مطالب ویژه

گزارش یک روز در مصلای اهل سنت گنبد

روایت سه داستان دینی توسط آخوند نوریزاد

پایگاه خبری اولکامیز – آنه محمد مارامایی: روز جمعه بیست و پنجم شهریور پس از چندین ماه به دو علت یکی جهت اقامه نماز جمعه و دیگری شرکت در نماز جنازه یکی از آشنایان به مصلای اهل سنت رفتم (لازم به توضیح که من همیشه به نمازجمعه چای بوئین می روم )

جمعیت الحمدالله خیلی زیاد بود نه آنچنانکه قبلا بود. مردم دسته دسته با عشق و علاقه و چهره نورانی و سرشار از امید به درگاه ایزد منان بطرف مصلی اهل سنت و جماعت درحال حرکت بودند. هر انسانی با دیدن این وضعیت بخود می بالید که الحمدالله هنوز هم احکام و دستورات الهی بخوبی در شهرمان اجرا می شود.

به هرحال وقتی با گروهی به مصلی رسیدیم طبق همیشه کفشهایمان را در داخل کیف مخصوص گذاشتیم و با در دست داشتن کفش هایمان درگوشه سمت چپ مصلی حدودا درصف  ۱۲الی ۱۴ نشستیم.

زمانی که امام جمعه رسمی شهرمان عبدالباسط آخوند نوریزاد در حال سخنرانی بودند. لازم به توضیح که در شهرمان دو تا امام جمعه اهل سنت تعیین شده است. تقریبا نوبت به نوبت امامت نمازجمعه را برعهده دارند .

طبق شنیده هایم حاج آخوند جاور کسالت داشتند و چند هفته ای ازحضور در نمازجمعه محروم بودند.

آخوند نوریزاد که در حال سخنرانی بودند بنده هم مثل همیشه یا بگویم اکثر مواقع سخنان امامان جمعه شهرمان را با گوشی یادداشت می کردم که در اینجا به چند مورد مهم از بیانات  خطیب جمعه این هفته را را بصورت مشروح می نویسم هر چند این داستان ها برایم تازگی نداشت:

داستان اول در رابطه با جوان ایثارگر در زمان پیامبر (ص) حضرت حنظله غسیل الملائکه (رض) بود. (حنظله ای که توسط فرشتگان غسل داده شد).

در روزی که این شهید والامقام ازدواج می نماید جنگ با کفار شروع می شود و حضرت حنظله سریع و درهمان شب اول ازداوج از همسرش اجازه می گیرد و عازم جبهه می شود. همسرش می گوید ای حنظله چه عجله ای است .جنگ چند روز دیگه هم می توانی بروی.

حنظله میفرماید من دراین شرایط سخت نمی توانم پیامبر(ص) را تنها بگذارم .وقتی به صحنه جنگ وارد می شود پس از چند مدتی تیر به او اصابت کرده و شهید می شود.

مسلمانان حاضر در جنگ صحنه ای می بینند که باورش برایشان مشکل بود.پیش پیامبر(ص) می روند ومی پرسند ای رسول الله چه کسانی جسد حضرت حنظله را به آسمان می برند؟

پیامبر(ص )میفرماید اینها فرشتگان خداوند هستند که حنظله را جهت غسل دادن به آسمان می برند.

داستان دوم در رابطه با ایثارگری حضرت عثمان (رض ) می باشد. روزی به پیامبر(ص)خبر رسید که دشمنان قصد جنگ با مسلمانان را دارند وقتی پیامبر(ص) این خبر را شنید خیلی احساس نگرانی کرد و در گوشه ای نشست .

حضرت عثمان (رض) وقتی پیامبر (ص) درآن حالت مشاهده کرد فرمود ای رسول الله (ص ) شما را چه چیزی نگران و اندوهگین کرده است؟ پی

امبر(ص) فرمود. کفار قصد جنگ با ما را دارد و چون الان وضعیت بیت المال چندان خوب نیست و این مرا کمی نگران نموده است .

حضرت عثمان (رض) فرمود. جنگ چندروز دیگر شروع خواهد شد؟ پیامبر(ص)فرمود. من شنیده ام که آنها درحال تدارک جنگ هستند. حضرت عثمان (رض) تبسمی کردند.پیامبر(ص) دلیل تبسم عثمان (رض) را پرسید حضرت عثمان( رض) فرمود ای رسول الله کاروان تجاری من الان ازطرف دمشق بسوی مدینه درحال حرکت است انشاالله اگر سالم به مدینه برسد. من نگرانی شمارا میتوانم برطرف کنم .

پیامبر(ص ) فرمود مگر کاروان شما چقدر سرمایه دارد که بتواند نگرانی منو برطرف کند .حضرت عثمان (رض)فرمود هزار دینار همراه با ۱۰۰ راس اسب با بارتجاری و ۳۰۰ نفر شتر با بار تجاری که همگی را در راه جنگ با کفار به شما خواهم بخشید .

پیامبر(ص )دست های مبارکش را به سوی آسمان بلند کرد ودعا نمود و سپس به حضرت عثمان( رض)فرمود ای عثمان خداوند من بعد گناهی برای شما توسط فرشتگان ثبت نخواهد شد و شما را من به بهشت بشارت می دهم و قطعا شما اهل بهشت خواهی شد .حضرت عثمان (رض) ازشنیدن این خبربسیار خشنود گردید وخداوند را سپاس فراوان نمود.

اما داستان سوم، روزی همه مسلمانان در مسجد جمع شده بودند و منتظر حضور عمر (رض) بودند. چون حضرت عمر(رض) چند مدتی به مسجد نیامدند یکی ازصحابه پیامبراسلام به خانه عمر( رض) رفتند وحضرت عمر (رض )را نگران مشاهده کردند.

بعد از عرض سلام فرمود ای عمرچرا به مسجد نیامدید مردم منتظر شما هستند .حضرت عمر(رض )فرمود ای یار وفادار من. من از قبول مسئولیت مسلمانان نگران هستم .صحابه بزرگوار فرمود ازچه نگران هستی؟حضرت عمر (رض) فرمود من نگران هستم که اگرمسئولیت مسلمانان را قبول کنم دچار گناه شوم و آخرت خودم را تباه کنم.صحابه رسول الله فرمود ای عمر ما بزرگ شده مکتب پیامبر(ص )هستیم خداوند ما را از انجام خطاها باز می دارد.واگر هم شما خدای نکرده خطا کنید من وامثال من با شمشیر جلوی خطای شما را خواهیم گرفت.
[۱:۱۸, ۱۴۰۱/۶/۲۷] انه محمد مارامایی: حضرت عمر(رض) وقتی این جملات را از یکی از صحابه پیامبر(ص)شنید خوشحال شدند وفرمود خدارا شاکرم که درامت پیامبر(ص) کسانی
هستند که می توانند درمقابل خطای حاکمان ایثادگی کنند. وبا حالت خوشحالی آن دوبزرگواربسوی مسجد رفتند . وقتی حضرت عمر(رض) وارد مسجد شدند همه مسلمانان خوشحال شدند .

حضرت عمر(رض ) بالای منبر رفته فرمودند: ای مسلمانان من اگر روزی حس کنم که همه مسلمانان وارد بهشت می شوند جز یک نفر. من می ترسم که آن یک نفر من باشم . ولی با این وجود من اگر بشنوم که همه مسلمانان وارد نعوذبالله جهنم می شوند جز یک نفر .امید دارم که آن یک نفر من باشم.

 آخوند نوریزاد سخنرانی خودشان را با دعای خیر برای مسلمانان ونصیحت به مسلمانان که اگرکسی کارخیری انجام دهد امید داشته باشدکه خداوند اجرو پاداش خوبی به او خواهد داد.

پس ازآن امام جمعه دو خطبه قرائت کردند و با اذان موذن نمازجمعه این هفته به امامت حاج آخوند نوریزاد برگزار گردید.

در آخر قاری قرآن با صدای دلنشین خویش چند آیه ای ازقرآن قرائت نمودند و با دعای یکی از روحانیون معزز نماز جمعه به پایان رسید .

در آخر هم با حضور حاضران برای یک مرحوم و یک مرحومه نمازجنازه خوانده شد وبدین ترتیب ما نیز گروهی بطرف منزل صاحب عزا حرکت کردیم.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا