تورکمن صحرا

میهمان نوازی ترکمن ها

پایگاه خبری اولکامیز – آنه محمد مارامایی: چند روز پیش در مجلسی نشسته بودیم. بعد از صرف شام و بعد از رفتن همه مهمانان فقط ۱۰ نفر در مجلس مانده بودند.

من به حاج آقای مجلس گفتم برادرم کجاست؟

گفت: همه رفتند.

گفتم من برادرم را می شناسم تا چای مجلس را نخورد خانه نمی رود.

 در آن زمان برادرم آمد.گفتم حاج آقا نگفتم؟

برادرم پرسید.موضوع چیست؟

گفتم که برادر من تا چای مجلس را نخورد .خانه نمی رود.

برادرم خندید وگفت آنکه صددرصد.و همه خندیدیم .

بعد برادرم گفت .من متعجبم که مردم این دوره وقتی شام یا به اصطلاح صدقه را خوردند. سریع می روند خانه خودشان. خوب چه عجله ای است؟ اگر مردم با هم در مجلسی بنشینند و با هم در امورات مختلف صحبت کنند برای خودشان خیلی خوب است .

من در تأئید حرف های برادرم  گفتم اتفاقا  چند روز پیش خواندم که سازمان ملل در طی ۸۵ سال تحقیقی که در رابطه با مشکلات سالمندان انجام داده  نتیجه گرفته که ۹۰ درصد مشکلات پیرمردان و پیرزنان نداشتن هم صحبت برای خودشان است و بدین علت اکثرا افسرده می شوند و دوست دارند که همیشه در کنارشان کسانی باشند.

اتفاقا در تأئید این آمار جریانی که حدودا یکسال پیش برای پیرمردی که خانمش فوت کرده بود را بیان کنم. این پیرمرد از بس که تنها بود .خودش را به دار آویخت. او قبل از مرگش گفته بود فرزندانم مرا دوست دارند و همیشه  صبحانه .ناهار و شام من را به موقع می دهند اما یک دقیقه هم کنار من نه پسرانم .نه عروسم .نه نوه هایم وغیره  نمی نشینند و بقول خودشان خوب مرا نگه می دارند.

ولی من که حیوان نیستم که وقتی غدایش را دادید .وظیفه تان تمام است. من تنها هستم و از تنهایی دیوانه میشوم  و گفته بود که برایم یک همدم و همسن خودم پیدا کنید. پسرانش گفته بود پدرم شما دیگر پیر شده اید‌ همدم می خواهید چکار کنید؟

و این حرف های پسرانش باعث شده بود که خودش را حلقه آویز کند.

خوب این داستان واقعی خود گویای خیلی از مشکلات جامعه ماست. بهرحال نشستیم و برادرم دررابطه با اخلاق ترکمن ها جریانی را تعریف کرد.

گفت من حدودا پنج سال پیش در تهران نزد آقایی رفتم و جهت پرسیدن آدرس گفتم حاج آقا خیابان فلان کجاست؟

او مرا پیش خود خواند و گفت بیا بنشین روی صندلی.

من گفتم عجله دارم .

گفت من فقط ۱۰ دقیقه وقت شما را می گیرم و یک سؤال دارم.

بعد بدون مقدمه از ناراحتی از وضعیت بد اقتصادی مملکت گلایه کرد. بعد گفت می دانم شما ترکمن ها به هر کسی که مکه رفته باشد حاج آقا می گوئید ولی ما به روحانیون حاج آقا می گوئیم .

بعد شروع کرد به تعریف داستانی وگفت: من درسال ۱۳۵۰ از مشهد برمی گشتم که ماشین لندور من در نزدیکی تنگراه خراب شد.من تا ساعت دوشب آنجا منتظر کمک بودم ولی کسی به داد من نمی رسید تا اینکه یک ماشین جیب شهبازی آمد . ابتدا به دست بلند کردن من جوابی نداد و از پیشم رد شد ولی بعد از صدمتر دوباره پیش من آمد.حاج آقایی بود سلام و علیک  کردیم و به من  گفت ماشین تان خراب شده .غصه نخورید من کمک خواهم کرد.

بعد از نگاهی به ماشین گفت الآن دیر وقت است برویم خانه ما .فورا ماشین مرا به ماشین خودش بست و تا خانه اش که پنج کیلومترفاصله داشت مارا برد.

بعد گفت بفرمائید و ما را به خانه دعوت کرد‌وهمان ساعت حدودا ساعت سه شب به خانمش گفت سریع یک غذایی آماده کنید و زن مهربانش هم گفت باشه .

بعد از شستن دست و صورتمان در اتاقی جداگانه ما خانوادگی نشستیم .بعد از چند دقیقه وسایل چای را آوردند.من به اشاره خانم خودم گفتم ما چیزی لازم نداریم .

 آن مرد گفت تعارف را بگذارید کنار.من می دانم که شما خسته هستید .و نیاز به غذا واستراحت دارید .انشالله امشب خوب بخوابید فردا صبح من ماشین را می برم پیش اوستا و تا ظهر انشاء الله درست می کنیم.

من گفتم مزاحم شدیم .حاج آقا گفت این حرف ها را نزنید.واسه هرکسی این جریان پیش خواهد آمد.

خلاصه چای و غذا را خوردیم. بعد حاج آقا گفت .بهتره که همگی بخوابیم.چون فردا کارمان زیاد است .

صبح وقتی بیدار شدم.بعد ازچند دقیقه پسرش را دیدم.پسرش گفت .بابام  با کمک برادرم ماشین را برد پیش اوستا وگفت تا درست شدن ماشین شماها درخانه استراحت کنید .بعد به کمک  مادر مهربانش وسایل صبحانه را آوردند.ما هم صبحانه را خوردیم و از بیکاری بهمراه پسر وخانم حاج آقا داخل روستای جنگلی چرخی زدیم .

طبیعت عالی بود وتعداد کل خانوار روستا به پنجاه خانوار نمی رسید. روستایی که شغل اصلی انها دامداری بود گرچه کشاورزی هم داشتند .اما منطقه جنگلی بود. مقدار زمین هایشان زیاد نبود.مردمانی پاک وبی ریا که خالصانه آنچه داشتند تقدیم مهمانان می کنند .

بعد از برادرم می پرسد الآن اوضاع جامعه ترکمن چگونه است؟

برادرم می گوید ترکمن صحرا هم مانند همه جای ایران اوضاع مناسبی ندارد و مردم فشارهای اقتصادی  را ناچارا تحمل می کنند. اما متاسفانه روزبروز اوضاع بدتر شده بهتر نمی شود.

خلاصه در اواخر گفتگویمان باز دوباره ازمهمان نوازی ترکمن ها تعریف کرد وگفت واقعا خانم های ترکمن خیلی با گذشت وفداکارند وزندگیشان را دوست دارند. مثلا همین پختن غذا برای مهمانان در ساعت ۳ نصف شب کار هرخانمی نیست .بعدپرسید آیا هنوز هم این مهمان نوازی ها درمیان ترکمن ها وجود دارد؟

من گفتم عین سالیان خیلی قدیم که نیست ولی با این وجود هنوز هم این رسومات وجود دارد. شاید علتش همین اوضاع نامناسب اقتصادی مردم باشد که واقعا به مردم فشارهایی اعم از مالی. فکری.جسمی وروحی وغیره وارد نموده باعث استرس .نگرانی.عدم نشاط و… شده است.

پس از آن. با اجازه گرفتن ازآقای تهرانی و با گرفتن آدرس حرکت کردم. درمسیر به گفته ها وخاطرات آقای تهرانی فکر کردم که زمانه چه تغییراتی دراخلاق رفتارو… مردم بوجود می آورد.وپیش خود آرزو کردم که انشالله یک روزی آن دوران درخشان و پر از عاطفه مردم دیارمان برگردد..

www.ulkamiz.ir

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

یک دیدگاه

  1. حاج اقا مارامایی سلام , در مورد خودکشی ان پیرمرد بدلیل نداشتن همدم , خودتان بهتر می دانید که خانم های بیوه ترکمن به دلایلی تقریبا تمایلی به ازدواج مجدد ندارند ولی اخیرا این فامیل ما مرد ۷۴ ساله پس از مدت ها وقت بالاخره نیمه گمشده را با حدود ۵۰ سال سن در روستای ,,, پیدا کرد و نکته در این بود که این خانم عروس تا حالا ازدواج نکرده بود ,

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا