یادداشت

خاطرات حج عمره (قسمت ششم)

پایگاه خبری اولکامیز – امان محمد خوجم لی

مدیر کاروان ما نورمحمد یلقی از آق قلا بود. آدم بسیار مهربانی است. گاهی چند هزار متر به ویلچری ها کمک می کرد. بسیار خوش اخلاق بود. ندیدم بر کسی فریاد بکشد.

کاروان روحانی محمد آخوند ساجدین از راز جرگلان بود. متولد ۱۳۵۳ و پنجاه و یک ساله. او برای پانزدهمین بار بود برای حج عمره می آمد.

سئوال کردم شما هم برای آمدن به حج عمره پول واریز می کنید؟

گفت فقط عوارض خروج واریز می کنم.

گفتم حقوق هم می دهند؟

گفت قرار است هفت یا هشت میلیون تومان واریز بکنند. ولی هنوز چیزی ندیدم.

او بر کارش بسیار مسلط بود. سخنور قابلی است به دو زبان فارسی و ترکمنی خوب صحبت می کند. چند تا بلوچ هم توی گروه بود برایش دردسر بود. مجبور بود بعد از ترکمنی فارسی هم صحبت بکند. گاهی هم یادش می رفت به فارسی صحبت بکند. زبان عربی اش قرآنی قدیم بود فکر می کنم به درد امروز عربستان نمی خورد. معلوم می شود عربها زبانشان از صدر اسلام تاکنون خیلی تغییر کرده باشد.

ما سه اتوبوس بودیم. تعداد به گفته یلقی ۱۳۸ یا ۱۳۷ نفر بودند. البته تردید از من است که همان لحظه یادداشت نکردم.

به محض ورود به مکه احساس کردم رفتار مردم عربستان محترمانه ولی از سر استغنا است. ولی رفتار کارگران خارجی التماسانه است. همه انتظار کمک دارند. گرچه مستقیم چیزی نمی گفتند.

در مکه به دستشویی عمومی رفتم قصد وضو گرفتن داشتم. محل نشستن خیس بود. کارگر دستشویی آمد با پارچه تمیز و خشک کرد. احساس کردم به اینجور خدمات اضافه و صادقانه و محترمانه، حجاج چیزی می دهند. چون وظیفه او نبود جای نشستن من را تمیز کند. وظیفه او تمیز نگه داشتن توالت است. جیبم را نگاه کردم یک ریال سعودی بود به او تقدیم کردم. کارگر بی چاره بسیار خوشحال شد. ریال سعودی را حساب کردم به پول ایران می شود حدود ۲۹ هزار تومان.(دیروز ۵۰۰ دلار را بردم به بازار هر دلار را ۱۰۸۵۰۰ تومان حساب کرد. ۵۰۰ دلار شد ۵۴،۲۵۰،۰۰۰ تومان.

ده کیسه کود دی فسفات آمونیوم ۵۰ میلیون تومان شد. هر کیسه ۵ میلیون تومان. ۴،۲۵۰،۰۰۰ تومان را برگرداند)

به محض ورود به مکه نرفتیم به زیارت خانه خدا. مدیر کاروان گفت می رویم به هتل نهار می خوریم و کمی استراحت می کنیم بعد می رویم. ویلچری ها را فعلاً در هتل می گذاریم و شب می بریم.

یکی دو نفر اعتراض کردند و گفتند همین الان باید برویم. مدیر و روحانی کاروان گفتند الان نمی شود. همه خسته اند چرا عجله می کنید برای عبادت و طواف وقت زیاد است. آن دو نفر گفتند ما برای عبادت و ثواب آمدیم.

من هم معترضانه گفتم بقیه برای چی آمدند؟ بقیه برای تماشای فوتبال آمدند؟ چرا تک روی می کنید؟ بعد آن دو نفر تسلیم جمع شدند. قرار شد همه دست جمعی برویم طواف خانه خدا.
1404/۷/۲۵

منبع – کانال نویسنده

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. (زبان عربی اش قرآنی قدیم بود فکر می کنم به درد امروز عربستان نمی خورد. معلوم می شود عربها زبانشان از صدر اسلام تاکنون خیلی تغییر کرده باشد. مگر زبان قرآنی قدیم و جدید داریم .) این همه ملا و آخوند رفتند ولی کسی به این نکته مهم توجه نکرده است. و اینکه زبان عربها از صدر اسلام خیلی تغییر کرده را کسی می تواند بگوید که مسلط به زبان عربی باشد نه اینکه هنوز سلام و علیک نکرده و با فردعربی دو کلمه حرف نزده متوجه این موضوع شده باشد. (جیبم را نگاه کردم یک ریال سعودی بود به او تقدیم کردم. کارگر بی چاره بسیار خوشحال شد. ریال سعودی را حساب کردم به پول ایران می شود حدود ۲۹ هزار تومان) برادر عزیز کسی که می خواهد ثوابی و خیراتی بکند نباید اینجوری حساب و کتاب بکند که شما انجام می دهید بعد بگید کارگر بیچاره . غره به دادن یک ریال سعودی شوید. پولتان را دادید و رفت و دیگر تمام . می گویند که حتی نباید از صدقه دست راست، دست چپ هم خبر دار شود نه اینکه جار بزنید یک ریال به بیچاره کارگر دادم . یک کم تعمق در نوشتار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا