اشعار الحاقی مخدومقلی فراغی

پایگاه خبری اولکامیز – هشتاد و دومین نشست انجمن جیحون روز چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت در کتابخانه عمومی مختومقلی فراغی گنبد برگزار شد. این نشست که به نکوداشت مختومقلی فراغی شاعر شهیر ترکمن اختصاص داشت و به همت انجمن ادبی جیحون و اداره عمومی کتابخانه های عمومی شهرستان گنبدکاووس برگزار گردید با استقبال مشتاقان فرهنگ و ادبیات همراه گردید.
استاد محمود عطاگزلی نویسنده و محقق فرهنگ و ادبیات ترکمن سخنران ویزه این نشست بود. ایشان ابتدا به مدت نیم ساعت سخنرانی کرد و سپس در یک ربع به سئوالات حاضرین پاسخ داد.
از استاد عطاگزلی درخواست کردیم که متن سخنانش را برای انتشار ارسال کنند که موافقت نمودند . حال سخنان این صاجبنظر فرهنگ و ادبیات ترکمن در مورد اشعار الحاقی مختومقلی فراغی را در ذیل می خوانید. با اولکامیز همراه باشید:
شاید شنیده باشید، و شاید هم نشنیده باشید که اشعاری به عمد یا غیرعمد به نام مخدومقلی منتشر شده است.
شعر الحاقی به شعری گفته میشود که بعدها دیگران به منظومه شاعری بیافزایند .یعنی شعر غیر اصیل.
اشعاری که درنظر داریم در این جلسه بررسی کنیم اشعار نسخهی ۱۱۲۳ و نسخه 131SN انستیتو نسخ خطی ترکمنستان است.
شعرهای «مخدوم» با تعداد ۱۶ شعر و «قیلیچ موللییف» با تعداد ۲۱۶ شعر به شعرهای دیوان مخدومقلی فراغی الحاق شده است.
نسخه ۱۱۲۳
محتملا نسخه ۱۱۲۳در اصل زندگینامهی مخدومقلی بوده که به نثر و نظم توسط قیلیچ مۆللییف تدوین یافته و با حذف نثر به انستیتو نسخ خطی ترکمنستان تحویل داده شده است. نوشتار این نسخه تحویلی به نوشتار لاتین و سیریلیک است.
*
نسخهی ۱۱۲۳ اطلاعات غلط به خواننده انتقال میدهد.
نمونه اول:
شعر «بار منینگ» که بار معنایی ضعیفی دارد مصراعی دارد بر ضد زبان عربی یعنی زبان قرآن:
دینی هؤدۆر ایلهییپ سن عجب قُرآن گرکمس
نیلهیین اۏل عرب زبان، عَسَل زبانیم بار منینگ.
ترجمه:
تو دین را تقدیم داشتهای ولی من قرآن شگفت را نمیخواهم
زبان آن به عربی است، در حالی که زبان خودم شیرین همچون عسل است.
و یا:
قاناتسیز اوُچوُپ من، قارچغای قوُش بۏلوُپ،
ایندی بیقدرام، قارا داش بۏلوُپ،
کتاب آچیپ، آنچا دینه دوُش بۏلوُپ،
اسلام هایسی، «قرآن» هایسی، بیلمهدیم.
ترجمه:
بدون بال پرواز کردم، همچون باز سفید،
اکنون بیقدر و ارزش هستم همچون سنگ سیاه،
کتابهایی مطالعه کردهام و با دینهای زیادی روبرو شدهام،
به ماهیت اسلام و قرآن پی نبردم.
و اینگونه برای برخی دیگر شاعران ترکمن نیز شعرهای این چنینی جعل شده است. هدف از الحاق این اشعار به مخدومقلی، همسو نشان دادن وی با افکار ضد دینی سیستم کمونیستی آن زمان بوده است.
٭
برخی از لغات در اشعار اصلی مخدومقلی دیده نمیشود، مانند واژه «خزر» که در اشعار الحاقی نسخهی ۱۱۲۳، ۹ بار تکرار شده از جمله شعر « تورکمنینگ» که از اشعار قیلیچ مۆللییف میباشد؛ اما در شعرهای اصلی مخدومقلی این واژه به کار نرفته است.
٭
«منگلی» نام دختری است که شاعر عاشق وی بوده اما نتوانسته است با وی ازدواج کند. زندگی مخدومقلی و رابطه وی با منگلی باید با حساسیت و با توجه به نسخ اصلی تحقیق شود. در اشعاری که متعلق به خود مخدومقلی است، نام منگلی فقط دو بار در دو شعر مختلف تکرار میشود:
ایلی گؤکلنگ، آدی منگلی
نأزلی دلداردان آیریلدیم (آیریلیدم).
و:
دییدیم یوزی تابانا. دییدی: منگزأر منگلی خان (کؤنگلۆلدیر ویران)
در حالی که در اشعار نسخه ۱۱۲۳، نام منگلی ۳۹ بار آمده است.
مخدومقلی شاعری است عارف. عشق مجازی در دورهی جوانی هر مردی روی میدهد، ولی بعد از گذار از دوران جوانی آن عشق دیگر مفهومی برای وی نخواهد داشت. شخص عارف عشق مجازی دوران جوانی را پلهای برای صعود به عشق حقیقی میداند، همانگونه که برای مخدومقلی نیز اینگونه بوده است.
مخدومقلی در شعرهای خود به عشق الهی تأکید دارد:
مخدومقلی، سردن گیتمز دومانیم
من حقا عاشقام، یۏقدور گمانیم(بارسا گرکدیر)
اگر نسخ جعلی و اشعار الحاقی مدنظر قرار گیرد ممکن است برداشتهای اشتباهی از زندگی مخدومقلی در اذهان ایجاد شود که با شأن وی سازگاری ندارد.
*
نورمحمد عاشورپور یکی از دلایلی الحاقی بودن اشعار نسخه ۱۱۲۳ را کاربرد برخی کلمات عربی به صورت روسی آنان میداند. وی سه لغت را ذکر میکند: خلیف (روسی کلمه خلیفه)، و آربالت (نوعی سلاح) (آربالیت قولوندا ای مختومقلی/ رستمه اسکندر هیچ توتماز یولی) و لفظ «یفرات» برای «فرات».
٭
اعتراف قیلیچ مۆللییف از دفترچه خاطرات وی که آقمیرات گورگنلی (محقق تاریخ ترکمن) در مقالهی «ملی شاهیریمیز مختومقلی حاقیندا» آورده است:
«مردم میدانند که در میان هفت شاعر بزرگ ترکمن، میراث ادبی بزرگترین آنها موارد بحث برانگیزی دارد. اما خیلیها نمیدانند که مسبب این موارد بحث برانگیز من هستم. نمیتوانم تضمین کنم که آن ۱۰۰۰ مصراع شعر که من آن را تحویل دادم، متعلق به مخدومقلی باشد. گرچه این اشعار به نام مخدومقلی ثبت شده است اما بطور واضح نمی دانم سرودهی چه کسی است. کسی دیگر نیز نمیداند. آن اشعار اصلا شاعری ندارد! اما در آن زمان حساس اگر آن اشعار را به نام هر کدام از آن هفت شاعر میدادم، مسلم بود که به بزرگترین شاعر ترکمن تبدیل میشد. وظیفه من گزیدن بهترین آن اشعار بود. من این گزیده را آماده کردم. خود من گاه گاه به اینکه آن اشعار متعلق به او (مخدومقلی) است، باور میکنم. برای این کارم میتوانید مرا سرزنش کنید و یا مرا ببخشید… اگر آن شعرها نبودند مخدومقلی را شاعری دینی، شاعری که اشعار دینی دارد، او را نماینده سرمایهداران معرفی میکردند. اگر این کار را نمیکردم او را به فراموشی میسپردند. من خواستم که او را از یک گروه نادان حفظ کنم. و اینکارم ممکن است کار اشتباهی بوده باشد. من اکنون پشیمانم که به میراث ادبی شاعر بزرگمان دست درازی کردم. آن شعرها را پدر مرحومم… . فعلا همین قدر کافی است، دربارهی آن، روزی….» ص ۲۰-۲۱[۱]
٭
نورمحمد عاشورپور اینگونه میآورد: «کارهای انجام گرفته بر آثار مختومقلی را میتوان به سه مرحله تقسیم نمود:
مرحلهی اول: جمع آوری آثار شاعر از دستخطها و منابع قدیمی، بدست آوردن دیوان خطی او از نقاط مختلف جهان به ویژه از آسیای میانه، ایران و موزههای سایر کشورها.
مرحلهی دوم: شناختن و شناساندن شاعر به مردمان جهان در اثر پژوهشهای همه جانبه. این مرحله به دوران پس از انقلاب اکتبر و به دوران رژیم خودکامهی کمونیستی در اتحاد شوروی سابق مربوط است. در این دوران تحریفات زیادی در آثار شاعر انجام گرفت که عبارت است از الحاق اشعار ضد دین و مذهب و به سود مرام کمونیستی که تاریخچهی مختصر آن را در زیر بیان خواهیم داشت.
مرحلهی سوم: دوران کنونی. یعنی دوران بعد از فروپاشی رژیم شوروی است. خوشبختانه در این دوران هیچگونه ممنوعیتی در ترکمنستان مثل سابق برای چاپ و نشر آثار عرفانی و مذهبی شاعر وجود ندارد. با وجود این هنوز هم به علل ذهنی و وجود بقایای جهانبینی سابق به بهانههای غیر منطقی از بیان حقیقت جلوگیری میشود. چندی پیش این مسأله در صفحات روزنامهی «ادبیات و صوُنغات» مورد بحث و بررسی قرار گرفت. در این بحث عدهای از ادیبان، نویسندگان، استادان و روزنامهنگاران شرکت کردند. تعدادی به عنوان مخالف و تعدادی نیز موافق مقالاتی نوشتند. در نتیجه، بسیاری از مسایل مربوط به تحریفات و اضافات در آثار مختومقلی کاملا آشکار نشد»[۱].
افسوس که دخالت مقامات رسمی ترکمنستان باعث قطع بحث در صفحات روزنامهها شد و بدین گونه بار دیگر پردهبرداری کامل از اشعار نوساخته که به عنوان آثار نویافتهی او چاپ و منتشر میشود جلوگیری به عمل آمد.
در اینجا پرسشی بوجود میآید و آن اینست که این «اشعار نویافته» از چه زمانی و توسط چه شخصی پیدا شده است و از چه زمانی در مطبوعات شروع به انتشار گردیده است؟ این مسأله داستانی دارد بسیار شنیدنی که در وهلهی اول قابل قبول بوده، ولی تعمق در آن و اندکی پژوهش، کذب آن را کاملا آشکار میسازد. داستان پیدا شدن دستخط دیوان مختومقلی که حاوی «اشعار نویافته» میباشد، از این قرار است:
به طوری که روزنامهی «لیتراتورنایا گازتا» («روزنامهی ادبی» ارگان نویسندگان اتحاد شوروی سابق) در تاریخ بیستم آوریل سال ۱۹۴۶ میلادی نوشته، سه نفر طلبه در یکی از مدرسههای قدیمی بخارا مشغول تحصیل بودهاند. آنان که یکیشان تاجیک، دیگری ازبک و سومی ترکمن بوده در یک حجره زندگی میکردهاند. روزی از روزها، یکی از طلاب میخی جهت آویزان کردن لباس خود به دیوار میکوبد. دیوار فرو میریزد و در نتیجه، طاقچهای آشکار میگردد که در آن مقداری کتاب خطی وجود داشته است. طلاب به بررسی آن کتب خطی میپردازند. ضمن بررسی معلوم میگردد که یک دستخط متعلق به علیشیر نوایی و چهار دیوان اوست. آن را به طلبه ازبک میدهند. یکی دیگر از دستخطها شاهنامهی فردوسی بوده که آن را هم به طلبهی تاجیک میدهند. دستخط سوم دیوان اشعار مختومقلی بوده، که آن هم مسلماً به طلبهی ترکمن که پدر «قلیچ موللیاوف» (ماتمی) بوده تعلق میگیرد.
به طوری که روزنامهی نامبرده مینویسد گویا این دستخط حاوی اشعار ضد مذهب و قوانین حاکم بوده و خود صاحب کتاب توصیه نموده که این دستخط به سایرین نشان داده نشود تا مبادا مورد پیگیری قرار گیرد.
به همین دلیل نیز گویا صاحبان کنونی دستخط، آن را به کسی نشان نمیدهند. البته، این حرفها را، هیچگونه منطقی نمیپذیرد. تحقیقات بعدی، کذب بودن چنین گفتهها را کاملاً عیان ساخت. در نتیجهی تحقیقاتی که در تاشکند و دوشنبه انجام گرفت، داستان پیدا شدن دستخطهای قدیمی شاهنامهی فردوسی و دیوان نوایی کاملا آشکار شد. هیچیک از شاعران، نویسندگان و پژوهشگران ازبک و تاجیک کمترین اطلاعی از این قضیه نداشتند. اگر دستخط فردوسی یا نوایی یافت میشد به عنوان یک کشف ادبی حتماً در مطبوعات منعکس میشد و لااقل متخصصین فن از آن آگاه میشدند. این یک طرف قضیه است. مسألهی دیگر مربوط به دیوان تازه پیدا شدهی مختومقلی است.
روزنامهی «لیتراتورنایا گازتا» (روزنامهی ادبی) مقاله خود دربارهی این کشف جدید را چاپ کرد، شخصی بنام قلیچ موللیاوف ـ پسر همان طلبهای که قبل از انقلاب اکتبر در بخارا تحصیل میکرده ـ تعداد زیادی شعر را به خط لاتینی نوشته و به عنوان اشعار مختومقلی تحویل شعبهی دستخطهای پژوهشکدهی ادبیات «مختومقلی» آکادمی علوم ترکمنستان داده و مبلغی وجه نیز دریافت داشته است. در همان سالها تعدادی از این اشعار با برخی تصحیحات در صفحات مجلات، به ویژه مجله «سوویت ادبیاتی» (ادبیات شوروی) چاپ و منتشر شده است. بعدها تعداد بیشتری از این شعرها وارد اشعار برگزیده شاعر گردید که تاکنون ادامه دارد و در کتب درسی نیز مشاهده میشود. جریان بدین ترتیب ادامه داشت تا اینکه بعضی از پژوهشگران در نتیجه بررسیهای پیگیر موفق شدند نه تنها تحریفات در آثار مختومقلی بلکه ساختگی بودن اضافات «نویافته» را به اثبات برسانند.
در این مسأله خدمات مرحوم دکتر آخاللی و همسر ایشان زلیخا محمدوا (عضو آکادمی علوم ترکمنستان) که یکی از کمنظیرترین دانشمندان زن ترکمن میباشد شایان تقدیر است. دکتر زلیخا محمدوا عضو انجمن ترکشناسی ترکیه و مسلط به زبانهای روسی، ترکی، فرانسه و انگلیسی بود. وی در سال ۱۹۶۱ مقالهی مفصلی در مجلهی انستیتوی خاورشناسی «خلقهای آسیا و افریقا» منتشر میکند و پرده از راز اشعار «نویافتهی» مختومقلی برداشت. دکتر آخاللی نیز مقالهی مفصلی برای چاپ آماده کرد که متأسفانه با دخالت متنفذین و مقامات حزبی منتشر نشد. ایشان متن انتقادی آثار مختومقلی را نیز آماده کردند که باز به عللی موفق به انتشار آن نگردید. آن مرحوم آرزو داشت بررسیهای سی ساله را روزی در وطن شاعر ـ ترکمن صحرای ایران اسلامی ـ مورد توجه قرار گیرد و به چاپ برسد.
انتشار مقالهی زلیخا محمدوا در مجلهی «خلقهای آسیا و افریقا» (شمارهی ۶ سال ۱۹۶۱) در مسکو باعث عکسالعمل شدیدی در بین طرفداران اشعار «نویافته» و متنفذین حاکم شد. در حقیقت آنان از این عمل غافل مانده بودند والا به هر شکلی از چاپ آن جلوگیری میکردند.
به هر حال پس از انتشار این مقاله، تبلیغات شدیدی بر علیه افشاگران اشعار نویافته آغاز شد. انجمن نویسندگان ترکمنستان در جلسهی مشورتی خود به ریاست بردی کربابایف بدون ارایه هیچگونه دلیلی اشعار نامبرده را از آن مختومقلی دانست. آکادمی علوم ترکمنستان نیز کمیسیونی متشکل از هشت نفر ترتیب داد تا سرنوشت اشعار نویافته را تأیید نماید. در نتیجهی بحثی مختصر، این اشعار با اکثریت آرا (پنج نفر) متعلق به مختومقلی دانسته شد. سه نفر ـ آ. مردوف، زلیخا محمدوا و آکادمیسین بایمحمد قارریاوف ـ به علت مخالفت با چنین تصمیمی از امضای صورتجلسه خودداری نمودند. بدین ترتیب این مسألهی مهم، بدون اشتراک نظر اکثریت مردم علاقمند به آثار شاعر، حلشده تلقی گردید.
در آن جلسه از کمیسیون آکادمی علوم، آ. مردوف پیشنهاد نمود که در این باره، در صفحات مطبوعات متخصصین و دوستداران آثار شاعر نیز اظهار نظر کنند و عقیدهی خود را بیان دارند. متأسفانه رییس کمیسیون بردی کربابایف با این پیشنهاد مخالفت قطعی نمود و از آشکار شدن حقایق جلوگیری کرد. او از افشای این تحریفات میترسید. زیرا خود هنگام ریاست انجمن نویسندگان خریدار آن به اصطلاح اشعار نویافته بود.
اما رد و انکار مقالهی زلیخا محمدوا که اوتوریتهی زیادی در بین زبانشناسان روسیه و آسیای میانه داشت کار آسانی نبود. به ناچار کمیتهی مرکزی حزب کمونیست ترکمنستان از قلیچ موللیاوف که عضو حزب بود طلب توضیحات نمود و خواستار دستخط نویافته شد و در همین جا بود که دست فریبکاران عالمنما، رو شد. او کتباً به کمیتهی مرکزی نوشت که هیچگونه دستخطی از اشعار مختومقلی در نزد وی وجود ندارد، او آن اشعار «نو یافته» را از زبان بخشیها در بازار «مرو» نوشته و ضبط نموده است.
بدین ترتیب آشکار شد که مسأله مدرسهی بخارا و یافته شدن دستخطهای آثار نوایی، فردوسی و مختومقلی از دیوار حجره، افسانهای بیش نبوده و ساختگی و عاری از حقیقت است. با وجود اعتراف قلیچ موللیاوف و اذعان او که هیچگونه دستخطی پیش او نیست باز یک پرسش جدی دیگر بوجود میآید و آن اینست که وی دهها شعر و دو منظومهی بزرگ به نامهای «مروشاه و جهان»، «جاویدان و زنخدان» را که مجموعاً صدها بیت دارند از زبان کدام بخشی و در چه زمانی نوشته و ضبط نموده است؟ این پرسش بدون شک پاسخ قانع کنندهای نخواهد داشت، زیرا اولا هیچ یک از این اشعار حتی یک سطر آن نیز در دیوانهای خطی و چاپی قدیمی مختومقلی دیده نمیشود. ثانیاً هیچ شعری یا سطری از این اشعار نویافته قبلا و بعداً از زبان بخشیها نوشته نشده است. در صورتی که هر سال کارمندان پژوهشکدهی دستخطها از بین مردم و بخشیها مطالب فولکلوری و ادبی جمعآوری مینمایند. لذا این توضیح قلیچ موللیاوف نیز بیپایه و کذب است. جای بسی شگفتی است که ناشران آثار مختومقلی، اشعار نویافته را در یک جلد ویژه (جلد سوم) به چاپ رساندند، ولی جرأت نکردهاند که دو منظومهی فوقالذکر را وارد آن نمایند. زیرا مضمون و استحکام کلمات به قدری مفتضح و مبتذل است که وارد کردن آنها به دیوان مختومقلی بدون شک باعث خدشهدار شدن اعتبار شاعر و افشای افکار غلط ناشران میگردید.
در رابطه با اشعار «نویافته» در بین مردم و محققین، بارها این سؤال مطرح بود که اگر این اشعار متعلق به مختومقلی نبوده و سرودهی خود موللیاوف است، چرا آنها را به اسم خود نداده و به نام خود منتشر ننموده است. او که شاعر نبوده و با نام خود شعری ننوشته است؟ جواب این سؤال کاملا واضح است. درست است که قبلا کسی از شعرگویی موللیاوف اطلاع نداشته، ولی بررسیهای بعدی معلوم ساخت که ایشان با تخلص «ماتمی» شعر گفته و تعداد ۳۶ شعر از او (یکی به زبان روسی) در شعبهی دستخطهای آکادمی علوم ترکمنستان (که در حال حاضر انستیتوی دستخطها نامیده میشود) موجود است (به شمارهی ۷۹۵ ف). این اشعار به خط خود قلیچ موللیاوف نوشته شده و در تاریخ ۲۴ دسامبر ۱۹۴۵ در ازای دریافت یکهزار و صد و بیست و دو روبل تحویل شعبه دستخطها داده شده است. این اشعار شامل سرگذشت خود و زندانی شدن برادرش محمد و مطالبی اجتماعی و انتقادی میباشد که با اهداف رژیم آن دوره سازگار نبوده است. طبیعی است که چنین اشعاری در آن دوره نمیتوانست مورد قبول و پسند هیأت حاکمهی آن زمان باشد، برای همین است که مؤلف صحبتی از آن آثار خود نکرده و آنها در آرشیو شعبه، دست نخورده باقی ماندهاند.
شاعر در جای جای این دستخط دربارهی خود و شعرگوییاش آشکارا بیان میدارد. برای مثال در شعر «سلام بگو» که به مناسبت زندانی شدن برادرش سروده، خطاب به باد صبا چنین میگوید:
موللی ایشان اۏغلی دیر ـ آی محمد،
گؤرسنگ منینگ دۏغانیما سلام دیی.
ترجمه:
فرزند موللی ایشان، نامش محمد
گر ببینی سلام مرا به او برسان.
در پایان شعر، تخلص خود را ماتمی آورده است:
یکه قالان دۏغان ـ ماتمی قوُلدان،
گؤرسنگ منینگ دۏغانیما سلام دیی
ترجمه:
از برادر تنها مانده ـ ماتمی بنده
گر ببینی سلام مرا به او برسان.
در جای دیگر همین شعر، خود را شاعر نامیده است:
…عندلیب، ریحان، باغ بۏستاندان،
شاهیر اینیسیندن غزل دستاندان،
یوُردوُمیز مارگیانا، اول گُلستاندان،
گؤرسنگ منینگ دۏغانیما سلام دیی
ترجمه:
از عندلیب، از ریحان، از باغ و بوستان
از برادر کوچک شاعرش، از غزل و داستان
از موطنم مارگیانا، از آن گلستان
گر ببینی سلام مرا به او برسان.
بدین ترتیب جای هیچگونه تردیدی باقی نمیماند که قلیچ موللیاوف با تخلص «ماتمی» اشعار زیادی سروده و اشعاری را که به نام مختومقلی به جامعه تقدیم داشته، در حقیقت ساخته و پرداختهی خود ایشان است. جالب اینست که در این اشعار نام و تخلص هر دو شاعر – مختومقلی و ماتمی- از لحاظ تعداد حروف صدادار شبیه هم هستند. اگر در شعر به جای تخلص «فراغی»، «ماتمی» را بگذاریم و یا به جای مختومقلی، قلیچ موللی بگذاریم در قافیه شعر هیچگونه مشکلی از لحاظ قافیه ایجاد نمیشود.
با وجود این حقایق جای بسی شگفتی است که چند سال پیش با توضیحات مختصری چندین شعر از همین شاعر (قلیچ موللیاوف ماتمی) را روزنامههای عشق آباد به عنوان شاعر کلاسیک قرن ۱۹ میلادی در صفحات خود منتشر ساختند. ولی پس از آنکه آ. مردوف مقالهای با تیتر «ماتمی کیست؟» در روزنامهی «ترکمنستان» نوشت یکی بودن ماتمی و قلیچ موللیاوف کاملا آشکار گردید و پرده از شاعر کلاسیک قرن ۱۹ بودن ماتمی برداشته شد تا اینکه همان شخص ارایهکنندهی اشعار ماتمی مجبور شد بار دیگر در روزنامه مقاله بنویسد و یکی بودن ماتمی با قلیچ موللیاوف را بپذیرد[۲].
پس از آشکار شدن این مطلب مسأله اثبات تحریفات و اضافات «نویافته» تا اندازهای آسانتر شد. زیرا مقایسهی متون اشعار ماتمی و اشعار «نویافته» مختومقلی که به خط ماتمی نوشته شده و تحویل شعبه دستخطها داده شده و منحصر بفرد است خیلی چیزها را روشن و آشکار نمود.
ب)شعرهای مخدوم
«مخدوم» نامی است به معنای «پیر و مرشد» که در کتب نقشبندیه به این اصطلاح به وفور برمیخوریم. به فرزندان پیر و مرشد، «مخدومزادگان» گفته میشود. طایفهی «مخدوم» ترکمن نیز چون از فرزندان مرشد بزرگوار «مخدوم اعظم» میباشند بدین نام مشهور گشتهاند. پس به این نتیجه میتوانیم برسیم که «مخدوم» شاعری از همین طایفه بوده، و این نام را برای تخلص شعری خود برگزیده است. این شاعر گاه نامِ «قول مخدوم»، را نیز در شعرهایش به کاربرده است و مخدومقلی شناسان ترکمنستان را به اشتباه انداخته است که وی مخدومقلی فراغی است در حالی که اینگونه نیست.
الحاق شعرهای مذهبی بعد از استقلال ترکمنستان روی داد. یکی از شاعرانی که شعرهای وی به دیوان مخدومقلی اضافه شد شاعری است با تخلص «مخدوم» و نه «مخدومقلی». همانگونه در پیش از این گفتیم وی از تیرهی مخدوم ترکمن است، اما مخدومقلی فراغی از ایل گرکز میباشد.
اینکه او کیست فعلا مشخص نشده است. اشعار وی در نسخهی 131SN اَنستیتو نسخ خطی ترکمنستان نگهداری میشود و نخستین بار در چاپ ۱۹۹۴ در آخر دیوان شعرهای وی آورده شده است.
با توجه به اطلاعاتی که در صفحه نخست این دست نوشته آمده است: این دست نوشته از شخصی به نام ایرکش نورجانۏف ساکن رایون تِلمان کالخوز وۏرۏشیلۏف (ناحیه قۇباداغ، اتحادیه کشاورزان آبادان) استان داشاوغوز گرفته شده است. این نسخه توسط کاندیدای علوم زبان و ادبیات «آ. مېرادۏف» به تاریخ ۶ یانوار ۱۹۸۷ آورده شده و تصویربرداری گردیده است. ۱۶ شعر نویافته از این نسخه به چاپ ۱۹۹۴ آ. مۆلکآمانۏف وارد شده است. (آ. آشیرُف، مخدومقلینینگ قولیازمالارینینگ درنگهوی (علمی درنگهولر)، تورکمن دولت نشریات قوللوغی، ۲۰۱۴، ص. ۲۸).
آ. آشیرۏف در توجیه اینکه شعرهایی که با تخلص «مخدوم» در دیوان مخدومقلی وارد شده مینویسد که: قسمت دوم نام وی یعنی «قلی» از سوی کاتبان فراموش گشته است و به دو نسخه ازبکستان و ترکمنستان اشاره میکند. بلی، دو شعری که وی اشاره به آن دارند اینگونه است و کاتبان نوشتن «قلی» را فراموش کرده اند.
مثال از نسخه ازبکستان:
مخدوم آیدار گلر بول ایشلر(۹ هجایی)
قیامت گون قوللار گؤرسه کرکدیر (۱۱ هجایی)
(انستیتوی نسخه خطی ح. سلیمانُف ازبکستان، نسخهی ۱۶۶۷)
در نسخ دیگر، «مخدومقلی آیدار گلر بو ایشلر» (۱۱ هجا) نوشته شده است.
مخدومقلی آیدار، گلر بو ایشلر
قیامت گون قۇللار گؤرسه گرکدیر
٭
و شعر دیگری که از نسخه ترکمنستان مثال آورده است:
مخدوم شول وقت ایستأم مرادینگ(۹ هجا) که «مخدومقلی» باید باشد.
بو سر احمق آچار یا بیر دیوانه
(انستیتوی نسخه خطی مخدومقلی ترکمنستان، نسخهی ۵۸۴۲)
در نسخ دیگر، اینگونه آمده است:
مخدومقلی، وقت دیر، ایسله مرادینگ
بۇ سرّ احمق آچار یا بیر دیوانا!»
٭
اما شعرهای دیگری که به نام «مخدوم» داده شده تماماً با عبارات « مخدوم» و «قول مخدوم» آورده شده است نه «مخدومقلی». به شعرهای ذیل توجه فرمایید:
توبه قیل، قول مخدوم، آخرزماندیر
بو ایشلر هر کیمده بولسا یاماندیر
ایمانلی قول، ایکی دنیا آماندیر
گل آچیلیپ، چمن سۏلدی، یارانلار!( گلدی یارانلار)
٭
چۆن هۏوایې-نِبسینگه بۏلما مِثالې اِرمِنی،
سِن تَکَبُّر قېلماغېل، آصلېنگ اِرِر آبې-مِنی،
دییدی احمد «امّتېمې اِیلهگیل نۇردان، غَنې»،
یۏقلاغای محشر گۆنۆنده مُصطَفی مخدوم سِنی،
رۏزې-محشردا پیشوا بۏلان مُحَمّد مُصطَفی،
«اُمّتېم» دییدی، اِدا بۏلان مُحَمّد مُصطَفی (مُحَمّد مُصطَفی)
٭
قۏلۇنې تۇت، احمد-أ، مخدوم اِرۇر یۏل اۆستۆده،
یا، اَبُوالقاسم − تَمام امتلارېغا دِستگیر. ( بۏلا آلمانگ بصیر)
*
قۇل مخدوم، تأ پیشوا تاپمای شفایې تاپماس کیشی،
تأ کی مِن بیر پیشوا تاپدېم، شۏل شفانې گؤردۆم-أ. ( گؤردۆم-أ)
*
نامه اۏنگ قۏلۇدان بِرگیل مخدومې-شۇریدأگه،
اوّلې-آخرنې قېلسانگ وَقتې-محشردا سۏوال. ( دِریایې-حال)
٭
مخدوم، بیان قیل نماز، گناهلرینگ بولغای آز
حق قاشیندا مۆنگ نیاز، بیر گونداکی بأش نماز(بأش نماز)
٭
تحلیل سبک شناسانه این اشعار نشان خواهد داد که این اشعار با سبک شعری مخدومقلی تفاوت دارد. تحلیل سبک شناسی این اشعار با عنوان «اشعار الحاقی مخدومقلی فراغی (براساس نسخهی ۱۱۲۳) با همکاری دکتر رحیمی داشلی برون بزودی منتشر خواهد شد.
[۱] نوشتهی: نورمحمد عاشورپور (ع. مردوف)، ترجمهی: یوسف قوجق؛ فصلنامه یاپراق، سال اول، شماره ی ۱، بهار ۱۳۷۷، صفحات ۵۸-۵۱.
[۲] روزنامهی «عشقآباد آغشامی»، ۷، ۸ و ۱۲ آوریل ؟۱۹۹.
[۱] « Türkmenleriň uly ýedigen ýaly ýedi geçmiş şahyrynyň içinde iň ulusynyň mirasynda jedelli ýerleriniň bardygyny uly il bilýär. Ýöne onuň öz wagtynda meniň günäm bilen dörändigini bilýän kän däldir. Men ol läheňiň/Magtymgulynyň birnäçe müň setiriniň hut özüniňkidigine kepil geçip biljek däl. Onuň adyna geçirlende bolsa, ol goşy-gazallaryň anyk kimiňkidigini bilýän ýok, ony menem bilemok. Olaryň asla avtory ýok. Emma öz wagtynda men olary uly Ýedigeniň haýsy birsine beren bolsam, olam Türkmeniň iň uly şahyryna öwrüljekdi. Meniň wezipäm olaryň içinden iň mynasybyny saýlap tapmakdy. Men şony hem etdim. Olaryň diňe onuňkydygyna wagtal-wagtal özümem ynanýaryn. Munuň üçin isleseňiz meni ýazgaryň, isleseňizem ýalkaň… ol goşgular bolmadyk bolsa, «Dindar şahyr, dini wasp edipdir, söwda burjuasiýasynyň wekili» diýip, oni «it alan sanja» dönderip barýardylar. Milli guwanjymyzy bir topar nadandan halas etjek bolup, meniň öz halkymyň öňünde günä iş eden bolmagym-da ahmaldyr? Men beýik şahyryň mirasyna el gatanyma ökünýän…ol goşgulary meniň atam pahyr… Ýeri bolýar, bu hakynda soň bir gün…» s 20-21
www.ulkamiz.ir



