یادداشت

زنگ شادی

کاش ما هم موسیقی داشتیم

پایگاه خبری اولکامیز – لطیف ایزدی* :

در کتاب فارسی دهم دبیرستان، درسی آموزنده و پرنکته با عنوان « خسرو » به قلم توانای عبدالحسین وجدانی دیده می شود. بخشی از آن چنین است:

« دیگر از استعدادهای خداداد  خسرو آوازش بود. معلم قرآن ما میرزا عباس بود. شعر هم می گفت. زیاد هم می گفت به قول نظامی « خشت می زد». زنگ قرآن که میشد تا پایش به کلاس به کلاس می رسید به خسرو می گفت: بچه بخوان  خسرو هم میخواند.

خسرو موسیقی ایرانی را از مرحوم درویش خان آموخته بود. یک روز که خسرو در « شهناز » شوری به پا کرده بود مدیر مدرسه آواز خسرو را شنید. وارد کلاس شد و به میرزا عباس عتاب کرد که این تلاوت قرآن نیست، آوازخوانی است !

میرزا عباس تا خواست جوابی بدهد، خسرو این بیت سعدی را  با آواز شش دانگ خواند :

« اشتر به شعر عرب در حالت است و طرب

گز ذوق نیست تو را کژ طبع جانوری »

این عبارت از یک منظر بیانگر اهمیت موسیقی است. موسیقی غذای روح بشر است. مرز ها را در می نوردد. نژاد و قومیت نمی شناسد. به جامعه تعادل می بخشد. آدمها را از خشونت دور می کند. نقطه پیوند و اتصال است. محور دوستی و همدلی.

شعر و ادبیات با موسیقی عجین است. لازم و ملزوم یکدیگرند. آنها را نمی شود از هم جدا کرد.

غالب اشعاری که دانش آموزان در کتاب های فارسی می خوانند و می آموزند آهنگین و دلنشین هستند. کسی که  اندک صدایی و سر سوزن ذوقی دارد می تواند آنها را بصورت آواز و ترانه زمزمه کند.

مقدمه  طولانی شد حال برویم سر اصل موضوع.

چند روزی به پایان پاییز مانده بود که یکی از همکاران هنرمند و خلاقم با خود ابزار موسیقی « ارگ » به مدرسه آورده بود و  قرار بود در زنگ هنر، برای دانش آموزان بنوازد و آنها را با دنیای موسیقی آشنا سازد.

این اتفاق نادر برایم جالب بود و سوژه خوبی شد برای نوشتن.

زنگ اول با کلاس هفتم فارسی داشتم. از بچه ها پرسیدم آیا چند روز گذشته موسیقی داشتید؟

همه یک صدا گفتند بله دوشنبه هنر داشتیم معلم بجای هنر برایمان آهنگ نواخت. خیلی خوش گذشت.

آن هنگام ایده ای در ذهنم متولد شد و با خود گفتم که در زنگ انشا از دانش آموزانم بخواهم که در این باره قلمفرسایی کنند.

زنگ دوم با همان کلاس، نگارش داشتم. فرصت را غنیمت شمرده و گفتم الان هر آنچه در زنگ هنر اتفاق افتاده است را در قالب انشاء بنویسید. از احساسات و عواطف خود بگویید. افکارتان را به قلم بیاورید. بگویید که هنگامی که موسیقی اجرا شد چه حس و حالی داشتید؟

از بچه ها خواستم که برای نوشته خود عنوان یا تیتر زیبا و مناسبی انتخاب کنند. سپس به اختصار توضیح دادم که در همه جای جهان در مدارس آموزش موسیقی به مانند، نقاشی، خوشنویسی، ورزش در کنار سایر علوم، امری متعارف و مرسوم است.

آنها شروع به نوشتن کردند. نیم ساعتی کلاس غرق در سکوت بود. به باور این قلم خاموشی است که اثر تولید می کند. خلاقیت به وجود می آورد. بسیاری از شاهکارها در سکوت و خاموشی و تمرکز خلق شده اند. یکی از دلایلی که مولانا شاعر جاودانه ایرانی تخلص خاموش را برای خود بر می گزیند همین نکته هاست.

از دانش آموزانم خواستم که نوشته هاشون را در برگه های مجزا پاکنویس کنند. بند نویسی و علامت های نگارشی را رعایت کنند. کلمات را درست بنویسند.

اواخر زنگ نگارش برگه های پاکنویس شده بچه ها را جمع کردم و به خانه بردم و هر یک را با علاقه خواندم و با دیدگاه های شاگردانم آشنا شدم.

حال برای شما مخاطبان اولکامیز بخشی از این نوشته ها را نقل می کنم و از بیان قسمت های تکراری می گذرم. ببینیم دنیای دانش آموزان سیزده – چهارده ساله به موسیقی چگونه است؟ آنها نسبت به ساز و آواز چه احساسی دارند؟ چه می اندیشند؟

آرتین که برای انشایش عنوان « موسیقی دوشنبه » را انتخاب کرده بود. او نوشت: « معلم وسیله ای آورد به اسم ارگ که با آن یک صدای زیبا در می اورد. ما حالمان عوض شد. آهنگ های ترکمنی خواند. خیلی خوش گذشت. معلم میخواند و ما هم می خواندیم.  یک از بهترین لخظه های زندگی ام بود. ای کاش ما هم کلاس موسیقی داشتیم. »

وی در انشایش به نکته جالبی نیز اشاره کرده و دیدگاه والدین خود را نوشته بود:  « وقتی به خونه رفتم و به پدر و مادرم گفتم آنها هم خیلی خوشحال شده بودند و می گفتند چقدر خوبه که توی کشور ما هم  این موسیقی بود. »

امیرمحمد که شاگرد ممتاز کلاس بود نوشت: « معلم هنر، اول در باره ارگ توضیح داد و بعد آهنگ زد بعد از مدتی آهنگ های معروف را زد و بچه ها هم، تمام آهنگ را می خواندند. این روز از یاد من نمی رود. دوست دارم دو باره تکرار شود. »

ماهان که بچه آرام و کم حرفی بود مرقوم کرد: « روز دوشنبه بود ما زنگ دوم هنر داشتیم و فکر می کردیم مثل همیشه  نقاشی بکشیم ولی یک اتفاق افتاد که هیچ کسی انتظار همچین چیزی را نداشت. »

طاها نگاشت: « ما خیلی هیجان زده شده بودیم. برای اولین بار بود که معلم یک آهنگ نوشته بود و برای ما خواند قشنگ و زیبا بود. »

اویس معتقد بود: « معلم یک آهنگ زیبا نواخت ما همه ساکت شدیم و آهنگ را گوش کردیم ما خیلی خوشحال بودیم و شادی می کردیم. »

وحید که فعال کلاس بود برای انشای خود عنوان « زنگ هنر متفاوت » را انتخاب کرده بود نوشت: « با آقای دبیر روز متفاوتی را گذراندیم. من علاقه بیشتری پیدا کردم. از آن روز به بعد با موبایل موسیقی تمرین می کنم. »

عمر که بسیار منظم بود نوشت: « زنگ هنر گذشت اولین موسیقی بود که در کلاس نواخته شد و  معلم را تشویق کردیم. بهترین زنگی بود که من در عمر خود دیده بودم. »

رئوف نوشت: « معلم شروع به نواختن کرد آن موقع ما خیلی خوشحال بودیم و من آن روز از خاطراتم را دردفتر خاطراتم نوشتم. من آن روز دلم میخواست همه چیز را  ول کنم دنبال موسیقی بروم . »

امیر برای نوشته خود تیتر جذابی را انتخاب کرده بود: « روزی که معلم مان ارگ آورد. »

تیتر سخا دانش آموز بلند قد کلاس متفاوت بود: « زنگ شادی »

وی نوشت: «  معلم شروع به نواختن کرد بچه ها او را همراهی کردند چهره ها همه بچه ها خندان بود. آن زنگ با دیگر زنگها متفاوت بود. ای کاش ما هم مثل کشورهای خارجی کلاس موسیقی داشتیم.

متین به زبان عامیانه نوشت: « ما کلی حال کردیم آن روز به یکی از بهترین روزهای مدرسه تبدیل شد. »

تیتر دانیال که دانش آموز اجتماعی کلاس جذاب بود « روزی که تکرار نمی شود »

او نوشت: « پیش خودم گفتم کاش ما هم مثل کشورهای اروپایی کلاس موسیقی درمدسه داشتیم. »

رادین شلوغ کلاس برای انشای خود این عنوان را انتخاب کرد: « اولین روزی که موسیقی داشتیم. »

در کلاس سه دانش آموز نامشان محمد بود. محمد اول نوشت معلم آهنگ های مختلفی زد کلاس خیلی زودتر وراحت تر گذشت حس خستگی ام رفت و احساس سبکی کردم.

محمد ثانی نوشت: « کلاس غرق در هیاهوی بود. »

محمد ثالث نوشت:  « آقای معلم ارک را آورد و نواخت من و ایلتای و نیما می خواندیم و معلم می نواخت بعد از آن معلم آهنگ کردی نواخت. »

ایل یار که نام زیبایی داشت این تیتر را برگزید روزی که هنر در آن متفاوت بود. او نوشت: « وقتی معلم آهنگ را نواخت مات و مبهوت مانده بودیم. »

فهیم که فرزند یک شاعر ترکمن بود نوشت: « روزی که معلم ارگ را آورد ما ذوق زده شدیم و منتظر شنیدن موسیقی بودیم. آن روز یکی از بهترین روزهای من در کل دوران مدرسه بود. »

اویس نوشت: « آقای معلم یک آهنگ را انتخاب کرد و شروع کرد به صورت بی کلام نواخت همان جا فهیمدیم که در هنر موسیقی استعداد دارد. »

نوید که بسیار مؤدب بود مرقوم کرد: « کلاس پر از شور و شوق و هیجان شد. معلم موسیقی خودش  آهنگ ترکمنی هم خواند و کل کلاس تعجب کردند. »

فرزین نوشت: « بچه ها خوشحال بودند بعضی ها می خواندند. حال و هوای بچه ها خیلی عالی بود. بچه ها شاد بودند. »

عادل که خط خوبی داشت نوشت: « معلم چند ریتم بسیار زیبا نواخت پس ازآن هر کدام از بجه ها آهنگ مورد علاقه را گفتند و معلم آنها را نواخت مه بچه ها از استعداد آقای معلم در نواختن ارگ حیرت زدذه بودند. »

عزیز که هیکل درشتی داشت نوشت: « معلم شروع به نواختن کرد مانند همان آهنگ های روی رادیو پدربزرگم بود همه شروع به همخوانی کردند مانند یک بند شده بود. بعد معاون آمد تا به ما خبری بدهد وقتی ما را در حال همخوانی کردن دید ماند تا به آهنگ دبیر گوش کند بعد از کلاس همه با خوشحالی بیرون امدیم و به دیگران گفتیم. »

سه نفر از دانش آموزان در برگه های انشا نامشان را ننوشته بودند.

اولی این تیتر را برگزید اولین باری که ساز در کلاس اجرا شد. وی نوشت: « ذوق در نگاه همه بچه ها دیده میشد. اون زنگ بهترین زنگ من درمدرسه بود پر از شادی شوق و قشنگی کلاس عالی بود. این زنگ هنر از هر زنگ هنر دیگه ای برای من متفاوت تربود و من امیدوارم که زنگ هنرهای بیشتری مانند این زنگ داشته باشیم. »

دومی عنوان نوشته اش را زنگ هنرمندانه نامید. او نوشت  کلاس تو اوج  شادی بود.

سومی هم این عنوان را انتخاب کرده بود روزی که معلم هنر موسیقی نواخت. او نوشت: « دوشنبه بود روزی که دبیر هنرمان دستگاه موسیقی آورد آقای خیلی خوب می نواخت و ما ترانه را می خواندیم  آن روز خستگی همه بچه ها پس از امتحان قرآن در رفت. در لب های همه دانش آمزوان خنده بود. کاش ما هم در کلاس های موسیقی داشتیم و درآن  شرکت می کردیم. »

در پایان از خداوند زیبایی ها می خواهم که در جامعه غم زده ما، موسیقی بیش از گذشته رونق بیابد. نوای شیرین ساز و آواز از مدارس و محافل و کوی و بزرن شنیده شود. پرچم امید و شادی و یکرنگی و همدلی و محبت در جامعه به اهتزار در بیاید.

* دبیر ادبیات مدارس گنبد و حومه

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا