گزارش اولکامیز از مراسم تشییع و تدفین مرحوم رحمان آخوند توکلی + تصاویر

پایگاه خبری اولکامیز- جمعه هفت آذر ۱۴۰۴ پس از نماز مغرب به همراه جماعت مسجد قبا و یا به تعبیری بهتر مسجد کوله حاجی، در مراسم ۲۷ مین سالگرد وفات بانی و بنیانگذار آن مسجد شرکت کردیم.
مرحوم کوله حاجی وکیلی خیر و نیکوکار ترکمن اصالتا از روستای وکیلی یلقی آق قلا بود که پس از مهاجرت به گنبد، نزدیک به ۳۰ سال قبل در خیابان فرخ نیا که خود آنجا سکونت داشت اقدام به ساخت مسجد کرد و با این کار نام و یادش ماندگار شد.
خبر غمناک
پس از مراجعت به منزل خبر درگذشت رحمان آخوند توکلی را از عمویم حاج غفور ایزدی ( ولی حاجی ) شنیدم. بغضم گرفت. ناگهان تمام ستون بدنم سست شد. ناگهان غم در دلم ریشه دواند و این عبارت بر زبانم جاری شد ؛ ایمانلی بولسون، الله رحمت اتسین.
مرگ اگر چه حق است ولی واقعیتی تلخ و چالش برانگیز است که عالم و عامی نمی شناسد. غنی و گدا نمی داند. به سراغ همه می آید. اجل در کمین است معلوم نیست که کی ما را صید کند. همه باید آماده این اتفاق بزرگ باشیم. زهی سعادت به آنان که با ایمان و عمل صالح از این دنیا رفتند.
خبر فوت آخوند را در رسانه اطلاع رسانی کرده و به برخی از خویشاوندانم در گنبد اطلاع دادم. حاج کریم ایزدی بزرگ خاندان ایزدی در گنبد گفت: مرحوم رحمان آخوند توکلی به مانند پدرش، عمری برای نماز و مسجد و دین تلاش کرد و رفت. پدربزرگش منگلی صوفی را هم دیدم که مؤذن مسجد بود و مردی آرام و صبور. آنها از خانواده ای اصیل و باوقار هستند.
نوستالوژی
از کودکی رحمان آخوند را می شناختم. او دوست و هم سن پدرم ( حاج مجید ایزدی) بود. خانه اش در همسایگی خانه پدربزرگم مرحوم محمد کدخدا قرار دارد. سالها پشت سرش نماز خواندیم. سالها تراویخ را به او اقامه کردیم. سالها « یارمضان » را از زبانش شنیدیم. سالها شاهد حضورش در نماز عیدین روستا بودیم. بارها مشارکتش را در مراسم عزا و شادی اهالی روستا دیدیم. وجودش برای دهه پنجاهی ها و دهه شصتی های روستا، به مانند نوستالوژی بود. یادآور خاطرات قدیمی و ارزشمند.
نورمحمد آخوند و استادش
اگر چه قلب تپنده رحمان آخوند عصر جمعه هفت آذر در هفتاد سالگی از حرکت ایستاد ولی او با دلی امیدوار و قلبی خاضع به دیدار خدایش شتافت. چند روز قبل از فوت عمل کرده و در خانه بستری بود تا اینکه حالش بهم خورد و تمام کرد.
او از خانواده ای مذهبی، متدین و فرهنگی برخاست. یکی از دخترانش معلم است. برادرانش؛ ارازمحمد ( آرجان )، تاج محمد ( تاشجان ) و عبداللطیف ( عبدی ) همه فرهنگی هستند.
پدرش استاد نورمحمد آخوند توکلی روحانی بزرگ روستا بود. فردی محترم بود. همو بود که به رسم قدیم و به خواست خانواده ام نامم را عبداللطیف گذاشت. همو بود که در گوشم اذان خواند و ندای اله اکبر را زمزمه کرد. همو بود که اول بار به من قرآن آموخت. هم او بود که سالها امام امام جماعت مسجدی بود که زمینش را اجدادم ( خان محمد معروف به خانا ) وقف کرده بود.
استادش نوری آخوند کر ( پدربزرگ حاجی گلدی کر معاون سابق استاندار گلستان ) از علمای بزرگ منطقه بود که سالها در دوگونچی با حمایت بزرگان و متمولین روستا، حوزه علمیه بنا کرد و شاگردانی چون ملانازبردی دوگونچی، ملا مرد دوگونچی ( کسلخه )، ملا شاه دردی ایزدی و .. تربیت کرد. اگر چه همه شاگردانش سالهاست رحلت نموده اند ولی نام و یادشان باقی است.
تحصیل در قره بولاغ
رحمان آخوند پس از پایان دوم راهنمایی با تشویق پدر روحانی اش برای تحصیل به حوزه علمیه قره بلاغ رفت و حدود ۱۵ سال در آنجا تلمذ نمود. تا اینکه در اواخر تحصیل، عبدالرزاق آخوند رهبر که فارغ التحصیل همان حوزه بزرگ بود به قصد تاسیس حوزه در آق قلا از استادش یارمحمد آخوند نظری درخواست کرد تا به او رخصت دهد رحمان آخوند را با خودش به آق قلا ببرد و از او بعنوان کمک مدرس استفاده کند. استاد شریعت و پیر طریقت نیز پذیرفت. بدین ترتیب چند سالی در آق قلا طلبگی را ادامه داد و در سال ۱۳۶۴ به درجه آخوندی رسید.
امام جماعت مسجد
نورمحمد آخوند توکلی که برخی به او ساری آخوند نیز می گویند در سال ۱۳۸۹ درگذشت. او چهار – پنج سال قبل از وفاتش امامت مسجدی را که به نامش معروف بود به فرزندش سپرد. پس از آن رحمان آخوند راه پدر را ادامه داد و حدود دو دهه این مسئولیت سنگین را تا زمانی که یارای ایستادن داشت انجام داد. پس از آن جای خود را به همسنگر عالم و فرهنگی اش استاد حاجی رحمان آخوند توکلی واگذار کرد.
مردمدار و اجتماعی
رحمان آخوند انسانی مردمدار و اجتماعی بود. یک دوره به عنوان عضو شورای روستا فعالیت کرد. در مراسم جشن و عزای مردم مشارکت فعالانه داشت. در نماز جمعه ها شرکت می کرد و این اواخر بیشتر به روستای قرنجیک می رفت و پای وعظ حاجی آخوند مخدوم می نشست. در مراسم های مختلف حضور می یافت.
او روحانی سخت گیر و متعصبی نبود. با مردم سازگار بود. نرمخو و ملایم بود.
عزیمت به دوگونچی
صبح شنبه هشتم آذر به همراه حاج کمال آخوند غراوی نماینده خبرگان رهبری ، عطا آخوند امانی و حمید غراوی از گنبد به آق قلا عزیمت کردیم. در طول مسیر در باره مسائل مختلف سخن گفتیم. فرصت را غنیمت شمرده و از حاج آخوند غراوی در باره مرحوم رحمان آخوند سئوال کردم. وی در پاسخ گفت: انا لله و انا الیه راجعون، مرحوم رحمان آخوند توکلی، متدین بود و برای مردم زحمت کشید. من از دوران تحصیل وی را می شناسم. با آن مرحوم در یک حوزه درس خواندیم. او پس از فارغ التحصیلی به میان مردم خود بازگشت و منشا خیر و خدمت شد.
نماینده مجلس خبرگان در ادامه سخنانش نقش علما و روحانیون را مهم دانست و گفت علما محور وحدت و همبستگی هستند. در کارهایمان با علما مصلحت کنیم. در کنارشان باشیم. از آنها تعلیم بگیریم. احترام به علما در واقع احترام به پیامبران است. علمای ربانی جانشین پیامبر هستند. از خدواند متعال می خواهم که برای این عالم ربانی جنت الفردوس را عنایت بفرماید و برای خانواده و اقوام ، خویشان و جماعت مسجدش صبر دهد.
حضور گسترده مردم
جمعیت کثیری در مراسم تشییع پیکر رحمان آخوند توکلی حضور داشتند. از اهالی دوگونچی تا روستاهای همجوار صحنه سفلی، یانپی ، آق تکه خان ، قربان آباد ، روستاهای دیگر و شهروندان آق قلا . حتی برخی ها از گنبد و داشلی برون و نوارمرزی آمده بودند.
نماز میت طبق اعلام قبلی ساعت ۱۰ صبح در حیاط مسجد برگزار شد. دردی محمد آخوند امدادی امام جمعه شهر انبارالوم نماز را اقامه کرد و همه حاضرین به او اقتدا کردند.
حضور علما و مردم از اقشار مختلف به حدی زیاد بود که حیاط مسجد پر شد و برخی در پیاده رو و خیابان نماز خواندند.
در این مراسم برخی از شخصیت های مذهبی ترکمن از جمله حاج کمال آخوند غراوی نماینده خبرگان رهبری، عبدالحی آخوند میرزاعلی امام جمعه شهرستان آق قلا ، یعقوب آخوند قرنجیک مدیر حوزه علمیه مصلحی آق قلا، محمد بردی آخوند توکلی روحانی بزرگ نوار مرزی گنبد و .. حضور داشتند. اقوام و خویشاوندان آن مرحوم از گنبد و روستاهای گدم آباد ، اق قایا ، داشلی برون و … نیز آمده بودند.
مراسم تشییع رحمان آخوند توکلی درست به مانند مراسم تشییع شهید عثمان ( دانگ آتار ) ایزدی، مرحوم تاج گلدی آخوند ایزدی، شهید امیر حسین دوگونچی از جمله باشکوهترین مراسم تشییع در روستای دوگونچی بود.
کریم حاجی ایزدی ( آتلی حاجی ) مؤذن مسجد پس از نماز جنازه اعلام کرد که چادر عزا تا ظهر دوشنبه دهم آذز ماه برپاست.
در این مراسم همکار فرهنگی ام نوربردی آخوند نوری داشلی برون را دیدم که از گنبد آمده بود. در باره رحمان آخوند از وی سئوال کردم. او گفت من اصالتا از روستای قره ماخر هستم رحمان آخوند توکلی از اقوام نزدیک بنده است. هر وقت آق قلا می آمدم به نزدش می رفتم. رحمان آخوند به همین خاطر به من نوربردی دده می گفت و احترام می گذاشت. چون همنام پدربزرگم هستم. خداوند روحش را شاد کند.
در آرامگاه دورت چاریان
پس از مراسم تشییع برای تدفین به آرامگاه دورت چاریان رفتیم که برخی به این مکان تاریخی « حاج آقا » می گویند. در تابلوی زردرنگ بزرگی هم نوشته شده است: آرامگاه چهاریار.
مزارستان بسان شهری است خاموش اما پر از پند و عبرت. هزاران انسان در دل این خاک خفته اند. دهها جوان، هزاران خاطره، هزاران یاد، هزاران عشق ، هزاران آرزو ، … در این وادی زیر خاک آرمیده اند. هزاران دل با آنهاست. اموات محتاج دعا هستند. فاتحه ای نثارشان کنیم. به یادشان کار خیری انجام دهیم. صدقه ای بدهیم. بذل و بخششی داشته باشیم. مادر عزیزم که همچون نامش گلی بود که پرپر شد یکی از این خفتگان غنوده در این خاک است. روحش شاد باد.
رحمان آخوند را سمت جنوبی آرامگاه در نزدیک مزار فرزند عزیزش محسن که در جوانی فوت کرد و پدر و مادر مهربانش به خاک سپردند . برخی از جوانان و مردان غیور روستا ، همچون حلیم ایزدی، عبدالرحیم دوگونچی، بهمن توکلی ، صفر توکلی، نورالله ایزدی، سراج توکلی، مجید اونق و چند تن دیگر . . فی سبیل الله قبر را آماده کرده بودند. در خاکسپاری جمع دیگری نیز به آنها پیوستند. آفرین بر همت شان. خداوند بر آنها اجر و پاداش فراوان دهد.
در آرامگاه دورت چاریان همیشه رحمان آخوند بود که سوره تبارک را می خواند و اینک در نبود او روحانی جوان روستا، امید آخوند ایزدی قرآن می خواند.
پس از تدفین
پس از پایان مراسم تدفین با یکی از این زحمتکشان به سمت روستا رفتم. نورالله ایزدی می گفت این کار را به خاطر خدا انجام می دهیم. وی ناگاه شعری از مختومقلی زمزمه کرد که در باره مرگ بود :
آجال گلدی نوبت یتدی / کیمسه بو دونیانی توتدی
مختومقلی عمرونگ اوتدی / داد ادیپ سئرداشینگ قالار
ترجمه: ای مختومقلی، اجل فرا رسیده و اینک نوبت توست. آماده شو .
عمرت به پایان رسیده و لحظه وداع است. یاران و عزیزانت در فراقت ناله سر می دهند. کیست که به دنیا فائق آید ؟!
خوانش این شعر پرمعنا مرا به یاد پدرش مرحوم بایجان حاجی انداخت که گاهی در مسجد برایم اشعار مختومقلی را می خواند. این اتفاق یادآور این ضرب المثل ترکمنی بود: « آتا کسبی اوغلانا حلال »
به یاد پدر
از گورستان تاریخی روستا به خانه قدیمی رحمان آخوند رسیدیم که بامش از حلب است و روزگاری پدر و مادرش در آن زندگی می کردند.
چادر سیاه رنگ تازه ای در حیاط برپا شده بود. این چادر را بهروز ایزدی ( خیر و نیکوکار روستا ) و برادرانش فیروز، بهمن ، پرویز برای شادی روح پدرشان مرحوم آنا ایزدی برای امور عام المنعه به روستا اهدا کرده بودند. آفرین به همت و سخاوت شان.
در مراسم کمبود سیستم صوتی احساس میشد. با بهروز که چادر را اهدا کرده بود در میان گذاشتیم موافقت کرد و با یارانش قادیر دوگونچی ( هنرمند روستا ) و احد ایزدی ( یکی از جوانان فعال روستا ) به آق قلا رفت و سیستم و میکروفون تازه ای خریداری نمود و به روستا اهدا کرد. خداوند قبول کند.
بازگشت به گنبد
لحظاتی در چادر نشستیم قبل از ظهر صدقه آوردند همه طعام خوردیم قاری قرآن خواند و دعای آخر را حالت آخوند ایزدی یکی از روحانیون بزرگ دوگونچی زمزمه کرد. حاجی تاقی حاجی ایزدی یاشولی روستا هم از طرف صاحبان عزا از حضور مردم تشکر کرد.
ساعتی در چادر ماندیم. حمید آخوند ایزدی قرآن می خواند. معانی قرآن آموزنده بود.
عقربه های ساعت به سه بعدالظهر نزدیک شده بود که بخاطر دوری راه از صاحبان عزا تاشجان حاجی و صالح حاجی اجازه گرفتم و از کناره های رودگرگان به کناره های شهر جرجان عزیمت نمودم و ساعت چهار و نیم عصر به مقصد رسیدم.
در پایان از خدواند رحیم و رحمان می خواهم که روح رحمان آخوند توکلی و سایر اموات و درگذشتگان را شاد کند و رحمت واسعه خود را نصیب بندگانش بفرماید. آمین یا رب العالمین
نوشته : لطیف ایزدی، مدیر پایگاه خبری اولکامیز
www.ulkamiz.ir












