
پایگاه خبری اولکامیز – آنه محمد آقپور:
در آقآباد، زادگاه روشننفس قربان محمد یلمه ( موخد باغشی)، شبی برپا شد که گرمای حضور مردم، سردی پاییز را شکست و آسمان دشت را به تماشای جشن فرهنگ نشاند. روستایی که زمانی نخستین آوای دوتار در دستان باغشی جوان شکفته بود ، آن شب دوباره احیا شد، گویی زمین، خاک، نسیم و آسمان، همه دست در دست یکدیگر داده بودند تا فرزند هنرمند خود را در آغوشی از نور و شکوه تجلیل نمایند .
از هر گوشهی استان، مردم ادبدوست ، زن و مرد، کودک و پیر با دلهایی سرشار از عشق، قدم در جادههای قدردانی گذاشتند و خود را به این آیین رساندند. کودکان با چشمهایی ستارهباران، زنان با لباسهای رنگین که بوی تاریخ میداد، مردان با صلابتی برخاسته از ریشههای صحرا، و پیران با حکمت سالهای دور، چنان گرد هم آمدند که گویی یک قوم، یک خانواده و یک نَسَب برای پاسداشت هنرمندی بزرگ صف کشیده است.
سردی شب پاییز، در برابر این همه حضور و گرما رنگ باخت و هوا از نفسهای مردم آتش گرفت.
مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، مدیر ارشاد شهرستان نیز در کنار مردم ایستاده بودند، در کنار همانانی که موسیقی ترکمن را نه با گوش، که با جان میشنوند. صحنه غرق نور بود و دوتارها، چونان پرچمهای فروزان هویت، در دست هنرمندان میدرخشیدند.
پشت این جلوهی با شکوه، اعضای شورای اسلامی روستا، دهیاری پرکار آقآباد، جوانان پرشور و فعالان اجتماعی، با همتی خستگیناپذیر ایستاده بودند. هر گوشهی روستا، نشانی از تلاش آنان داشت، از چیدمان و ساماندهی گرفته تا خلق فضایی که زیبایی و وقار را همزمان میدمید. جوانان، همان سربازان بیادعای فرهنگ، با جان و دل، این شب را به قلهی زیبایی رساندند.
و اما بخش تجلیل از موخد باغشی
آنجا بود که دلها لرزیدند و چشمها برق زدند.
لحظهای که نام او بر لبها نشست، گویی تاریخ ترکمن در یک دم مقابل چشمها جان گرفت.
در آن لحظه، آقآباد به معبدی تبدیل شد که در آن، نه فقط یک هنرمند، که یک میراث، یک روح گسترده، یک تاریخ زنده تکریم میشد.
تجلیل از باغشی بزرگ، چنان باشکوه و روحافزا برگزار شد که نسیم نیز از وزیدن ایستاد تا آن لحظه را پاس بدارد. تقدیمیها، سخنان، دعاها و نگاههای پرمهر مردم، همچون حلقههایی زرین، نام و یاد او را بر گردن فرهنگ ترکمن آویختند.
آن لحظه، لحظهای بود که ستارگان نیز کمی نزدیکتر آمدند،
لحظهای که دوتار آرام گرفت و قلبها بهجای آن تپید،
لحظهای که صحرا با تمام وسعتش، احترامی عمیق نثار فرزند سرافراز خود کرد.
آوازها به آسمان رفتند، تشویقها زمین را لرزاند، و مردم، همصدا و یکنفس، بر قداست موسیقی این سرزمین مهر تأیید زدند.
بخش تجلیل، نه فقط یک مراسم، که یک حماسهی فرهنگی بود ،
حماسهای که نسلهای آینده خواهند خواند و خواهند دانست که مردمان این دیار، بزرگان هنر خود را چگونه عاشقانه و شکوهمندانه پاس میدارند.
و چنین آیینهایی باید ادامه یابد ،
باید همچون چراغی از نسل به نسل منتقل شود تا فرزندان فردا بدانند:
احترام به هنرمند، احترام به ریشهها، هویت و روح یک ملت است.
شبی که گذشت، با تمام نغمهها، اشکها، لبخندها و آن لحظهی باشکوه تجلیل، در حافظهی آقآباد و در تاریخ فرهنگ ترکمن جاودانه خواهد ماند.
و چه نیکوست که در پایان این شب روشن، دل به سپاس گره زنیم،
سپاسی از جان، تقدیمی به همهی آنان که با مهر و همّتشان
این آیین را چون ستارهای بر فراز آقآباد افروختند.
ای دستهای بیادعا، ای دلهای بیدار
ردّ حضور شما در هر نور، هر نغمه و هر لبخند جاری بود.
بودنتان، این شب را به شکوه رساند.
نامتان اگر بر زبان نیامد،
بر صفحهی دل این مردم حک شد.
جاودان باشید ،
چرا که زیبایی این حماسه، از شما جان گرفت.
www.ulkamiz.ir



