری و در سال خرگوش ، در یک خانواده زحمتکش اوستا که در آن دوران با زحمت بازو گذران زندگی میکردند ، از طایفه قوجق تیره سوغله در روستای قزاقلی بدنیا آمده است .
عمر آخوند چهارمین و آخرین پسر آق اویلی اوستا بوده و برخلاف دیگر طلبه ها در سنین بالا و در جوانی ، علاقه مند به علم شده است . از اینکه ابتدا با کدام عالم دین شروع کرده اطلاع دقیقی نیست ولی باتوجه به قرائن که آن زمان در این منطقه هیچ عالمی غیر از حاللی آخوند نبود.
به احتمال قوی از حاللی آخوند مختوم که آن دوران از درس خواندگان بخارای شریف بودند، شروع کرده است . بعد از درگذشت حاللی آخوند ایشان ، عمر آخوند که تازه لذت علم را چشیده ولی سیراب نشده بود آرام و قراری غیر از علم نداشت و با آنکه متأهل بوده و یکی دو تا بچه نیز داشت، بار سفر بسته بسوی کله پست و پیش بایرام گلدی آخوند نبوی نژاد روانه میشود و چندسالی را با تمام مشقات آن دوران درجمع کثیری از طلاب از محضر بایرام گلدی آخوند تقصیر کسب فیض مینماید .
در این اثنا یکی از شاگردای بایرام گلدی آخوند تقصیر بنام قربان آخوند اراده ای که اتفاقا با عمر آخوند نیز رفاقت نزدیک و ارتباط تنگاتنگی داشته فارغ التحصیل میشود و بعد از چند صباحی عمر آخوند به داملای پیشین خود قربان آخوند پیشنهاد افتتاح حجره و تدریس علوم دینی میدهد و میگوید که شما قصد داری حجره بنا نمایی؟
قربان آخوند تقصیر اراده ای که اتفاقا به عمر آخوند نیز ارادت متقابل داشته است در جواب گفته بود : من با جان و دل میخواهم تدریس نمایم ولی تمکن مالی ، تدارک و امکانات ندارم .
عمر آخوند چون پدرش اوستا بوده و از چوب ،آلاچیق و چرخ های گاری گاوی را میساخت، باکسب اجازه از استاد اولش بایرام گلدی آخوند تقصیر جهت حمایت از قربان آخوند اراده ای ، وی را حمایت مالی معنوی و لجستیکی مینماید و اولین بار در آلتین تخماق یکی دو تا آلاچیق برای تحصیل علوم دینی برپا می نماید و با خواست و اراده خداوند رفته رفته ترقی می نماید.
بعد از مدتی آب آشامیدنی که از رود گرگان فاصله ی زیادی داشته اند یکی از مشکلات مهم آن روزگار میشود و بناچار به نزدیک رودخانه گرگان و روستای قارقی کوچ میکنند و در آنجا با حمایت اقوام و اطرافیان به ترقیات حوزه علمیه قربان آخوند تقصیر افزوده میشود .
ملا محمد نیاز (قره حاجی) پسر عمر آخوند مرحوم ، در یکی از خاطراتش یادآور شد : هنگامی که مرحوم پدرم و خود قربان آخوند تقصیر درقیدحیات بودند هر ساله ، اِلتی اجه ( همسر قربان آخوند) تقصیر ، متاعی را به عنوان هدیه به پاس تقدیر از خدمات پدرم ، به ما می آورد به مادرم میداد و میگفت اینکه الان قربان آخوند به این مقام و شهرت رسیده اول خدا بعد عمر آخوند هست که سبب شد، اگر حمایت های آن روز عمر آخوند نبود قربان آخوند به تنهایی قادر به راه اندازی در آن روزگار سخت تنگ دستی نبود .
بله درس خواندن در آن روز گاران بسیار مشکل و مشقت بود. هیچ یک از امکاناتی که نسل ما غوطه ور هستیم را آنها نداشتند . اول از همه آب آشامیدنی که باید از روخانه گرگان برای مصرف روزانه یا هفتگی بسته به امکانات فرد بود .
برای روشنایی در شب از چراغ نفتی که چراغ موشی نام داشت استفاده میکردند . برای تهیه ی نوشت افزار گاه فتیله چراغ موشی را به بالا می پیچاندند دود میکرد ، آن دود حاصله را با یک ظرفی مثل کاسه چینی جمع کرده با افزودن آب جوهر مرکب درست کرده و با بریدن نی قلم درست کرده استفاده میکردند. اتفاقا همه این چیزهایی که گفتم اغراق نیست . دست نوشته خود حاللی آخوند ایشان بعنوان سند در حجره ما موجود میباشد.
در آن روزگاران آدمها بسیار افتاده متواضع ، قانع و با محبت وبا یکدیگر مهربان بودند . قربان آخوند ارادتی تقصیر نیز چنین شخصیتی داشت . استاد خودم کوشک آخوند تقصیر ، یک روز در مرور خاطراتش در مورد قربان آخوند ارادتی چنین تعریف کرد: قربان آخوند شخصیتی بسیار افتاده و متواضع داشت لاغر اندام ساده پوش و قیافه ی درویشی داشت .
یک روز که مهمان عمر آخوند بود هنگامی که خواست وضو بگیرد من به افتخار آب و آفتابه اش را مهیا کردم، ایشان وضو گرفتند و سهوا یک تکه ی لباسش خیس شده بود من با حالت کنجکاوی و پرسشگر انه گفتم تقصیر این جای لباستان خیس شده است معلوم نیست از کجا خورده یه وقت خدا ناخواسته نجاستی سرایت نکرده باشد بخواهی در بیاور بشورم ! ایشان با تبسم خاصی گفتندنه لازم نیست پسرم در فقه ، مسئله آب حکم زیادی دارد ، آب به راحتی نجس نمیشود. زیاد سخت نگیریم بهتراست.
برگردیم به عمرآخوند .
بله بعداز آنکه حوزه علمیه قربان آخوند اراده ای براه میافتد و رفته رفته مسیر ترقی را طی کرده طلاب زیادی جمع میشود و از اطراف رودخانه ی گرگان نیز چند نفر از جمله آماش آخوند رستگار، آنادوردی آخوند آقچه لی، عیدقلی آخوند قوجق نژاد و تعداد ی دیگر پیش عمر آخوند منتقل میشوند.
قربان آخوند تقصیر، درس همهی این تازه واردها را با اینکه قبلا از جایی دیگر مثل آنا مراد آخوندتکه ، آناطاغن آخوند گرگانی و بگمراد ایشان درس خوانده بودند، از ابتدا شروع مینماید الاعمر آخوند را چون که هم ، سن عمر آخوند از قربان آخوند بزرگتر بوده و هم قبلا در یک حجره با هم درس خوانده بودند و از وضع درسی عمر آخوند آگاه بود .
بله شاهدان عینی از آن روزگار ، عمر آخوند را عالمی بسیار باتقوا و پرهیز گار بحق نائب پیغمبر توصیف میکنند .بیشتر شبها را بیدار به عبادت و روزها را به روزه داری میگذرانید .
همگی میگویند آفتابه هایش درب مخصوصی داشت که مبادا نجاستی داخل آفتابه هایش نیافتد . از مال شبهه دار به شدت پرهیز میکرد و میگفت آب رودخانه بیت المال است همهی آدمها حقوق مساوی دارند .
بنابراین اگر هندوانه ای را میدانست که از آب رودخانه آبیاری شده باشد نمی خوردند . اگر میخواست مرغ محلی بخورد سه روز در قفس نگه داشته آب و دانه میداد بعد میکشت .
به گفته شاهدان در آن روزگاران ۵۰-۶۰ نفر، کوچک و بزرگ شاگرد مکتب داشت . مرحوم عمر آخوند آق اویلی به هم کیشان و مریدان خود سفارش میکرد هیچوقت زمین بایر و مرتع را که متعلق به عموم است را تا مسافتی که اذان مؤذن شنیده میشود ، دست درازی و تصاحب نکنند . عاقبت عمر آخوند آق اویلی با ۶۶ سال عمر باعزت و با احترام و با تقوا ، سرانجام درسال ۱۳۴۷ هجری شمسی دار فانی را وداع گقتند .
مرحوم عمر آخوند ۶ پسر داشت که دو پسرشان آخوند هستند بنامهای عبدالرزاق (عبدجان) آخوند و ارازمحمد آخوند و سه تا ملا و یکی هم شغل بنایی فرا گرفته بود و اکنون نیز دو تن از نوه های عمر آخوند تقصیر آخوند و قاری و چندین نفر از نوادگان شان نیز در سلک روحانیت مشغول و راه پدر بزرگشان را ادامه میدهند . روحش شاد و راهش پر رهرو باد .
لازم به ذکر است این مطلب طی مصاحبه با دو تن از فرزندان عمر آخوند نگاشته شد .
www.ulkamiz.ir