یادداشت

حدیثِ دردِ فراق

پایگاه خبری اولکامیز – عظیم قرنجیک؛ نویسنده:
ستار آغا، شعله ای بود که اینک به سوی کانون اولیه اش زبانه کشید و رفت..
“…نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آفتاب می گذرد
– متبرک باد نام تو …”( شاملو)
گفتنی های بسیاری است در باره ستار سوقی، این ستاره پرفروغ آسمان شعر و شاعری، و ادب و فرهنگ دیار ترکمن . و چه بسیار یارانی از دوست دارانش، همدردی نشان داده و حرف دل زده و غمنامه ها و دردهای فراق خویش را با زیباترین واژه ها نگاشته اند و خواهند نوشت. راستی رویای خیال انگیزی است این که بدانی، کسی درد فراق دوست را می فهمد، لمس می کند و یا که، این رنج را تجربه کرده است.” پس باشد، این درد مشترک را با هم قسمت می کنیم.”
اگر به اجمال نظری به مجموعه اشعار منتشر شده ستار سوقی بیافکنیم، در می یابیم که شعر “ساوچی” ، تجلی فقر است و عشق به صحرا و اهالی ساکن در حوالی ” غارری گورگن.” – بقول شاملوی شاعر؛ ستار آغا، “خود از این تیره خاکِ( ترکمن صحرا) رُسته بود، چون پونه‌ی خودرویی… از رطوبتِ جوباره‌یی.”-
در این حالات است که “ساوچی” فرصت آن را می یابد که به طور پیوسته در زندگی روزمره ای که آدمی را با حقارت ها خو می دهد، روح خویش را جلوه گاه خواست های متعالی و کشش و عشق های ماورایی می سازد و بدین سان، عالیترین نیازها و برترین حالات و تمایلات انسانی، که در زندگی مادی سرکوفته شده اند و بخواب رفته اند، در شعر او مجال بیدار شدن و سربرآوردن، و در پیشگاه خلق خدا به جلوه درآمدن می یابد، و به نیروی خواستن، – خواستن های بلند عاشقانه پر از خلوص،- از نردبان وجود ، پله ای بالاتر رفته، و صعود و نمود را تجربه کند.
آری شعر ستار ، پیوندی ناگسستنی با طبیعت خاکی و طینت و طبیعت و فطرت انسانی دارد. اراده و آگاهی، آرمانخواهی، ارزش های اخلاقی و بسیاری از احساسات ناب انسانی ، از جوهر قلم و جوهره درونی پاک ایشان ، گویی چون شعله ای نورافشان ،ساطع می شوند.
شعر ساوچی، سرچشمه فیضی است که چون به اقیانوس اجتماع انسانی بریزد ، فیاض می شود و موّاج ، و کسی را نتوان یافت که توان آن را داشته باشد که، آب ناب و زلال شعرش را مصادره و گل آلود کند.
 از اشعار ستار، آرمانهای فروخفته خلق و ایده آلهای ثابتی جوانه زده است و  هر زمان مصادیق متنوعی یافته ، و آرمانها و ایده آلهایی، که از ثبوت وجودی انسان سرچشمه گرفته، و بمثابه ایده آلهای نوعی انسان جلوه نموده است. و بدین سبب است که جامعه ما، با جانمایه اشعار او ، تفاهم، تجانس و خویشاوندی احساس کرده، و همذات پنداری می کند. نوعی کشش و جاذبیت آگاهانه.
وقتی انسان در سبزه زار صحرای شعر او گام می نهد، و در سرسرای سروده های وی آگاهانه و ارادی، نفس سر می کشد، این نفس کشیدن ، بسان شنیدن صدای تپش قلب- تپش قلب مادر – ، علامت زنده بودن و ضربان روح و نبض حیات انسانی است که در بهترین و زیباترین شکل تبلور و تجسم بخشیده شده است. 
ستار سوقی، منادی نیازها و آرزوها و آه و حسرت های مردم ما بوده است و به این نیازها و ایده آلهای مردم بها و ارزش می داده است .- که نماد و نمود آنها را در شعر ” آرزوم ” و شاهکارش “غارری گورگن” می بینیم.- اشعار او آیینه هایی هستند که این نیازها را در جامعه مامنعکس کرده اند. واژه واژه ی ابیات، و معانی و مفاهیم مستقر و مستتر در اشعار وی، حامل اندیشه های انسان ساز و آبستن ارزش های انسانی است.  اکنون برما و نسل جوان جامعه است که در اندیشه یافتن راه و روشی باشیم که؛ ” چگونه می شود به ژرفای  ؟فکر و عمق اندیشه و روح و بینش او دست یافت.”
 آری این حدیثی از درد فراق است و مائیم که مانده ایم در اندیشه یافتن نوعی درمان و وصال و شوق پیوند. ستارآغا،  صحیفه دلش را در جای جای دیوان اشعارش گشوده است. او قوای نهفته در درونش را فعلیت بخشیده، و ضمیرمایه ی وجودی خویش را دراشعار خویش به جلوه و نمایش گذاشته، و بقول شاملو ؛”  از خویشتن خویش بارویی پی افکند” و رفت ، و این مائیم که می بایست، از پس این فراق، در خلوت فراغ، ره توشه ای از این گنجینه ناب، برگیریم و…
آری ساوچی ” دریایی بود ، در آغوش زمین، و اینک، بر آسمان رفت، تا سخاوتمندانه بر زمین ببارد…”
این وجیزه ای بود، برای بازگفتن حدیث درد فراق. 
با آرزوی علو درجات و شادی روح آن مرحوم از پیشگاه حضرت دوست، و صبری جمیل و اجری جزیل برای بازماندگان و دوستان و دوستداران اش، از برای سوز فراق آن یار دیرینِ ترکمن دیار… 
*عکس از : ج . طریک
www.ulkamiz.ir

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا