دو صالحِ زندگیِ من / با یاد و خاطره پسرخالهی مرحومم : صالح تورانی
پایگاه خبری اولکامیز- آنادردی عنصری* : یک شنبه شب پنجم بهمن ماه ۱۳۹۹ پسر خالهام صالح تورانی بعد از یکماه جدال با مرگ روی تخت بیمارستان در بخش ICU سرانجام تسلیم مرگ شد و دنیای ما را ترک کرد.
او در خانوادهای با بنیه اقتصادی ضعیف بزرگ شد.به همین دلیل نیز از همان نوجوانی مجبور شد بهجای درسآموزی کلاسیک در مدرسه، از مدرسهی اجتماع درس بیاموزد. وارد کار فنی تعمیرات تراکتور شد و زندگی آبرومندانهای برای خانوادهاش سامان داد.
او پسر ارشد خانواده بود و حدود ده سالی از من بزرگتر. من نیز پسر ارشد خانوادهام بودم.از همان کودکی عادت داشتم به همراه پدرم و گاهی اوقات با دایئام به سینما بروم. بزرگتر که شدم دیگر از پدرم و دایئام جدا شدم.جای خالی آن دو را < صالح > پسرخالهام پُر کرد.
وی فردی بسیار اجتماعی بود. اهل رفاقت و برو بیا. من که در محیط خانواده تنها بودم خیلی زود با او جور شدم رفتم زیر بال ۇ پر صالح. بدون توجه به فاصلهی سنیمان او هرجا که میرفت همراه رفقایش مرا نیز با خود میبُرد. تعطیلات آخر هفته، دریا، جنگل، کافهرستوران، مسافرتهای دور. و من در این ارتباطات بزرگ میشدم و در کنارش زندگی را تجربه میکردم.
مرحومِ پدرم نیز ناماش صالح بود. پدری با دیسیپلین نظامی که در محیط بیرون مراقب ارتباطات من بود. ولی به تنها کسی که اعتماد داشت پسرخالهام صالح بود. این برای من فرصتی غنیمت مهیا میکرد که در کنار پسرخالهام صالح از مدرسهی اجتماع چیزها یاد بگیرم.
جلوههای روشنی از : احترام به رفاقت و رفقا، مردانگی و شجاعت، صداقت و درستکاری را من در شخصیت او میدیدم و در ذهن کنجکاو خود منقوش میکردم.او برای من در حُکم < معلم اجتماعی> بود.
درست همان گونه که پدر مرحومم < صالح > برایم در حُکم < معلم فکری > بود. پدرم صالح با کتابهایش با مجلههایش و خاطرات سیاسیاش رشد فکریام را پرورش میداد و پسرخالهام صالح با رفتارش و عملکردش جنبههای اجتماعی شخصیتام را شکل میداد.
دو صالح، دو مربی. که من در حساسترین مراحل نوجوانی و جوانی بدانها نیاز داشتم و آندو به نیازم پاسخ دادند.
حالا دیگر در آستانهی هفتادسالگیام هر دو صالحِ خود را از دست دادهام. < صالِحَینی> که برای جای خالیشان جایگزینی سراغ ندارم.
میدانم ! میدانم ! همانگونه که گاهی اوقات دلتنگ حضور پدرم صالح میشوم، دلتنگ حضور پسرخالهام صالح نیز خواهم شد.ولی اطمینان دارم که یاد و خاطرهی < آموزندهشان > برای من نا زدودنی و نامیرا خواهد بود. گواهی میدهم که هر دو < صالح > زندگیام به معنای تام کلمه < یاغشئکیشی > بودند. خدایشان بیامُرزاد. بهمن ۱۳۹۹ * نویسنده و مورخ
www.ulkamiz.ir