به یاد مارادونا از یانپی تا عطاباد
پایگاه خبری اولکامیز- لطیف ایزدی : در خانواده ی فوتبالی بزرگ شدم. پدرم مربی فوتبال بود و در هیئت فوتبال فعالیت میکرد. کسی که چون دوستش مرحوم بابا پوری به فوتبال آق قلا خدمت نمود. به همین سبب از کودکی به فوتبال علاقمند بودم و در واقع فوتبال ورزش محبوبم بود. پس از آن، والیبال و اسبدوانی و کشتی ترکمنی را هم دوست میداشتم.
در دوره ی نوجوانی عکسهای فوتبالیست های مشهور ایران و جهان را از روزنامه های ورزشی مختلف و مجلات دنیای ورزش و کیهان ورزشی که پدرم برای مطالعه به خانه می آورد جمع آوری می کردم. آن زمان ناصر محمد خانی ، فرشاد پیوس و . . از ایران و مارادونا، زیکو ، پلاتینی و . . در جهان بر سر زبانها بود.
دیه گو آرماندو مارادونا با ناپولی و تیم ملی آرژانتین به افتخارات بزرگی رسید بطوریکه اسطوره فوتبال جهان گردید.
در دهه ۶۰ و ۷۰ تصاویر مارادونا و ستارگان فوتبال دنیا در برخی از مغازه های محقر و صمیمی روستایم نصب شده بود که زیبایی دو چندانی داشت. صاحبان خوش ذوق و منصف این مغازه ها با نصب عکسهای فوتبالیست ها رنگ و جلوه دیگری به دکان های خود می بخشیدند.
جوانان باصفای روستای دوگونچی که غالبا اهل فوتبال و والیبال بودند و در زمین های خاکی روستا توپ می زدند. در ترکمن صحرا به مناسبت ها و عروسی ها مسابقات فوتبال و والیبال برپا بود که شور و هیجان خاصی داشت. مهر و محبت و امید در بین مردم زنده بود. هر چند رقاه و امکانات نبود اما آرامش بود، گوهری ارزشمند که امروزه نایاب شده است.
تیم ملی آرژانتین هر چند ستاره هایی دیگر داشت ولی من بخاطر مارادونایش دوست می داشتم. بازی سحرانگیزش مرا مجذوب می ساخت. با پیروزی اش شادمان و با شکستش غمناک می شدم به طوریکه با او هم حسی پیدا می کردم. فراموش نمی کنم که در جام جهانی ۱۹۸۶ میلادی بود که مارادونا یک تنه از ۴ – ۵ نفر ماهرانه گذشت و گل پیروزی را بر دروازه حریف شلیک کرد. به تیم قدرتمند انگلستان هم آن گل طلایی را زد. در واقع با دست گل زد که از چشم داور پنهان ماند و بعدها به ” دست خدا ” معروف شد.
مارادونا بعد از دوران بازی اش، به مربیگری پرداخت و همچنان در میادین جهانی بود ولی سرانجام ثروت و شهرت کار خود را کرد و اسیر افیون و مخدرات شد ولی با همه حاشیه هایش دنیا او را دوست می داشت. چرا که در قلب های جهانیان نقوذ کرده بود. با تمام ضعفهایش نمی توان او را دوست نداشت. جاذبه اش بس فراتر از دافعه اش بود. در ذهن عاشقانش دیه گو همان مارادونای پر از نبوغ و استعداد است.
در دهه ۶۰ و هفتاد حضور مارادونا در فوتبال ترکمن صحرا محسوس و پررنگ بود. دیاری که استعدادهای ناب فراوانی دارد که سردار آزمون ستاره تیم ملی ایران یکی از آنهاست. در آن دوران چه جوانانی که با عشق مارادونا و با کمترین امکانات در زمین های خاکی توپ می زدند. چه جوانانی که با اندک توجه می توانستند توانمندی شان را نشان دهند و برای دیارشان افتخاری کسب نمایند.
در آن ایام پر شور و نشاط که همدلی ، سادگی ، اخوت و سلامت جسمی و روحی در جامعه نمود ییشتری داشت در آق قلا دو فوتبالیست به نام مارادونا معروف بودند که در میادین منطقه خوش درخشیدند، به همین سبب مردم آنها را مارادونا می نامیدند. اولی اهل عطاباد بود. روستایی آباد و فوتبال خیز که تیم شهید عنایتی اش بارها قهرمان مسابقات آق قلا شده بود. در این روستا ( دده قره پقه ) فوتبالیست قدرتمند و باتکنیکی بود که دوستداران فوتبال او را مارادونا صدایش می زدند. البته عطاباد ستارگان دیگری هم دارد که نمی توان از کنار آنها به سادگی گذشت از جمله : کاکا چللی و عبدالله توش.
و اما دومین کسی که به مارادوانا معروف شد ، فوتبالیستی بنام حاجی یانپی بود. او برادر حاجی آمان والیبالیست منطقه و همروستایی یورتقلی شورا و قربان فلسطین بود. مردم مطقه به این بازیکن قدرتمند و پاطلایی حاجی مارادونا می گفتند. راقم این سطور بازی درخشان هر دو را از نزدیک دیده ام و تصدیق می کنم که مردم به درستی آنها را مارادونا نامیده اند.
اگر چه مرگ حق است و پایان زندگی نیست ولی وداع بزرگانی چون مارادونا بر شیفتگان فوتبال سنگین است. او یادآور خاطره های شیرین برای من و هم نسلانم است که در زمین های خاکی و در کناره های رود گرگان و حتی در دل ماسه زار های این رود دیرین به تعبیر زیبای ستار سوقی ( قارری گرگان ) هنگام تابستان عاشقانه فوتبال بازی می کردند.
در آن سالها بود که دیه گو مارادونا با بازیهای خارق العاده اش دل هزاران انسان را شادمان می ساخت و نامش را در قلبهای هوادارانش جاودانه ساخت. او که مرزها را درنوردید و در بین ابنای بشر با هر قوم و نژاد و زبان و مذهب و آیین هوادارانی مشتاق دارد. مارادونا نمی میرد. بقول لیونل مسی که برخی مارادونای زمانه اش خوانند، ” او نمی رود زیرا ابدی است. ”
این نوشتار را با گفتاری پرنغز از احسان محمدی روزنامه نگار برجسته کشورم به پایان می رسانم : ” مارادونا به دهه ۸۰ و ۹۰ تعلق داشت. شبیه خود ما بود که با کفش پاره یا پای برهنه، لباسهایی خاکی و گلآلود، زانوهای زخمی و موهای آشفته و حمام نرفته و حرص و انتقامی که از دنیا داشتیم با توپهای کج و کوله و چند لایه بازی میکردیم و مسی به نسل جدید تعلق دارد. نسل آپارتمان و عصر پلیاستیشن. تمیز، با گونههای گل انداخته، لباسهای اتوکشیده، زمینهای مخملی و پیچیده در زر ورق شهر زیبای بارسلونا. ” روحش شاد باد./ ۵ آدر ۹۹
www.ulkamiz.ir