تورکمن صحرا

قولجان ایشان قاسمی

با روحانیون و قاریان ترکمن در رمضان 1400 / قسمت 5

پایگاه خبری تحلیلی اولکامیز – رجب محمد آخوند کسلخه فرهنگی متدین و روحانی فاضل ساکن روستای مالای شیخ گینگ لیگ و از یاران اولکامیز می باشد که زندگینامه ” قولجان ایشان قاسمی ” را  جهت نشر و معرفی برای ما ارسال نمود و یادآور شد که  این اطلاعات طی مصاحبه ی اختصاصی با “مقصود ایشان” فرزند “سلیم ایشان”، فرزند قولجان ایشان، فرزند عبدالکریم ایشان در شهرستان کلاله – منزل شخصی یادداشت شده است.

موطن اصلی، ولادت و نسب:

قولجان ایشان، فرزند عبدالکریم، فرزند  عبدالرحمان،  فرزند  نظر  ایشان  از طایفه خوجه‌ی ترکـمنستان شوروی سابق که حدودا به سال ۱۲۶۳هجری قمری در “داش اووز”چشم به جهان گشود.

قولجان دوران نوجوانی و جوانی را در بخارا و خیوه جهت کســب علم اندوزی گذراند و پس از چندین سال آموزش و کسب مهارت کامل فارغ التحصیل گردیده و به شهر قاری قلا بر می آید.

پس از آن که پدر بزرگوارش عبدالکریم ایشان معروف به “قاری ایشان” در قاری قلا فوت می‌کند تمام کارهای دینی از جمله امامت مسجد و تاسیس حوزه را برعهده می‌گیرد. سپس بیدرنگ  مشغول تدریس امور دینی می‌شود.

با وقوع انقلاب کمونیستی طبق قانون، انجام فعالیت‌های مذهبی ممنوع اعلام گردید. پیرو این دستورالعمل  بسیاری از علما دستگیر شکنجه یا اعدام گردیدند و اموال آن‌ها ضبط گردید. مساجد و مراکز دینی نیز تخریب یا تعطیل شدند. در چنین شرایطی چاره‌ای جز درگیری یا جلای وطن نبود.

بر همین منوال استاد قلجان ‌ایشان تهدید و اموالش از طرف دولت غصب گردید. این امر همانند سایر نقاط روسیه واکنش منفی مردم را به دنبال داشت از این رو با تثبیت قدرت کمونیستی آن‌ها جهت آرام کردن مردم بسیاری از اموال ضبط شده را پس دادند. این امر شامل حال قولجان نیز می‌شد. با این حال تهدید همچنان باقی بود.

همه‌ی این امور دست به دست داد و تصمیم قولجان را جهت مهاجرت نهایی کرد. یکی از این معبرهای مهاجرتی  نوار مرزی ایران و خراسان شمالی بود. روستای معروفی به نام حصارچه بود.

حصارچه مامن مهاجران:

قولجان ایشان از غفلت روس‌ها استفاده می‌کند و در فرصت مناسبی از چنگ آن‌ها می‌گریزد و به حصارچه جرگلان هجرت می‌کند. اوضاع نسبتا آرام خراسان و آزادی مذهبی این منطقه قولجان را تحریک کرد تا با تجاربی که کسب کرده بود تعداد بیشتری از مسلمانان ترکمن را از طریق گذرگاه حصارچه وارد ایران کند. رقم این خانواده‌ها زیاد و به عبارتی به ۳۰ خانوار می‌رسد.

با تثبیت اوضاع،قولجان‌ایشان امور مذهبی حصارچه را در دست می‌گیرد و طی سال ۱۳۰۷ در این روستا مسجد و مدرسه علوم دینی تاسیس می‌کند. این فعالیت رفته‌رفته بیشتر و سازماندهی شده انجام می‌شود. اکنون به نظر همه چیز خوب و عالی پیش می‌رفت تا این که اتفاق دیگری افتاد.

در سال ۱۳۲۰ هجری شمسی بخاطر وقوع جنگ جهانی و بهانه روس‌ها مبنی بر حمایت دولت شاهنشاهی ایران از آلمانی‌ها، کشور کمونیستی شوروی   ایران را اشغال می‌کند. در ادامه این اشغالگری ماموران روس به روستای حصارچه آمدند و آنها را از کارهای دینی منع کردند.

استاد قولجان ایشان که متهم به فراری دادن مهاجران روسی بود و کارنامه رنگارنگی در امور مذهبی داشت مجبور شد از حصارچه به روستای اینچه سفلی هجرت کند.  ماموران روسی با زیرکی به تعقیب  قولجان ایشان پرداختند و او را در روستای اینچه سفلی همراه فرزند ارشد “محمدرحیم” معروف به (مامی جان) دستگیر کردند.

ماموران با خشونت تمام آن‌ها را به روستای تمرقره‌قوزی شهرستان کلاله آوردند و مدتی در داخل گودال مهیبی زندانی  کردند. پس از مدتی مامی جان از این سیاهچال آزاد می‌شود. از قرار معلوم در این زندان بدوی علاوه بر تعدادی از علمای منطقه‌ی ترکمن صحرا تعدادی از خان‌های متمردی که علیه روس‌ها اقداماتی انجام داده بودند نیز حضور داشتند.

برای نمونه می‌توان به افراد زیر اشاره کرد: ۱- محمد ایشان ۲- کوچک‌خان ۳- گوکی صوفی ۴- آنه مراد آخوند تکه ۵- قولجان ایشان.

روسها با قساوت تمام از زندانیان بازجوئی کرده و بسیاری را شکنجه روحی، روانی و جسمانی دادند. چه بسا تعدادی نیز  شهید شده‌اند.

انتقال از ایران به عشق آباد( در سال ۱۳۲۳ ش ) :

روس‌ها پس از مدتی متوجه مهاجران ترکمن ساکن ایران شدند. بسیاری از این‌ها دارای سوابق مبارزاتی و فعالیت‌های مذهبی بودند. از این رو ماموران روسی پس از دستگیری و آزار و اذیت، ترتیبی اتخاذ کردند تا زمینه انتقال آن‌ها از ایران به شوروی و عشق‌آباد فراهم شود.

پرونده مبارزاتی قولجان نسبت به بسیاری از مهاجران سنگین‌تر بود. از این روی محکوم به ۱۰ سال حبس می‌شود. در اثنای همین محکومیت زلزله بزرگ عشق‌آباد رخ می‌دهد. در این زلزله‌ی مهیب قولجان  بصورت معجزه‌آسایی نجات می یابد. با این حال مجازات حبس خود را سپری می‌کند. هنگام آزادی در سال ۱۳۳۳ شمسی توسط خواهر محترمش به شهر داش اووز  برده می‌شود.

در تمام مدت یک‌سال و نیم که در آنجا  زندگی می‌کرد کماکان خفقان حکومت کمونیستی با شدت ادامه داشت تا این کهبه سال ۱۳۳۵ شمسی در ۷۲ سالگی دارفانی را وداع گفت،(روحش شاد) پیکر مقدس قولجان ایشان که در روستای آق تپه به خاک سپرده شده اکنون زیارتگاه است.

 قولجان ایشان از مهاجران داغستانی استقبال می کند:

یکی از کارهای ارزنده قولجان حمایت از استادان  مهاجر داغستانی بود. مهاجران معمولا  خسته و رنجور با پای پیاده شبانگاه به روستای حصارچه می‌رسیدند و سراغ منازل قاسمی‌ها را می‌گرفتند. در این میان بسیاری از این آشنایان به هر دلیلی ممکن بود در روستا حضور نداشته باشند.

قولجان‌ایشان پس از اطلاع‌یابی دست به کار می‌شد و با طیب خاطر آنها را به خانه شخصی خود دعوت می‌کرد و پذیرایی مفصلی بعمل می‌آورد. در یک نوبت حتی به مدت ۲ سال استادان را پناه داد و چون خطر دستگیری توسط عمال روسی وجود داشت آن‌ها را با درایت  به روستای شاه پسند؛ روستایی در حوالی اسلام آباد گلیداغ برده و در کنار طوایف دیگر سکونت داد.

مخبر روس و عاقبت آن در ایران :

رژیم کمونیستی و پلیسی شوروی برای رسیدن به آمال خود از جاسوسان و مخبران زیادی در لباس‌های مختلف استفاده می‌کرد. این امر در مورد مهاجران مسلمان ترکمن نیز صدق می‌کرد.

یکی از این جاسوسان جزئیات تمام کارهای قولجان ایشان را به ماموران روس (قولیف) گزارش می‌کرده و تمام قرار و مدارهایی را که با مهاجران فراری داشت بصورت مخفیانه گزارش می‌داده است. بالطبع بسیاری از مهاجران و شخص قولجان از این بابت دچار آسیب و زیان شدند.

نقل است که این مخبر پس از مدتی شناسایی شد ولی از آن جا که هر نوع اقدامی باعث واکنش شدید می‌شد صبوری پیشه کرده و به خدا واگذار نمودند. می‌گویند این فرد فرجامی بدی پیدا کرد و اواخر عمر ذلیل و بیمار شد و هنگام مرگ به حالت خیلی زشت و رنجوری جان داد.

ازدواج و حاصل  آن :

استاد پنج بار ازدواج کرده است که حاصل آن به قرار زیر است:

۱- از همسر اول آی جیق بی‌بی ، اولادی ندارد .

۲- از همسر دوم (آی جمال)  شش پسر بنام‌های ۱- محمد رحیم (مامی ایشان) ۲-سلیم ایشان  ۳- احمد ایشان  ۴- عبدالکریم ( بابا جان ) ۵- خیر الله ۶- نورالله (دو قلو) هستند.

۳- از همسر سوم(آنا بی بی) دختری به نام “خدیجه”داشت. خدیجه همسر دردی ایشان، فرزند بردی ایشان  به سال ۱۳۵۰ شمسی در ۶۰ سالگی در روستای قپان علیا وفات کرده است .

۴- از همسر چهارم (گوهر بی‌بی) یک پسر به نام عبدالله داشت که در کودکی وفات یافت.

۵- از همسر پنجم (بی‌بی جمال) یک پسر به نام اسماعیل داشت که در کودکی وفات یافته است.

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا