خاطرات حج عمره (قسمت هفتم)

پایگاه خبری اولکامیز – امان محمد خوجم لی
رفتیم طواف خانه خدا. صفوف طواف کنندگان بسیار فشرده بود. هر چه بیت الله نزدیکتر باشد، صفوف هم فشرده تر می شود. وقتی به خود بیت الله رسیده و دست می زنید، آن جا حرکت تقریباً متوقف می شود. چون همه دست می زنند، می بوسند و اشک می ریزند و راز و نیاز می کنند و از خود بی خود می شوند و همه چیز جز خدا را احتمالاً فراموش می کنند.
من استنباطم از متوقف شدن زوار چسبیده به بیت الله این است.( همین جا داخل پرانتز بگویم پارچه بیت الله، هم بسیار کلفت و محکم و دو سه برار قُطر ایزوگام بود و گرنه در عرض چند روز قسمت های پایینی اش نابود می شد و از بین می رفت. چون خودم رفتم لمس کردم).
هر چه دورتر از خانه خدا دور بزنید، هم صفوف بازتر و روانتر است ولی در عین حال مسیرت کمی دورتر می شود. طواف کنندگان یا زوار از هر لحاظ متنوع و رنگارنگ و گوناگون و متمایز هستند. سفید پوست، سیاه پوست، گندم گون، حتی سیاه ذغالی هم وجود دارند. لباسها و رنگ ها هم این گونه است. ولی به نظر می رسد دلها یکی است. چون همه با اعتقاد قلبی آمده اند و خلوص نیت دارند.
زن و مرد و بزرگ و کوچک و پیر و جوان فقیر و غنی و سیاه و سفید همه هنگام دور زدن خانه خدا تنه به تنه یکدیگر می زنند. ولی هیچکس ناراحت نمی شود. معلوم می شود هیچکس قصد بدی ندارند. چشم چرانی را هم من ندیدم. حد اقل من خودم ندیدم. چون من نهایت حساسیت و کنجکاوی را به خرج می دادم تا چیزهای متفاوتی را ببینم تا بعداً بتوانم بنویسم و شرح و تفسیر کنم.
موارد مهم را هم در گوشی ام یادداشت می کردم تا هنگام نوشتن در هتل فراموش نکنم. بعضی زنان و دختران فقط چشمهای شان دیده می شوند. بعضی ها حتی چشمهای شان هم دیده نمی شوند. با پارچه سیاه و نازک صورتشان را پوشانده اند. اینها معلوم می شود که زن هستند. اما هویت شان غیر از بی هویتی چیز دیگری نیست. فقط می شود گفت یک موجود عمودی و کاملاً سیاه.
چند سال پیش نخست و زیر یا وزیر خارجه بریتانیا به یکی از زنان مسلمان و سیاه پوش کشورش که فقط چشمش دیده می شد، اعتراض می کرد و می گفت« شما اگر خطا و قانون شکنی کردید ما شما را چطوری شناسایی کنیم؟ لااقل صورتتان را نپوشانید».
من احساس و برداشتم در کنار خدا این بود که افراد یا زوار با خلوص ترین لحظات شان را تجربه می کنند. چون فکر می کنند خیلی خیلی به خدا نزدیک هستند. به نظر می رسد انسان هر چه بیشتر خود را پیش خدا احساس کند از خود بی خودتر می شود و غیر از خدا همه چیز را فراموش می کند. به احتمال زیاد هنگام دعا کردن طلب مغفرت در آخرت می کنند. یا سایر حاجات خود از خدا می طلبند. شاید هم به قول یکی از دوستان شوخ طبع، مال و منال و ثروت دنیا طلب می کنند. به هر حال آرزوها هر چه باشد تقاضای طلب از خداوند است.
1404/۷/۲۶
منبع – کانال نویسنده
www.ulkamiz.ir
 
				


