یادداشت

چهار دهه دوستی پایدار

شادروان آنه محمد بیات روزنامه نگار نامی و آشنا به آلام ترکمن صحرا بود

پایگاه خبری اولکامیز- وقتی با طلوع آفتاب اولین روز مرداد ماه با خبری ناگوار و غمناک روبرو و از کوچ ناباورانه و زودهنگام دوستی شفیق مطلع شدم،ناخوداگاه چهره ی دوست داشتنی و متین و مصممش در نظرم پدیدار و از فقدانش بغضم ترکید.

آنه محمد بیات و یا بقول اکثر دوستان هم قلمش و آشنایانی که روابط نزدیک با ایشان  داشتند، آننا بیات،آننام و… فردی بسیار صمیمی و در بیان و بازتاب مشکلات و مسائل منطقه و استان قلمی صریح و رُک داشت و بدون ترس و واهمه هرآنچه بنظرش به خیر و صلاح مردمش بود را انعکاس میداد.

تا یادم نرفته از ایّام آشنایی مان  هم چند خطی بنگارم خالی از لطف نخواهد بود.

در اوایل دهه ی شصت و سال ۱۳۶۲-۶۳ همانند اکثر دانش آموزان روستاهای دور و نزدیک شهرستان گنبد جهت ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان به گنبد آمدم و در انتهای خیابان کمینه ی امروزی و جنگلبانی سابق در منزل عموهایم ماندگار شدم و طبق برنامه هر روز مسیر خیابان جنگلبانی ( روبروی برج قابوس) تا دبیرستان سعدی ( مطهری) را رفت و برگشت پای پیاده و با جمعی از دوستان هم دبیرستانی طی مینمودیم.در بین این دوستان هم رکابمان سه تا برادر هم بودند که چون از روستاهای بخش نوارمرزی و محروم داشلی برون بودند با حقیر خیلی رابطه ی صمیمی و نزدیکتری داشتند.

آنها در نزدیکی خانه ی عمویم و در حجره ی مسجد مرحوم مأمد آخوند پارسا سکونت داشتند.هرسه هم محجوب و بچه های آرامی بودند و خیلی زود هم آشنایی اولیه مان به دوستی چهار دهه ای ارتقاء یافت. مرحوم ارازقلی با اون تلپک ترکمنی اش از همه ی اینها شناخته شده تر بود و آرامترین آنها هم اخوی کوچکشان آمان محمد بیات دوست هم دبیرستانی و همکلاسی ام بود.

در ایام امتحانات به بهانه ی مرور و مطالعه ی دروس در بیشتر مواقع با یکدیگر بودیم و بهتر از هرکسی به مشکلات درسی و اقتصادی همدیگر آشنا بودیم.مرحوم آنه محمد یکی – دو سالی از من بزرگتر بود و در مواقعی به مشکل درسی برمیخوردیم من و امان محمد را کمک میکرد.

همان روزها  هم آنه محمد باتفاق اخوی بزرگشان مرحوم ارازقلی آغا به کیهان بچه ها و روزنامه ی اطلاعات مطالب و گزارشهای خبری ارسال میکردند. مدیر مسئول روزنامه ی اطلاعات و مجله ی هفتگی کیهان بچه ها  هر دو برادر را بعنوان خبرنگار جوان و افتخاری قبول و گاها هدایایی ارسال میکرد.

بیهوده نیست که میگویند : سالی که نکوست از بهارش پیداست.

این آشنایی و دوستی برادرانه ی حقیر با برادران بیات  با گذشت زمان هرگز رنگ نباخت و بلکه روز به روز قوی تر،   نزدیکتر نیز گردید. وقتی به گذر ایام و سالهای آشنایی مان  می اندیشم ، بی درنگ همسفری چهل و اندی ساله را در کنارم احساس میکنم و اینک با کوچ ناباورانه ی آننای عزیز احساس تنهایی ناخودگاه را در ضمیر وجودم احساس میکنم.

آننا دأده عرق خاصی به مردم خطه ی نوارمرزی داشت و هرگاه تصمیم میگرفت کاری و یا مسائل عمومی در رابطه با بخش محروم داشلی برون انجام دهد، با لطف و کرم خویش،اکثر دوستان و بچه های بخش را آگاه و بیاری مطلبید.

اما دست تقدیر و بیماری ناعلاجش امانش نداد و بدیدار حق شتافت.

روح و روانش شاد و قرین رحمت واسعه ی الهی و راهش پر رهرو باد وبه خانواده ی مکرم و معززش بالاخص به فرزند برومندش آتلان عزیز خداوند صبر و شکیبایی عنایت فرماید… آمین

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

مُرده آنست که نامش به نکویی نبرند.

بدرود آننای عزیز

آن که هرگز فراموشت نخواهد کرد

یوسف نورتقانی ( اترک لی)😢😭😢

دوشنبه یکم مردادماه۱۴۰۳

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا