
پایگاه خبری اولکامیز – کمال الدین ارازگلدی داشلی برون :
باورها و اعتقادات قوم ترکمن
قوم ترکمن از باورهای ژرف سنّتی و مذهبی و اعتقادی برخوردار است و صد البتّه باورهای خرافی زیادی نیز در نزد آنان مشاهده میگردد و «یکی از قویترین جنبههای باورها و اعتقادات قوم ترکمن، همین اعتقادات مذهبی آنهاست.» (آیرونز، ۱۳۸۶: ۵۶).
ترکمنهای سلجوقی نخستین گروه از ترکمنها هستند که در قرن پنجم هجری اسلام آوردند. امّا قبل از اسلام، همانند سایر اقوام آسیای مرکزی تحت تأثیر تفکّرات مختلف مذهبی بودند مثل بودایی، مانوی، شمنی، طبیعت پرستی و… و باورهای خاصی داشتند که اعتقاد به تقدّس آب و آتش از آن جمله است. آنها از این جهت که آتش را مظهر پاکی و نابودکنندهی امراض میدانستند، مقدّس میشماردند(اعظمی راد، ۱۳۸۲: ۲۱۵).
ابن فضلان نخستین کسی است که از تقدّس آتش در بین ترکمنها سخن میگوید. در جرجانیّه (اورگنج) هر کس بخواهد به کسی هدیه بدهد میگوید «من آتش خوبی در خانهام دارم.»(ابن فضلان، ۱۳۴۵: ۶۵). احترام به آب و آتش در بین ترکمنها چنان است که هنوز هم آن دو را با هم نمی آلایند و خاموش کردن آتش را به وسیله ی آب، گناه میدانند (اعظمی راد، ۱۳۸۲: ۲۱۶).
ابراهیمی در رُمان خود به برخی از این باورها و اعتقادات اشاره کرده، به ویژه عنصر «آتش» را، که با عنوان رمان نیز مرتبط است، فراوان به کار برده است. امّا اعتقاد به تکدرخت مقدّس بارزترین اعتقاد مذهبی متجلّی در رُمان «آتش، بدونِ دود» است. چنان که جلد دوّم کتاب نام درخت مقدّس را بر خود دارد.
در رمان ابراهیمی مردم ترکمن از دور و نزدیک به زیارت این درخت مقدّس که در اینچه برون بود می آمدند و بر آن دخیل بسته و نذر و نیاز میکردند و شفای فرزندان و بیماران خود را از درخت مقدّس میخواستند. یاشولی حسن و پس از آن پسرش یاشولی آیدین از طریق نذورات این درخت ثروت فراوانی به هم زده بودند و آلنی که از تهران با کوله باری از تفکّرات جدید و روشنفکرانه و در قالب حکیم و طبیبی ماهر وارد اینچه برون شده بود به مبارزه علیه درخت و یاشولی آیدین، که نمیگذاشت مردم مریضهایشان را پیش آلنی ببرند، میپردازد.
اعتقاد به درخت مقدّس در بین مردم آن قدر قوی است که آلنی به ناچار و با ترفند و با توسّل به همان اعتقاد مردم، آنها را به سوی خود جلب میکند. آن طور که در داستان ابراهیمی آمده، مرگ و میر بچّه های کم سن و سال ترکمن در آن زمان بیداد میکرد.
در منابع ترکمنی هم میخوانیم: «سطح پایین بهداشت و مرگ و میرهای بیرویّه ی کودکان در گذشته باعث ریشه دوانیدن اعتقادات باز هم جالبتری مخصوصاً در میان روستائیان و مستضعفین شده بود.»(بدخشان، ۱۳۶۹: ۱۵). آلنی با کمک دانش و درایت خود عاقبت بر قدرت سحرآمیز این درخت چیره شده و بر سلطه ی فکری یاشولی آیدین بر مردم پایان میبخشد.
همچنین ابراهیمی از زبان آق اویلر به برخی از اعتقادات مذهبیِ یک ترکمنِ مؤمن اشاره میکند که غالباً با خصوصیات یک فرد مسلمان هم مطابقت دارد: «… امّا آق اویلر – بیخود از خویش- به راه افتاد، با قدمهای بلند و فریادکشان: من مؤمنم. من نماز میخوانم. من گناه نمیکنم. خدا مرا جواب نمیکند. امّا این ملا به من تهمت کُفر میزند. من پای آن درخت، بُزها قربانی کردهام. من به آن درخت، دخیلها بسته ام. من کنار آن درخت، نُدبه ها کرده ام. من میدانم که سایهی درخت، سایه ی خداست؛ امّا این ملا به من تهمت کفر میزند… من به هیچ کس بد نکرده ام. من دیناری به ناحق از هیچ کس نگرفته ام. من به صورت هیچ زن نامحرمی بد نگاه نکرده ام؛ امّا این ملا به من تهمت کُفر میزند. من، هر شب، رو به قبله ی خدا اشهدم را میگویم، بچّه های من هم میگویند؛ امّا این ملا به من تهمت کُفر میزند…»(ابراهیمی، ۱۳۸۶: ۲/۵۹).
ابراهیمی غالب اعتقادات ترکمنها را خرافه فرض نموده است و آن بخش از باورهای ایشان را که ریشه در اعتقادات مذهبی صحیح دارد را نیز ذکر کرده است امّا تاکید او با اشاره به درخت مقدّس بر رواج خرافات نزد ترکمنها بوده است. امروزه در فرهنگ مردم نقاط مختلف جهان مراسم و شعائر و سنّتها پیوندی ناگسستنی با باورهای مردمی دارند و این باورها آنچنان ژرف و عمیق اند که قرنهای متمادی است باقی مانده اند.
برخی از این باورها به عنوان خُرافه شناخته میشوند و عجیب اینکه این باورهای خُرافی بعضاً بسیار ریشه دار است و در عُمق فرهنگ توده ها نفوذ نموده است و حتّی برخی از این باورها در تمام دنیا یکسان است مانند این که «نعل اسب خوش شانسی می آورد». باید گفت: «هر آن چه اقوام مختلف به صورت کوچ نشینی و پراکنده و مهاجر زیسته اند به همان نسبت نیز باورهای خرافی در ژرفای حیات آنان ریشه دوانیده و به صورتی مختلف ابتدا در رابطه با تخیّلات و رؤیا و آنگاه در چارچوب اعتقادات و باورهای سنّتی و مذهبی استحکام یافته اند.»(گل محمّدی، ۱۳۸۵: ۵۰).
یکی دیگر از اعتقادات خرافی قوم ترکمن از نظر ابراهیمی عدم حضور خویشان نزدیک، بر سر خاک مُرده در هفته ی اوّل عزاداری است: «در مراسم تدفین، بنا بر سنّت صحرا، پسر، برادرها و هیچ یک از خویشان نزدیک مرده، حق حضور و مشارکت نداشتند. این رسمی بود بسیار ریشه دار و کهنسال که دلایلی غریب با خود داشت.»(ابراهیمی، ۱۳۸۶: ۱/۱۲۹).
ابراهیمی در جایی دیگر به این رسم اشاره میکند: «گفته بودیم که در صحرا، پدر و فرزندان و برادرها و همسر آن کس که مرده است، حق ندارد در مراسم تدفین حاضر و بر این مراسم ناظر باشند و در تمام هفته ی عزا نیز مجاز نیستند سر خاک مرده ی خود بروند.
ترکمن میگوید: مرده، از تنهایی خویش، در هراس است. اگر یکی از نزدیکان مرده در مراسم تدفین حضور یابد، مرده او را می نامد و به او میگوید: مرا تنها مگذار! مرا تنها مگذار! من از تنهاییِ در گور میترسم. و از او میخواهد که همراهیاش کند و به او بپیوندد. آن کس که این ندای التماس آمیز و غم آور را میشنود، اگر خویشِ نزدیک باشد، در دلِ خود، ناگزیر، جواب موافق میدهد، و همین پاسخ درونی، مرگ پیشرسِ او را سبب خواهد شد.
به همین دلیل، هرگز هیچ ترکمنی بر گور تازه ی پدر، همسر، فرزند یا برادر خویش، غمزده و گریان دیده نمیشود؛ مگر آن که دست از جان شسته باشد و مهرِ به آن کس که مرده، او را طالب مرگ کرده باشد…»(همان: ۳/۳۹).
ابراهیمی این اعتقاد ترکمنها را یک خرافهی قدیمی و تاریخی و یک حدیث باطل میداند. آنجا که آرپاچی بر سر مزار پدرش تاری ساخلا میرود و از دست آسیلان زنده بیرون میآید: «آرپاچی، دیگر صدای تاری ساخلا را که میگفت: مرا تنها مگذار! مرا تنها مگذار! نمی شنید. با زنده ماندن آرپاچی، یک خرافهی قدیمی، یک حدیث باطل، کمرشکن شده بود.»(همان: ۳/۶۵). امّا امروزه مراسم عزا و تدفین ترکمنها به گونه ای دیگر است: «ترکمنها در زمان مرگ و حالت احتضار ملایی را بر بالین مریض حاضر میکنند که سوره ی یاسین بخواند.
پس از مرگ، مرده را در داخل «اُی» غسل میدهند -امروزه در یکی از اتاقهای خانه اش- و کفن میپوشانند و در وسیله ای چوبی شبیه برانکار (به جای تابوت) قرار میدهند و در مسجد محل یا مسجد جامع نماز میّت به جای میآورند. پس از آن، به صورت کاروانی از مشایعین در حالی که چارشو (روسری ابریشمین) بر روی جسد کشیده اند، به گورستان میبرند و به خاک میسپارند.
در مراسم نماز میّت و خاکسپاری، زنان حقّ شرکت ندارند. ترکمنها، مرده را چنان در گور میگذارند که چهره اش به سمت قبله باشد. در تمام مدّت خاکسپاری، ملّایی، مشغول تلاوت آیات قرآنی است. با اتمام مراسم دعاخوانی، مشایعین جنازه، به خانه ی صاحب عزا برمیگردند.
در این محل روحانی محل، باز هم آیاتی از قرآن کریم قرائت میکند و حاضرین به روح متوفّی نثار میکنند و با تشکّرِ صاحب عزا متفرّق میشوند و فقط اقوام، دوستان و نزدیکان، باقی می مانند. همچنین مراسم سنگ گذاری معمولاً روز هفتم یا سیام یا چهلم فوت، انجام میشود. در این روز همه ی افراد خانواده بر سر گور میروند و با صرف مقداری نان یا خرما یا میوه برای مرده ی خود، فاتحه میخوانند و به روحش درود میفرستند. سنگ گور معمولاً به شکل سر قوچ است که در نزد ترکمنها مظهر قدرت و باروری است(اعظمی راد، ۱۳۸۲: ۱۰۳-۱۰۴).
ابراهیمی شکل سرِ قوچ بودن سنگ گور ترکمنها را در کتابش نیاورده ولی در سریالی که ساخته -چون فیلم و سریال جنبه ی بصری دارد و وقتی مثلاً آرپاچی بر سر مزار پدرش میرود مسلّماً باید مزاری که در فیلم به نمایش گذاشته میشود مطابق با فرهنگ و سنن ترکمنها باشد- خوشبختانه این مورد را رعایت نموده است. نیز پس از مرگ کسی، مردُم با اعتقاد راسخ میگویند که: «بِرِن خدایین اوزی، آلِنده خدایین اوزی»(یعنی خدا خودش داده، خودش هم میگیرد) و ابراهیمی در رمانش این سخن را جا داده است: «و توماج که گفته بود: خدا داد، خدا گرفت؛ گلّه به صحرا میبرد، خاموش و …» (ابراهیمی، ۱۳۸۶: ۲/۹۲) و یا: «… حالا هم خاک بر سرش میریزد و زار میزند: خدا داد، خدا گرفت!»(همان: ۲/۱۰۹).
www.ulkamiz.ir