
پایگاه خبری اولکامیز – اکبر پیرا، فعال رسانه: شب یکشنبه هشتم تیرماه مصادف با سوم محرم عروس جوانی که وضع حمل کرده بود جهت زایمان به یکی از بیمارستانهای گنبد می رود؛ همراه این عروس جوان پدر و مادر داماد هستند
مادر رو به فرزندش میکند و می گوید پسرم بعد از زایمان ما خبرت می کنیم اون موقع بیایی بهتر است؛ اما جوان بعد از چند ساعتی با اشتیاق تمام بی صبرانه رهسپار بیمارستان می شود.
اما در مسیر راه کامیونهای از رده خارج که نه چراغ درستی دارد و حتی به گفته شاهدان عینی چراغ خطرش هم روشن نیست مثل یک عزرائیل جلوی این جوان رعنا سبز می شود و متاسفانه این جوان که آرزو داشت اولین فرزندش را به آغوش بگیرد این کامیون آهن پاره جان این جوان را می گیرد؛ ساعاتی بعد نوزاد به دنیا می آید ولی پدری دیگر نیست که بچه اش را به آغوش بگیرد
اما داستان به اینجا ختم نمی شود برای گرفتن فرزندی که در اثر بی مبالاتی راننده؛ خانواده داغدیده راه دادگاه و پلیس راه و پزشک قانونی را می گیرند حالا پزشک قانونی داستانی دارد که آنروز متاسفانه نمی توانند راههای پرپیچ و خم پزشک قانوتی را تمام کنند
حالا فرزند جگرگوشه شان بجای اینکه نوزاد تازه بدنیا آمده را بغل کند یک شب در سردخانه بیمارستان می ماند و بامداد روز بعد حهت گرفتن فرزند خویش راهی بیمارستان می شوند و بعد از ساعتها فرزندش را میگیرد و به پزشک قانونی می برند و پدری که انتظار بدنیا آمدن بچه اش را می کشید زیر تیغ کالبد شکافی می رود
آیا واقعا دردناک نیست
شکم پدر جوانی که آرزوی فرزندش را می کشید حالا ساعتها زیر تیغ پزشک شکمش پاره پاره می شود!
حالا سوال اینجاست مگر این جوان شاکی خصوصی داشته است که بعد از مرگش هم به آن رحم نمی کنند
ایراد کار کجاست؟
بعد از ساعتها پزشک از اطاق بیرون می آید و می گوید حالا می توانید جسدتان را ببرید؛ بنده بهش گفتم اگر فرزند خودتان را بعد از مرگ خویش اینگونه با شما برخورد میکردند چه حسی پیدا میکردید؟
پزشک جوان رو به خانواده می کند و می گوید شما راه را اشتباه رفتید.
این حال و حکایت یک خانواده داغدار است که در سوگ فرزندش اینگونه از یک پزشک جوان حرف می شنود.
www.ulkamiz.ir
یک ساعت دیدگاهم را نوشتم اما با یک خطا کل نوشته پاک شد.فکری برای این معضل بکنید.چون دوباره نوشتن هم وقت می خواد هم حوصله.