یادداشت

محرم، عاشورا و حضرت حسین ( رض)

پایگاه خبری اولکامیز- لطیف ایزدی : برای شرکت در نخستین همایش فرهنگ عاشورایی و زبان و ادبیات ترکمنی که به همت انجمن آینا و اداره کل ارشاد گلستان بگزار گردید مطلب ذیل را به دبیرخانه همایش ارسال نمودم که نهایتا با رای و نظر داوران در بخش مقاله ، داستان ، خاطره  بعنوان نفر سوم ( بصورت مشترک با شریفه جرجانی ) انتخاب شدم . حال به درخواست دوست روزنامه نگارم ایرج رمضانی این مطلب ذیل را می کنم :

یکم – مادربزرگ

مادربزرگ پیر و شیرین زبانم ، ویژگی خاصی داشت. همیشه نوه هایش را به اسم هایی که دوست میداشت صدا می زد. مثلا یکی از نوه هایش را حسین، دیگری را غیاث و . . . خطاب میکرد.

آخرش یک روز دل به دریا زدم و پرسیدم : اجه جان، چرا نام رشید را حسین و نام دانیال را غیاث خطاب می کنید؟

کمی تامل کرد و گفت: پسرم، بخاطر اینکه حسین را دوست دارم .  بنده ی خوب خداست. نوه ی پیغمبر است. فرزند بی بی فاطمه  است، شهید راه حق است. چرا از حسین نگویم؟!

باز مادربزرگ مهربانم ، چشمان حزین و غمناکش را رو به من کرد و گفت :

پسرم، دلبندم ، به این امید حسین می نامم که آن حضرت در قیامت شفاعتم کند. به این آرزو که فرزندانم دوستدار و محب خاندان پیامبر باشند و یارانش را فراموش نکنند. به این امیدکه آزادگی، جوانمردی و ایثار و از خود گذشتگی را از حسین بیاموزند.

حرفهای مادربزرگ مرا در سکوت فرو برد و لحظاتی به حرفهایش تامل میکردم.

دو – حلیم  نذری

حاج حسین شاهسواری اهل گرگان بود. کسبه و میدان باری بود. انسانی متدین و درستکار بود. نمازش قضا نمی شد. پدرم می گوید: نیم قرن است که با حاجی و خانواده اش رفت و آمد داریم. نیم قرن است با هم دوست و صمیمی هستیم. نیم قرن است که در غم ها و شادی هایمان شریکیم. نیم قرن است  که در سختی ها و آفت ها و بلایا  یار و یاور هم هستیم. البته ما و او تفاوت هایی هم داریم ، ما ترکمن هستیم و او فارس. ما به او ولایت می گوییم و  او به ما آشنا. ما اهل سنت هستیم او اهل تشیع. ما روستایی بودیم او شهری. ولی با وجود این تفاوت ها ، یکرنگیم همدلیم متحد هستیم. اهل مدارا و همزیستی هستیم . به همدیگر احترام می گذاریم. بقول مولانای جان: همدلی بهتر از همزبانی است / همدلی خود زبانی دیگر است

نیک بیاد دارم اوایل دهه هفتاد بود سیل عظیمی آمد.  حاجی شهسواری با  کامیونی بزرگ به دوگونچی آمد و به پدر بزرگم گفت: کدخدا، اسباب و اثاثیه منزلت را جمع کنید ببریم گرگان تا از سیل در امان باشد. بار دیگر سال گذشته بود که گرگانرود خروشید و طغیان کرد این بار  در فقدان حاجی شاهسواری فرزندش آقا مرتصی امد و در سیل به کمک ما شتافت. او که با پدرم نه دوست ، بلکه  همچو برادر است و فرزندانش پدرم را عمو مجید صدا می زنند.

در ایام دانشجویی در زمستان و پاییز گاه در منزل حاجی می ماندم و می دیدم که چه رفتار و برخورد انسانی داشت. می دیدم که نماز صبحش قضا نمی شد. می دیدم که اهل ذکر و دعا بود. و اینک چند سالیست که در آرامگاه امازاده عبدالله گرگان در اغوش خاک آرمیده است. روحش شاد.

بیاد دارم حاجی با خانواده اش در ایام عیدقربان به خانه ما می آمد و ما هم عید نوروز به خانه اش می رفتیم.

همیشه در ایام محرم برای خرید دو گوسفند برای مراسمی که داشتند به روستایم می آید. پدرم نیز از روستا  گوسفندی برایش می خرید و البته تخفیف ویژه می گرفت. حاجی گوسفندان را به گرگان میبرد. حاجی هیئتی بود. عضو شاخص هیئت امام جعفر صادق گرگان.  پایبند به آداب شریعت. انسانی معتقد. اهل حلال و حرام. سالهاست که به مناسبت روز تاسوعا آش نذری می پزند و به مردم توزیع می کنند. پدرم چهل سال  است که به خاطر ارادت به خاندان پیامبر روز تاسوعا به گرگان می رود و در پخت حلیم نذری کمک می کند. در واقع می توان گفت مدیر پخت حلیم نذری است. حتی چندین بار ما هم رفتیم و در پخت حلیم مشارکت داشتیم. پس از توزیع مقداری از آن را به خانه می آورد و ما هم بین همسایگان پخش می کردیم . همه آن را تبرک می دانستند. حلیمی که با  خلوص پخته می شد و خالصا لله بود. ترکمنها گفته اند: اخلاصا مراد.

اینگونه است داستان وابستگی و ارادت پدرم به  امام حسین و خاندان پیامبر. تعلق خاطر و ارادت پدران و مادران ترکمن به خاندان پاک پیامبر و یاران برگزیده اش . امید است که همه ما در عمل نه در حرف ، رهروان واقعی آن بزرگان بوده و شرمنده ی آنها نباشیم.

سه – محرم آخوند

شوهرعمه ام یک روحانی است. نامش محرم آخوند. نامی که در تورکمن صحرا بی نظیر و یگانه است. هر از گاهی وقتی عمه ام با همسرش محرم آخوند به خانه ما می آمد. آخوند عادت داشت با ما جوانان در باره ی مسائل دینی بحث و گفتگو کند.

یک روز از روی کنجکاوی پرسیدم: آخوند دایی چرا از بین این همه اسم،  به شما محرم گذاشته اند؟ اصلا محرم به چه معناست؟

از سئوالم استقبال کرد و با تبسم وگشاده رویی گفت: لطیف جان ، برای اینکه محرم یکی از ماههای عزیز خداست. ماهی است که واقعه عاشورا در آن اتفاق افتاد. سالار شهیدان و سرور جوانان بهشت به شهادت نائل آمد. افتخار می کنم نامم محرم است. ماه خون و قیام. ماه بیداری و گذشت. حضرت حسین رضی الله عنه و یاران باوفایش در این ماه شهید شدند. مردم متدین ترکمن به این ماه احترام ویژه ای قائلند و آن را به مانند صفر، ماه وفات پیامبر اسلام ، جزو ماههای سنگین می دانند و حرمتش را رعایت می کنند. برای شادی روحاولیا و صلحا و شهدا و امامان و بزرگان دین و نیکان روزگار صدقه می هند،  قرآن می خوانند، دعا می خوانند.

چهار- عاشور

در روستایم همسایه ای داشتیم بنام عاشور. مردی بود ساده و بی غل و غش و پرامید و زحمتکش.

– یک روز به او گفتم: نامت به چه معناست؟

-گفت نمی دانم.

– چه کسی این نام را گذاشت.

– آخوند محل .

– می دانی نام خوبی داری

– بله.

– می دانی چه اتفاقی در این روز افتاده است؟

– شنیده ام که امام حسین شهید شده است.

– پس به نامت افتخار کنید.

او هم به نشانه تایید سری تکان داد و گفت حتما .

یک روز دیگر به همسایه ام گفتم: عاشور، نامت به زبان عربی است. مخفف عاشوراست. مردم خدا پرست و متدین ترکمن از قدیم الایام به خاطر حرمت امام حسین ( ع ) روز شهادتش را برای فرزندان و جگرگوشه های خود می گذارند. نامهایی چون: عاشور، عاشورمحمد، عاشورقلی، عاشور بی بی ، عاشور سلطان و . . .در بین ترکمنها فراوان است و نشانه دلبستگی و ارادت عمیق آنها به امام حسین و اهل بیت پیامبر است.

باز ادامه دادم : ترکمنها به ماه محرم ، عاشور آی می گویند واین نیز بیانگر ارادت قلبی و خالصانه ی این ملت به خاندان پیامبر است.

همسایه ام که به سخنانم با دقت گوش فرا میداد بابت توضیحاتی که دادم تشکر کرد و گفت حالا معنای اسمم را بخوبی دانستم.

پنج – مصاحبه ی حسینی

ایام محرم بود. در مطبوعات کار می کردم. به دنبال سوژه بودم تا اینکه شاه دوردی آخوند ایزدی روحانی اهل سنت و خبرنگار آق قلایی را روی پل قدیم دیدم. با هم سلام و احوالپرسی کردیم. ناگهان سوژه ای در ذهنم متولد شد و آن در باره امام حسین بود.

به آخوند پیشنهاد دادم که در باره امام حسین میخواهم مصاحبه ای با شما داشته باشم.

او نیز استقبال کرد و با علاقه پذیرفت. این مصاحبه در هفته نامه صحرا منتشر شد. مصاحبه ای که یکی از بهترین گفتگوهایی بود که انجام دادم .  تیترش اگر اشتباه نکنم این بود: امام حسین به بشریت تعلق دارد.از آن لحظه به بعد حاج آخوند ایزدی وقتی مرا می بیند از من به جهت انتشار آن گفتگو تشکر می کند و می گوید که آن مصاحبه در باره سالار شهیدان با من انجام دادید بازتاب زیادی داشت و خیلی تاثیرگذاربود.

به او گفتم این توفیق را از نتایج و برکات نام والای حضرت حسین رضی اله عنه می دانم و بس.

۱۱ مهر ۹۹

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا