یادداشت

پیام نوروزی از زبان دوتار

پایگاه خبری اولکامیز – دکتر رشید نافعی: چقدر دوتار ترکمن با زمانه و روزگارش غمخواری میکند و شاید به این خاطر بوده است که در زمانهای قدیم اسمش ( غام کسن ) بوده است.

بی اختیار دوتار را دستم گرفتم و پرده پنجم را که به نشانه تائید کوکش به ضرب انگشتانم فشردم ناخودآگاه قطعه موسیقی دلبر بر پرده های دوتار جاری شد که شعری از ملا نفس با عنوان ” بو فانی” بر آن آهنگ سوار میشد.

وقتی شعر به حایی رسید که میگفت :

باغ ارم نئ سالدئ شداد

 گیرر من دییب ساراینا

جبرائیل قاقدئ مانگلاینا

شداد گیتدئ گومرایا

نمرود اوقئن اوقلادئ

 آتارمن دییب سوخانا

غودراتیندان بئر بالئغ

 دوردئ اونگا نئشانا

بئر چیوینا حوکم ایله دئ

تاپمادیلار درمانئ …

ناخودآگاه دستهایم از پرده ها بر افتاد و صدای سیم و دوتار در سکوت عجیبی فرو رفت. طوری بود انگار دوتار و شعر پرده های سرنوشت حاکمان ظالم  و مستبدان روزگارش را کنار میزد و به خواننده اش یادآوری میکرد که فراعنه ازمنه قدیم ، شداد و نمرود به چه سرنوشتی دچار شده اند..

چه بسا این قطعه بهانه تلمیحی بر داستانی شد که روایتش چنین بود  که خداوند متعال بر نمرود پادشاه ظالم و ستمگر زمان حضرت‌ابراهیم علیه السلام پشه‌اى را مسلط کرد و روى لب نمرود نشست و او را گزید، نمرود خواست با دست پشه را دور کند که پشه به بینى نمرود رفت و از آنجا به مغزش رسید و چهل شب او را عذاب و آزار  داد تا هلاک شد

شمس تبریزی نیز غزلی در این رابطه دارد و میگوید

با مرد خدا پنجه میفکن چو نمرود

این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست .

از این منظر و نگاه٫  باشد که  شاید نمرودان ، شدادان  و مستبدان دیکتاتور روزگار جهان معاصر از سرنوشت مسبوقین شان پند گیرند و به خودشان بیایند .

با این حال و احوال قطعه را به انتها میرسانم ولی این دفعه دوتار انگار دستور میدهد قطعه مقامی (یا روحئم) را اجرا کنم که شعر

 ” یا ذالجلالئم ” از پئراغی بر آن آهنگ  سوار میشود که از آلقیم پرده دوازدهم شروع میکند و پیامی با فریاد و استغاثه در این سال سر میدهد :

ایا قادئر غودراتلئ جبار

آرمانده غویماور یا ذالجلالئم…

خرد یارتان

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

  1. سلام و عرض ارادت، دوست فرهیخته ، جناب دکتر نافعی گرامی ، و سپاس از یادداشت وزین تان . خوشبختی آن زمانی به آدمی دست می دهد که دوتارش با دلش همراهی کند و بقول خودتان ،” قطعات موسیقی با پرده های دوتار جاری شد.” و شعری بر آهنگ آن ، سوار شود….

    این یادداشت شما ، مرا به یاد ناهمراهی سنتور با زوربا می اندازد ، با هم، دیالوگی بین سنتور و زوربا را از کتاب زوربای یونانی ، نوشته کارانتزاکیس ، می خوانیم :

    برخاست و سنتور را از دیوار برداشت و گفت :
    ” بیا جلو حقه باز، ساکت روی دیوار چکار می کنی لعنتی؟ بگذار صدایت را بشنوم.”
    هیچ وقت از دقت و احتیاط او ضمن برداشتن روکش سنتور خسته نمی شدم. گویی پوست انجیری را می کَنَد یا این که….
    سنتور را روی زانو گذاشت، بر روی آن خم شد و به نرمی سیمهای آن را نوازش داد. گویی می خواست در انتخاب آهنگ با سنتور مشورت کند و ببیند چه آهنگی را بنوازد و یا برای خارج شدن از تنهایی او را از خواب ناز بیدار کند. آهنگی را شروع کرد ولی گویی از آن راضی نشد، لذا آهنگ دیگری را آغاز کرد. سیمها گویی درد می کشند، ضجه می کردند. میل به همکاری نشان نمی دادند. زوربا به دیوار تکیه داد. ابرویش را که ناگهان عرق بر آن نشسته بود، پاک کرد.
    در حالی که به سنتور نگاه می کرد، گفت: ” نمی خواهد، دلش نمی خواهد.”
    دوباره آن را با دقت پیچید، گویی حیوانی است که از گازش می ترسد، آهسته برخاست و آن را از میخ (روی دیوار) آویزان کرد.
    باز گفت:” دلش نمی خواهد، نباید زور گفت”…

    زوربای یونانی/نیکوس کازانتزاکیس، ترجمه تیمور صفری، انتشارات شرکت سهامی کتابهای جبیبی، چاپ دوم ۲۵۳۷. ص۹۳.

  2. سلام استاد عاظیم آغا
    ازکامنت عمیقتان سپاسگزارم
    اینگونه تشابه در دنیای موسیقی برایم جالب بود و از دریچه و علم جدیدی که برایم باز کردین ممنونم.
    یاشانگ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا