با نوجوان ها مدارا کنیم

پایگاه خبری اولکامیز  – امان محمد خوجملی: خیلی ها از دست جوانان و نوجوانان شاکی هستند. می گویند آقا شما به این بچه ها یک چیزی بگو. چیزی بنویس. اینها را نصیحت کن که در کنار مدارس دخترانه زیاد دیده نشوند. زیاد رفت و آمد نکنند. اینها به دخترهای ما مزاحم می شوند. اگر شما بگویید گوش می کنند. این جوانها حتماً از شما حرف شنوی دارند. ای بابا ما نمی دانستیم یاشولی نوجوانها هم شدیم. گفتم چشم. چه خاکی می توانم بر سر خودم و نوجوانان بریزم. مگر آدم عاقل می تواند با آنها سر شاخ شود؟

رفتم یک روز این نوجوانان موتور سوار را  زیر نظر گرفتم. دیدم که بیشترشان جوانان ازدواج نکرده ۱۳ و۱۴ و۱۵ ساله هستند. خب اینها نوجوان هستند احساس و هیجان و بر عقلشان غلبه دارد نمی شود کاری کرد. شما هر چقدر هم به آنها نصیحت کنی همه را با خنده و شوخی جواب می دهند. البته فقط با من شوخی و مزاح می کنند. و گرنه به بقیه رک و راست جواب می دهند و می گویند حق ماست که تفریح کنیم.

 به محض اینکه از شما جدا شدند ویراژ می دهند و تک چرخ می زنند. موقعی که دخترها به منزل رسیدند همه پراکنده می شوند می روند به پی کارشان اگر کار داشته باشند شاید هم غیر از این کاری ندارند. باید قبول کنیم اینگونه رفتارها اقتضای سن نو جوانی است. اگر کار به جاهای باریکتر نکشد بهتر است با آنها مدارا کنیم. خدا را شکر هنوز که مشکل بزرگی پیش نیامده است.

 من خودم حدود سی سال پیش چند جوان( …) سوار را دیدم به چند پیرمرد روستا گفتم این جوانها را نصیحت نمی کنید؟ آنها گفتند: خودِ ما هم زمانی( …) سوار بودیم. اگر پیرمردان قدیم با (…) سواران مدارا می کردند بهتر است ما هم با نوجوانان موتور سوار مدارا کنیم. تنها وسیله عوض شده است. به جای (…) موتور سیکلت آمده است.

اگر آن زمان مدارس دخترانه بود جوانان آن زمان حتما با (…) خودشان از کنار مدارس عبور می کردند. چشمتان روز بد نبیند از قضا این پیرمردها یا شیرمردها در یک عروسی همه یکدیگر را باجناق خطاب می کردند. در آن عروسی همه خندیدیم و شاد مستفیض شدیم. یکی از پیرمردها گفت : چرا می خندید؟ یک جوان شاعر مسلک هم گفت: از قیاسش خنده آمد خلق را

www.ulkamiz.ir