یادداشت

دکتر آنه محمد دوگونچی کیست؟

پایگاه خبری اولکامیز  – علی بشارتی: « دکتر آنه محمد دوگونچی رئیس انجمن پزشکان عمومی گیلان، پزشک نمونه کشوری شد. »
مدتی‌‌ست که این خبر در فضای مجازی دست به دست می‌گردد. افتخاری‌ست برای ما. برای آشنایی بیشتر با سیر زندگی و شناخت بیشتر ایشان از آقای دکتر خواهش کردیم شرح مختصری از زندگی خود را بنویسند. بر ما منت گذاشته، متن زیر را ارسال نموند. با تشکر از ایشان:

بنام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد

بادرود وارادت.
اینجانب دکتر آنه محمددوگونچی در ششم دی ماه ۱۳۲۷ (تنها سال در تاریخ ترکمن صحرا که رودخانه گرگان رود کلا یخ زده بود) در روستای دوگونچی به دنیا آمدم. منزل ما در ساحل شمالی رودخانه گرگان واقع بود درست در حاشیه رودخانه.

دو سه سال اول زندگیم در میان علفزارهای انبوه حاشیه رودخانه و گندم زارهای طلایی گذشت. از سه سالگی به بعد در آق قلا ( پهلویدژ سابق) مستقر شدیم. (( اما خاطره نجواهای لطیف رودخانه و حرکت با وقار آن با پیچ و خم ها و گرداب های ریز و درشت و شیطنت های گاه گاهی ماهیان کوچک که به بیرون جست می زدند و سکوت و آرامش شبانگاهی ش، هرگز از لوح ضمیرم پاک نمی شود، گویی گرگان رود در طول دهه ها در عروقم جاری بوده و ذهن و قلبم را از زیبایی و تأمل سرشار کرده. یاد باد آن روزگاران یاد باد)).

باری تا کلاس سوم ابتدایی در دبستان بیژن آق قلا درس خواندم. قبل از ابتدایی به همراه عموهایم به کلاس های اکابر رفتم و گواهی نامه اکابر را دریافت نمودم. پس از کلاس سوم ابتدایی تحولات غیر قابل انتظاری در زندگیم رُخ نمود.

بنا به صلاحدید خانواده از دبستان به حوزه علمیه ای که در نزدیکی منزل مان افتتاح شده بود منتقل شدم و حدود دو سال علوم دینی خواندم. پس از مدتی حوزه علمیه تعطیل شد و من بیکار شدم و چون ترک تحصیل کرده بودم به چوپانی روی آوردم و حدود ۱/۵ تا ۲ سال در صحرای ترکمن صحرا چوپان شتر بودم.

این دو سال زندگی در صحرا و همنوایی و همقدمی با طبیعت و اُنس با آن محیط پاک و بیکرانه زیباترین سکانس زندگی من است. در همین زمان آشنایی پدرم با مدیر جدید فرهنگ آق قلا زنده یاد اراز گلدی مبصر باعث شد فصل جدیدی در زندگی من شروع شود.

آقای مبصّربا تعصب و غیرت و علاقمندی وافر، دو باره مرا به مدرسه کشاند و با وجود چهار سال ترک تحصیل، مسایل اداری را حل و فصل کرد و دو باره از کلاس چهارم درسم را شروع کردم.

تا کلاس چهارم دبیرستان در آق قلا درس خواندم. سال پنجم دبیرستان را در دبیرستان ایرانشهر و کلاس ششم را در دبیرستان ملی رهنمای گرگان واقع در خیابان ملل( آلوچه باغ) زیر نظر فرهنگی وارسته و مدیر توانمندجناب حاج حسن سمنانی تحصیل کردم.

یاد و خاطره آن بزرگ مرد که مربی و مرشد من بود تا ابد در ذهن و قلب من جاودانه و گرامی ست. با مساعدت های او آن سال یعنی ۱۳۴۸ در امتحانات نهایی سال ششم دبیرستان با معدل ۱۹/۱۹ شاگرد اول شدم و در اولین کنکور در دانشکده پزشکی دانشگاه تهران قبول شدم.

پس از فراعت از تحصیل خدمت سربازی را انجام دادم. در همین زمان انقلاب به وقوع پیوست. در چند مورد در انتخابات رزیدنتی جهت تخصص با نمره بالا قبول شدم ولی در گزینش رد شدم. به ناچار از همان سال ۵۷ در بخش سنگر از توابع رشت سپس از ۵۹ به بعد درخود رشت به طبابت مشغول شدم.

از سال ۶۹ لغایت ۷۳ در گرگان بکار مشعول شدم. سه سال مدیر درمان تامین اجتماعی گرگان، و همزمان یک سال هم مدیر درمان تامین اجتماعی گنبد بودم.

از سال ۷۴ مجددا در رشت مستقر شدم که تابه حال ادامه دارد.

طی چندین دهه ده ها جُستار در زمینه اخلاق پزشکی ( که نیاز مبرم امروز ماست ) نگاشتم که در نشریات پزشکی استانی وکشوری به چاپ رسیده است.

در محافل پزشکی مرا عموما به واسطه قلم ام می شناسند. ازحدود بیست سال پیش در فعالیت های صنفی وارد شدم چند نوبت عضو عادی ، یک نوبت نایب رییس و اکنون هفت سال است رییس انجمن پزشکان عمومی گیلان هستم. در دوره فعالیت خود انجمن را متحول و منسجم کردم طوری که همکارانم در هیات رییسه اجازه کنار کشیدن به من نمی دهند.

انجمن ما در طوفان کرونا خوش درخشید که یکی از افتخارات و سرمایه های روحی من است. در شروع کرونا که نهادهای رسمی مبهوت و متحیر بودند ما هیات مدیره انجمن دست بکار شدیم. پس از سر و کله زدن با مسوولین وقت، با مساعدت و همکاری جناب دکتر شادنوش نماینده تام الاختیار وزیر دراستان، هیات مدیره انجمن تهیه و توزیع اقلام بهداشتی ضروری را به عهده گرفت.

دهه ی اول اسفند۹۸ شهر رشت به شهر ارواح ماننده بود درشهر پرنده ای پر نمی زد.تقریبا تمام مطب ها و مراکز درمانی تعطیل شده بود . فقط مطب من و دو سه تا شبانه روزی فعال بودند.با وجود نداشتن حداقل لوازم بهداشتی از قبیل دستکش ماسک و الکل و وسایل حفاظتی دیگر انبوه بیماران را در مطبم مداوا کردم، کاری پر ریسک و بسیار خطرناک ولی من توکل ام به خدایم بود.

از همکارانم خواهش کردم مطب ها را باز کنند ولی میگفتند بدون وسایل حفاظتی جرات نمی کنیم و البته حق داشتند. انجمن تمام هم وغم خود را معطوف به تهیه لوازم حفاظتی کرد. در صندوق انجمن مقداری سرمایه داشتیم و تصمیم به خرید یک دفتر برای انجمن داشتیم . تمام آن سرمایه را سریعا صرف خرید ماسک و دستکش و الکل کردیم که بتوانیم هرچه زودتر مطب ها را راه بیاندازیم. یک شماره حساب بانکی افتتاح و از دوستانم در داخل و خارج کمک خواستم. خوشبختانه سیل کمک ها سرازیر شد و ما توانستیم مطب ها را راه بیاندازیم. وسایل حفاظتی دستگاه اکسیژن ساز لباس های اتاق عمل و اورژانس ها را تهیه و اورژانس بیمارستان ها را راه اندازی کردیم بقیه نهادها هم بتدریج راه افتادند.به چند صد یتیم با تهیه بسته های غذایی کمک رسانی کردیم. پنج شش نوبت تمام مراکز درمانی مطب ها داروخانه ها بیمارستانها و کلینیک ها و خلاصه تمام مراکز درمانی را با هزینه انجمن سم پاشی و ضدّ عفونی کردیم. کلینیک شبانه روزی یکی از اعضاء انجمن ( جناب دکتر نرگسی) را به ستاد کرونا و محل تهیه و توزیع اقلام بهداشتی تبدیل کردیم. شرح این مجاهدت ها با عکس و فیلم در آرشیو انجمن موجود است. همکاران جلوی ستاد به صف می ایستادند و با ارایه کارت نظام پزشکی اقلام را تحویل میگرفتند.

پس از انتخاب بنده به عنوان پزشک نمونه کشوری در سوم شهریور جاری، سیل تبریکات ازطرف همکاران، بیماران و مردم عادی بسویم سرازیر شد، در این تبریکات عموما به مجاهدت های انجمن با زعامت بنده اشاره میکردند این نشان میدهد که حافظه جمعی مردم فراموش کار نیست و خادمان خود را ارج می نهد.

در تمام این سال ها از نظر نگارش فعال بودم و جُستارهای اخلاق پزشکی من مورد استقبال همکارانم قرار میگرفت. بیش از هشت بار در شهر رشت به عنوان پزشک نمونه انتخاب شدم. عموما در عرصه های اجتماعی فعال بودم.حتی در اوایل انقلاب که استاندار گیلان جناب دکتر حبیب داوران ( دکترداروساز) که از دوستان صمیمی من بودند از من خواستند مدت کوتاهی شهرداری سنگر را ( که محل طبابت اولیه من بود) مدیریت کنم. نتوانستم خواهش او را رد کنم و یک سال و نیم در بحبوحه  آن سالهای پرتلاطم شهردار سنگر بودم که برایم تجربه مدیریتی گرانبهایی بود.

مدیریت درمان گرگان و گنبد هم برایم تجربه گرانسنگی بود بخصوص در گرگان اصلاحات اساسی در مدیریت تامین اجتماعی آن شهر به عمل اوردم که همشهریان عزیز گرگانی آن سال ها بیاد دارند. در زمینه ادبیات و فلسفه فعال بوده ام و دستی هم در شعر دارم که حاصلش چند دفتر شعر است که امیدوارم فرصت و فراغتی دست دهد و آنها را منتشر نمایم. خدایم را شاکرم که مرا مورد عنایت خویش قرار داده تا بتوانم برای مردمم آبرو کسب کنم. من هر آبرویی کسب کنم از آنِ ترکمن صحراست زیرا که فرزند آن خاک مُشک بیزم.

در زندگی فراز و نشیب زیادی داشته ام، که البته این روال زندگی ست. در فرازها تلاش کردم غرّه نشوم و در نشیب ها اعتمادبه نفسم را از دست ندهم، در نهایت این انسان است که حلّال مشکلات است.

در دوران تحصیل در دانشگاه علوم طبی را از منبع اصلی( انگلیسی ) خوانده ام پس از فراغت از تحصیل در تمام مدت طبابت با مجلات طبی معتبر دنیا بخصوص جورنال نیوانگلند محشور بوده ام.  ۲۴ سال مشترک این مجله بودم که متاسفانه صعود وحشتناک نرخ ارز و مشکلات ارسال آن باعث شد ارتباطم با این مجله موقتا قطع شده. در کنار آن از مجلات دیگر همچون BMJ, LANCET, JAMA،NATURE نیز عافل نبوده ام و اکنون نیز عضورسمی آکادمی علوم نیویورک هستم. چند سال پیش یک وانت نیسان مجلات چند دهه را به کتابخانه دانشکده پزشکی دانشگاه گیلان اهداء نمودم.

واپسین نکته:

توصیه ای که به فرزندان آینده ترکمن دارم این است که هرگز به انفعال و بی عملی میدان ندهند. تلاش های شان مشروط به موفقیت نباشد و اگر توفیق حاصل شود چه بهتر، صِرف تلاش فی نفسه ارزشمند و انسان ساز است. در هر رشته ای به کارهای جمعی و صنفی بپیوندند. کار جمعی ست که انسان و جامعه را می سازد. جامعه ای که متکی به فرد و فردیت باشد در دنیای فردا جایی نخواهد داشت. این سرّ همان عقیده ی نیاکان ماست که همه ارزش ها را در ایل می جستند.
به هر حال من ترکمن و ایرانی هستم: دو بال پرواز من. بی هیچیک از آنها زنده نتوانم بود. سلول سلول وجود من از عشق هر دو سرشارست. پاینده ایل من و ایران من.

۴۰۴/۷/۱
دکتر آنه محمد دوگونچی_ رشت.

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا