اخبار

نگاهی به مفاهیم شعر « جان چیقار»

پایگاه خبری اولکامیز – نورالدین سن سبلی: با نگاهی گذرا به شعر جان چیقار در می یابیم که در این شعر مختومقلی فراغی از احوالات عرفانی خویش سخن می‌راند و تجربیات معنوی خود را بسان  نقّاشی چیره‌دست در قالب شعری زیبا و دلنشین به تصویر می کشد

گر توتسا حالیمدان خبر

قوری آغاچ‌دان قان چیقار

انسان شراریمدان اثر

تاپسا تنیمدان جان چیقار

می‌گوید: اگر از احوالاتی که بر من عارض گردیده است و از آتش عشق درونی من، حتی اگر چوبی خشک نیز آگاه گردد، از احساس چنان درد و رنج بزرگی، از تمام وجودش خون فوران کرد. به همین صورت اگر انسانی هم از اخگر عشق آتشینم مطلع گردد در همان دم، جان به جان آفرین تسلیم خواهد کرد.

  از شروع این شعر عرفانی می توان فهمید که مختومقلی مراحل سه گانه عرفان یعنی سیر و سلوک جذب و عروج  را تجربه نموده است.به دیگر کلمه این که مراحل خام و پختگی و سوختن در” آتش عشق الهی” را به میراث برده است لذا می گوید:

قارون قیلیپ مالین ادا

انسان جانین اِدِر فدا

گون شمع دان بولوپ جدا

نورین قویوپ پنهان چیقار

می گوید: اگر قارون که سمبل دنیا پرستی و دنیا دوستی است، واقف به “اسرارِ درونیِ من” شود، از دنیا و تمامی  دلبستگی های آن دست کشیده و همه را به دیگران خواهد بخشید. خورشید فروزان نیز بی فروغ گردیده ، در ظلمت و تاریکی مطلق طلوع خواهد کرد:

بیر گوشه‌ده بولسام مقیم

کونگله گتیرسم قدرتین

هر گوشه ویرانه دان

صد گنج بی پایان چیقار

می‌گوید: اگر در کُنجی عزلت گزینم و حضور الهی را به منصه‌ی ظهور بگذارم، از کُنج ویرانه ها نیز صدها گنج و نعمت ظهور نمود خواهد داشت.بی شک چنین گنجی که تمام قدرت و بی کرانگی مختومقلی در آن نهفته است نتیجه ی جذبه ی الهی است .جذبه ی الهی چیست ؟ جذبه ی الهی کششی ویژه است که تنها نصیب خواص و منتهیان درگاه الهی می شود. در واقع جذبه‌ی الهی  اصطلاحی  در تصوف و عرفان است که به معنای کشیده شدن بنده به سوی پروردگار جهانیان با عنایت الهی است، که سبب میشود که انسان بدون دشواری و ریاضت های  آنچنانی و ناگهان، به سوی پروردگار خود نزدیک می‌شود.

عین القضات همدانی عشق و محبت را منشأ انجذاب و طلب میداند (عین القضات ،۱۳۷۹ شمسی، صفحه ۳۳ ،۳۴)

در بیان جذبه الهی به آیه‌ی:

یَأْتِی اللهُ بِقَوْمً یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ . .

یعنی خدا گروهی را می آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند (سوره مائده آیه‌ی ۵۴) نیز مطرح میباشد.

به همین دلیل از نظر عرفا، جذبه موقوف به عنایت خاص خداوند به بندگان خاص یعنی اولیا الله می باشد در عمل نیز سلسله‌ی اولیا و مشایخ صوفیه که مختومقلی فراغی و دولت محمد آزادی نیز از جرگه آنها می‌باشد ، مشمول جذبات متوالی و زنجیره‌ی جذب الهی و طریق سرایت محبت خداوند و به لحاظ تجربیات درونی ، اشعار  معارف و آثارشان، هدیه پروردگار برای جهانیان می‌باشد لذاست که مختومقلی در کوی عشق ، مستانه و حیران ،« جان جانان » را به «چشم دل» را رویت میکند:

شکر الحمدلله

جانانا گوزوم دوشدی

میخانادا می ایچدیم

مستانه گوزوم دوشدی

بو دردیمه سن درمان

کوینگده بولام  قُربان

مختومقلی دییر ای جان

جانانا گوزوم دوشدی

در ادامه شعر «جان چیقار» باز می‌گوید:

کونگلیمه گلگان نقش‌لار

گر گوزگه پیدا بولسادی

دوشسه گوزی نادان‌لارینگ

کامل بولوپ مردان چیقار

نقش و نگاری را که ازدیدار  یار دیده‌ام چنانچه بر انسان نادانی هم عارض گردد او نیز مرد کامل و عارف حقیقی خواهد گشت . .

زیرا که مختومقلی به عظمت و قدرت جذبه ای حق واقف گردیده است . او نیک می داند که جذبه ی الهی لطفی است که می‌تواند بدون تلاش و کوشش هم آدمی را به مدارج والای ادراک حقیقت هستی نایل بگرداند:

هیچ آنگمایان زیر و زِبَر

گر تاپسا جذبامدن اثر

“بی” دان “الف” بی خبر

باش دَم‌ده بیر قرآن چیقار

می‌گوید: لطف و جذبه ی حق شامل حال من شده است. من قطره ای بیش نبودم. امروز این قطره به دریا واصل شده است. دیگر من قطره نیستم. من دریا گشته‌ام، من انا الحق هستم. آری جذبه ی الهی چنین قدرتی دارد.آن کس که جذبه الهی شامل حالش شود می تواند از” مرد اُمّی” به “پیامبر عظیم الشان” مبدّل شود.پس اگر برای هر فرد بیسوادی نیز جذبه‌ی الهی مرحمت شود او نیرخواهد توانست

در لحظه و دَمی، قرآن را ختم نماید.

به قول حافظ که فرمود:

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد . . .

و باز در ادامه می گوید:

جبر اتدی جمشید جانینا

یتگای دی معدن کانینا

یوز ییل اوقاپ پایانینا

نه زال نه لقمان چیقار

آری شناخت حقیقت هستی تنها در سایه ی “گنجِ حضور و لطف الهی و جذبه و کشش حق تعالی” میسّر است وگرنه با صد ها سال تلاش و کوشش نیز  نمی توان چون فراغی و دیگر اولیا الهی ندای اناالحق سر داد، اگر چنانچه چنین انسانی لقمان و جمشید و رستم و زال نیز باشد.

من هم فراغی اول قدر

عقلیمنی قیلدیم در به در

بیر با هنر تاپسا خبر

پر باغلاییپ آسمان چیقار . . .

مختومقلی می‌گوید که در مسیر شناخت حق و حقیقت، عقل کار ساز نبوده بلکه هنر عشق لازم است تا سالک حقیقت به سوی آسمان پر بگشاید . .

به قول مولانا که می فرماید:

عقل گوید: شش جهت حدّ است و بیرون راه نیست

عشق گوید: راه است و رفتم‌ام من بارها . .

و در انتهای شعر فراغی جان می فرماید:

مختومقلی آز ایله سوز

بارچا قالار داغ و دنگیز

توپراغا دولسا اوشبو گوز

حق‌دان ینه فرمان چیقار

ای مختومقلی سخن کم گوی! حقیقت آدمی، روح الهی است! در چنین مقامی، کم سخن گفتن، زیبنده تر و عاقلانه تر است. ای انسان ،ای صاحب جذبه ی الهی تو مرغ باغ ملکوت هستی، جسم تو از خاک است و بر خاک برمی گردد امّا  سروش ” انالله  و اناالیه‌ راجعون” فرمان حقیقی پروردگار جهانیان است پس آگاه و هوشیار باش که به زودی  فرمان پروردگارت فرا خواهد رسید . . .

منبع – مجله ترکمن دیار – شماره دوازدهم اردیبهشت ۱۴۰۲

www.ulkamiz.ir

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا