تورکمن صحرا

نوای نی و دوتار در یکه قوز

پایگاه خبری اولکامیز-  سالها در شهرستان کلاله خدمت کردم. سال ۱۳۷۹ در یکه قوز علیا و سال ۱۳۸۰ در  اورجنلی معلم بودم. به گفته آقای قلی زاده امسال جاده ارتباطی بین این دو روستا آسفالت شده و تردد آسانتر شده است.

پس از دو دهه بنا به دعوت حاج مشهد طاغانی همکار فرهنگی ام به مناسبت عروسی فرزندش، با دوستان رسانه ای عاشورمحمد رئوفی و اکبر پیرا به روستای یکه قوز علیا رفتیم. حس و حال عجیبی داشتم. به یاد دارم که ایشان و مرحوم صفا باخانی که هر دو اهل شعر و ادبیات بودند سال ۱۳۸۰ در جشن عروسی ام حضور یافته بودند.

از کلاله تا یکه قوز ۲۰ کیلومتر راه است. روستایی که در جلگه آق سو  واقع است. برای رسیدن به مقصد از  روستاهای قوجمز ، اجن یلی ، اجن سنگرلی ، صالح آباد ، کاظم خوجه و خواجه حسن گذشتیم .  جاده چشم انداز زیبایی داشت. در بین راه سرسبزی و طراوت جنگل آق سو  نگاهمان را به خود معطوف می ساخت.

پس از صالح آیاد به روستای کاظم خوجه رسیدیم که پس از انقلاب مهاجران سیستانی در آن ساکن شدند. عاشور گفت مزار مسکین قلیچ در این جاست. متاسفانه شاهد بی توجهی به شاعر بزرگ ترکمن و از مفاخر شهرستان کلاله بودیم. شاعر تابلویی نداشت. گویی در غربت بود.

یکه قوز به قول حاجی محمد قلی زاده معروف به حاجی مدیر که یکی از بزرگان این روستاست نزدیک به سه هزار نفر جمعیت دارد. با ورود به روستا متوجه شدیم که نسبت به گذشته آبادتر شده بود. خانه های گلی جای خود را به خانه های سیمانی داده است. مدرسه جدید هم کلنگ زنی شده بود.

به وقت عصر به محل عروسی رسیدیم. در دامنه های کوه بود. ماشین را پارک کردیم. زنان و دختران زیادی با لباس های سنتی و روسری های زنگارنگ در حیاط نشسته بودند. کمی آن طرفتر دیگ های بزرگ دیده میشد حمعی نشسته بودند و طعام را داخل ظروف یکبار مصرف می ریختند. مکان زنان و مردان جدا بود. آقایان کمی پایین تر مستقر بودند. آنجا رفتیم. صاحب مجلس و اهالی روستا حضورمان را به گرمی پذیرفتند.

از کلاله و گنبد دوستان اهل فرهنگ و قلم دکتر ستار فجوری، دکتر حمید نظری ، یوسف بدراقی ، جبارقلی مارامایی ، آتانظر برزین ، ولی قلیچی و . .به مجلس آمده بودند. دهها تن از علاقمندان موسیقی ترکمنی هم مشتاقانه حضور داشتند.

نماز مغرب را به جماعت خواندیم سپس شام خوردیم و پس از آن گپ و گفت در مورد مسائل روز بود.

مشهد حاجی که صاحب مجلس بود بین ما آمد و گفت آقای ایزدی یادته وقتی در آن سالها میهمان ما بودید. متین جان کودک بود و الان جوان شده و به عروسی اش آمده اید.

او  راست می گفت. زمان چه زود می گذرد. نفهمیدیم عمر چگونه به ۵۰ رسید. گویی دیروز بود که من و همکارانم جلال قلیچی و آنامحمد دازی و رضا مسعودی که در مدرسه راهنمایی درس می دادیم در اتاف کوچک مدرسه قدیم و کلنگی روستا زندگی می کردیم و آخر هفته ها به دیار خود باز می گشتیم.

برنامه موسیقی پس از اذان عشاء آغاز شد. احمد مسلمی مجری بود. قادیر امانپور شاعر یکه قوزی که کلاه مخصوصی بر سر داشت اولین نفری بود که شعر خواند.

در آن شب شیرین حضور هنرمندان صحرا پرتعداد بود. طاغی یوسف نیا و ایل محمد کشواد به زیبایی نی هفت بند را نواختند. احمد کشواد و آنا شاهیر  نیز با نوای نی  آواز خواندند. ترانه ( سن ترکمن ) شنیدنی بود.

چند تن از یاخشی های منطقه نیز حضور داشتند و با نوای دوتار و کمانچه آواز خواندند که ما قبل از آن مجلس را ترک گفتیم.

در فواصل برنامه شاعران بای محمد قلیچی از مراوه تپه، عاشور رئوفی از گنبد ، جبارقلی مارامایی از باغلی ماراما ، اتوز فرهمندیان از اجن سنگرلی اشعاری دلکش قرائت کردند.

خوانش شعر توسط معین طاغانی فرزند حاج مشهد که کت و شلواری بر تن داشت و کراوات زده بود نیز جالب توجه بود و یادآور این ضرب المثل ترکمنی : « آتا کسبی اوغلانا  حلال »

گوینده مراسم که زبان ترکمنی را شیرین صحبت می کرد  بعد از اجرای هر برنامه مرحبا می گفت.

پدر داماد برای هر یک از هنرمندان و برخی از میهمانان هدایایی تقدیم کرد.

در فرازی از برنامه گوینده مرا هم به صحنه دعوت کرد قرار بود سه – چهار نکته کوتاه بیان کنم که بخاطر تعدد هنرمندان فرصت نشد ولی اینجا ذکر می کنم:

اول اینکه حضور پر رنگ مردم در این مجلس پیام داشت و آن اینکه هنوز شعر و موسیقی ترکمن زنده است .

دوم می خواستم به میهمان پرستی مردم یکه قوز اشاره کنم که آن زمان معلمان را گاهی به خانه هایشان دعوت می کردند.

سوم. اینکه آن زمان مشهد حاجی مدیر مدرسه بود و گاه  اشعار کریم قربان نفس را  بلند و از حفظ می خواند به طوری که علاقمندی من به کریم آقا از آنجا شروع شد.

چهارم- صفا و صمییمیت بین همکاران معلمان و مردم روستا برای ما دل انگیز بود و اینکه در ایام فراغت با جوانان روستا بیشتر فوتبال بازی می کردیم.

سخن عاشور رئوفی قبل از شعر جالب بود وی به معرفی بزرگان یکه قوز از کاکا ملا تا دکتر لطیف قلی زاده پرداخت.

در آن شب همکار قدیمی ام آقای اراززاده رادیدم. همچنین عیسی امیری را دیدم که آن زمان فوتبالیست بود.

قبل از عزیمت یکی از دانش آموزانم به نام ایوب محمدی به نزدم آمد و گفتگویی کوتاه با هم داشتیم می گفت در سمنان کار می کند.

دو – سه ساعتی در مجلس عروسی بودیم و ساعت ده و نیم حرکت کردیم و یازده و نیم به گنبد رسیدیم.

ایام شادی مستدام باد.

لطیف ایزدی / ۱۵ شهریور ۱۴۰۴


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا