
پایگاه خبری اولکامیز- تهیه و تنطیم ، عظیم قرنجیک :
ماتی خان رمانی است تاریخی – بسیار جذاب و پرکشش-، بازگوکننده بخشی از تاریخ ترکمن های مرزنشین ، که از خامه استاد بی بدیل ادبیات داستانی ترکمن ( از کودک و نوجوان ، تا بزرگسالان ) ، عبدالرحمان اونق ، تراویده ، و انتشارات سوره مهر ، چاپ اول آن را ، بسال ۱۳۹۸ در ۴۱۶ صفحه ، به زیور طبع آراسته است .
در مطلع این رمان ، و آغازین نگاشته هایش می خوانیم ، هنر داستان سرایی و تراوشات قلمی استاد اونق را :
خبر ، خیلی زود در سراسر ترکمن صحرا پیچید . دهان به دهان و سینه به سینه رسید تا دورترین اّبه . صحرا سراسر جشن و پایکوبی شد . کسی نپرسید کی ؟ یا چطور ؟ همه به سوی مرز می رفتند ؛ بسیاری از مردم عاشق و منتظر . نیروهای انتظامی ، غافل گیر شده بودند . باورشان نمی شد که تا لب مرز ، تا کنار سیم های خاردار تودرتو، اجازه نزدیک شدن دارند . در جای جای مرز اترک چادر پشت چادر زده شد . کسی از کسی چیزی نمی پرسید؛ نگاه ها پرمعنا بود . پیر و جوان از شوق می گریستند. از شوق ، یکدیگر را در آغوش می گرفتند و ناباورانه جدا می شدند . اشک ها همه سخن بودو لرزش دست ها و صدای هق هق مردان کهن سال ، ترنم ترانه پیوندی تازه ، همه جیز معنایی تازه داشت. در میانه فصل برف ، بهار بود انگار.
… صدای لرزان پیرمردی در هیاهوی خنده مردان جوان گم شد؛ ” باید باور کنم ؟ چطور ممکنه ؟ نه ، باور نمی کنم!”
صدایی ، انگار جواب داد : ” چرا پیرمرد … چرا؟ باور کن!”
پیرمرد به دنبال صدا بود. کسی نبود. با خود گفت :” باور؟!…باورها در من مرده اند، دفن شده اند . من به امید زنده ام ، به امید زنده مانده ام! ”
جانمازی کف چادر پهن شد؛ دو رکعت نماز شکرانه .
– خداجان ! به من طاقت بده … طاقت .
بی تاب بود . نمی دانست چه می کند . در چمدان قدیمی ، چند بار باز و بسته شد . نفس عمیقی کشید انگار زخم کهنه، دوباره دهان باز کرده بود . کسی ناپیدا گفت :” چرا معطلی؟ تو به امید چنین روزی زنده مانده ای وگرنه خیلی وقت ها پیش ، مثل خیلی های دیگر ، رفته بودی!” …
… در برابر آیینه ایستاد….
– های … ماتی خان ، ماتی خان! پیر شده ای ، خیلی پیر . هم قطارهایت تا حالا هفت کفن پوسانده اند . چیزی که تو را سرپا نگه داشته امید بود! یا نه . حقیقت هم بود . دلت می خواست زنده بمانی و بار دیگر خایر خوجه را آباد کنی ؛ با کمک همه . ولی چقدر دیر! مگر برای کسی مهمه که چه بر ما گذشته ؟!
آبینه تکان خورد :” خیلی مهمه ! مردم باید بدانند ؛ از نسلی به نسل دیگر ، تا آخر زمان ! ”
…👇👇
واین رمان ، روایتگر قهرمانی ها ، مدارا و مسالمت ها – علیرغم ظلم و ستم ،و تعدیات عوامل حکومتی دوران ، و بیانگر آستانه تحمل غایی – ماتی خان – پیرمرد مدارا و مسالمت جوی اوبه خایر خوجه ، و دلیرمردی های مردم غیور و غیرتمندی های جوانان جسور کناره های مرز و رود اترک است .
🌹🌹ادامه دارد …
www.ulkamiz.ir
🌷🌹فرهنگواره واژه ها و اصطلاحات رمان ماتی خان : 🌹🌷(قسمت دوم )
تهیه و تنطیم این فرهنگ واژه ها ، که برگرفته از پانوشت های سراسر این رمان است ، به نوعی قدردانی از – و ادای دینی است بر – خالق این اثر ارزنده ، فرهیخته دوست گرامی ، استاد عبدالرحمن اونق .
✴توضیح : اعداد داخل پرانتز ، شماره صفحات است.
اُبه : آبادی(۵)
اترک : رودخانه مرزی ایران و ترکمنستان(۵)
یموت هاوگوگلان ها : نام دو تیره و قبیله معروف ترکمن(۶)
گُدتکمه : نوعی آلاچیق ، خانه قدیمی ترکمن ها که محیط محوطه آن تقریباً بیست متر و قطر آن هفت و ارتفاع آن سه و نیم متر است. این نوع خانه به سه قسمت بالا ، وسط و پایین تقسیم می شود . قسمت بالا را بانمدی مخصوص می پوشانند که سِرفک نام دارد ، نمد قسمت وسطی را اوزگ وقسمت پایین را دورلیق می نامند . روی نمد پایینی را با نی حصیری به نام قمیش می پوشانند.(۱۱)
قازان : نام نوعی دیگ چدنی مخصوص(۱۵)
یاشماق : قسمتی از صورت را با چادر زیرین می پوشانند ، از بینی به پایین(۱۵)
یورت : در معنای وسیع معادل کشور یا شهر یا روستاست و در معنای محدود معادل حیاط منزل است . در اینجا حیاط منزل مورد نظر است .(۱۶)
یئل آیاق : بادپا ، نام اسب ماتی خان .(۱۶)
چاروق : نوعی کفش چوپانی (۱۷)
گوندوک : آفتابه مخصوص ترکمن ها ،(۱۷)
آق اوی : خانه سفید ، این خانه مثل گدتکمه اما بزرگتر است .(۱۹)
یاش اولی ها : آدم های با تجربه ، رئیسان مسن (۲۱)
یاوار : همکاری دسته جمعی در انجام کاری بدون گرفتن دستمزد (۲۱)
چاروا : ترکمن های کوچرو و دامدار (۲۳)
خیوه : یکی از شهرهای مذهبی ترکستان(آسیای میانه) که اکنون در کشور ازبکستان قرار دارد (۲۴)
خان ها و بای ها : ثروتمندان ، مال داران (۲۶)
قلعه بگ ها : ماموران محلی ، بومی حکومتی (۲۶)
جولیک : لات زن باره (۲۷)
راپورت : گزارش ، خبر (۳۹)
اسیر : رسم بود زندانی ها را اسیر بگویند .(۵۰)
تاشا : پناهگاه گوسفندان(۷۲)
چکدرمه : نوعی غذای ترکمنی که با برنج و گوشت فراوان تهیه می شود .(۷۲)
گلّجه : واژه ای که برای خطاب به زن برادر یا زن یکی از نزدیکان گفته می شود .(۷۳)
تلار : سایبانی که با یک و نیم یا دو متر ارتفاع از زمین درست می کنند . (۹۷)
قودا : خانواده هایی که پسر یا دخترشان با هم وصلت می بندند همدیگر را به این نام می خوانند ، قودا .(۱۰۰)
یاز اوت : علف بهاری ( ذخیره تابستان ) (۱۰۱)
آلیندانگی : تاج عروس که از نی های بسیار ریز شبیه جارو بافته می شود و به دور آن پارچه ای می کشند . پهنای تاج تقریباً پنج سانتی متر می باشد . (۱۱۰)
کِه سِه وی : چوب مخصوص تنور برای برهم زدن آتش تنور از آن استفاده می شود .(۱۱۷)
دایزا : خاله ، به احترام زن های پا به سن گذاشته هم می گویند .(۱۲۱)
بوریق : کلاهی که دختران ترکمن قبل از عروس شدن بر سر می گذارند ولی نوعی از آن را مردان ترکمن هم بر سر می گذارند .(۱۲۱)
کُره مِز : نوعی دوغ که از شیر گوسفند درست می شود .(۱۲۴)
قیزلار : نام کوهی کوهی است در خایر خوجه به معنای دختران (۱۲۷)
بویداش : هم قد ، دختران ترکمن دوستانشان را به همین نام میخوانند ، بویداش (۱۴۲)
قره : سیاه ، مشکی(۱۵۰)
چاروق : کفش مخصوص چوپانان ، که از پوست گوسفند درست می شود (۲۱۳)
چُپان : نوعی فن کشتی است (۲۳۰)
قامت : اعلام آمادگی برای اقامه نماز پس از گذشت چند دقیقه از اذان (۲۸۱)
دُون : نوعی پالتوی نازک (۲۸۱)
لاله : سرود مخصوص دختران ترکمن (۲۸۳)
” نیلاین قهبه فلک ، شاد گونلاریم آز ایلادینگ /
قلیب ناحق جانلار هلاک ، دردلریمه دوز ایلادینگ
: چه کنم روزگار شادی مان را گرفت /
بی گناهان را کشت و نمک بر زخم هایمان پاشید (۲۸۷)”
آلامان : جنگ و گریز برای به دست آوردن غنیمت (۲۸۷)
تاشا : پناهگاه گوسفندان ، که معمولاً از نی درست می کنند (۳۱۱)
قامچی : نوعی شلاق که دسته اش چوبی است (۳۱۲)
سونگی داغ : نام کوهی است که اکنون در مرز بین ایران و ترکمنستان قرار دارد (۳۲۳)
یُورقِه : حرکت دویدن آرام اسب را می گویند(۳۲۳)
اُچمگ : پالتوی ضخیمی که از پوست پشمین گوسفند درست می شود (۳۳۴)
کوراوغلی : قهرمان حماسی ترکمن ها و ترک ها (۳۳۵)
قیرآت : اسب افسانه ای کوراوغلی (۳۳۵)
چاندا بیل : مکانی در کتاب کوراوغلی (۳۳۵)
حسن قلی – چکشلر : هر دواز شهر های جمهوری ترکمنستان (۳۳۶)
🌹🌹 ادامه دارد…
Azim Gharanjik:
🌷🌹فرهنگواره واژه ها و اصطلاحات رمان ماتی خان : 🌹🌷(قسمت سوم )
” بازاریم ساویلدی خریدیم قالدی /
دکانیم ایه سیز قالدی نیلاین ،
بناسین دارغاتدی قراقچی دولدی /
پارچه سین دوپرلایب آلدی نیلاین ،
مردلر نامرد اولدی نامرد مرد اولدی /
قورتلار پشه بولدی پشه قوریت بولدی ،
یورتلر ویران اولدی زندان یورت اولدی /
شوم پلک لشکرین سالدی نیلاین ،
عاشق لاردان اوتدی عشقنگ هواسی /
تارتیلدی یازیلدی دوزخ پرده سی .
: بازار و سودایم رفت /
و غارتگران بنای دکان بی صاحب مرا فرو ریختند ،
دار و ندارم را بردند و من نمی دانم چه کنم /
در این سرزمین که دوزخ در آن دامن گسترده است ،
هوای عشق از سر عاشقان پریده /
دشمنان از پشت کوه به این سو تاختند ،
و از سرزمین زیبایم ، ویرانه ای ساختند ،
معشوق از عاشق دورافتاده،
دلاور مردان از ایل ،
دریاها از آب ،
کوه ها از سیل ،
و باغ از سرو ،
و بلبلان ، دور از گل های سرخ ، خون گریستند . (۳۴۲) ”
آی ترک می گون ترک : نوعی بازی دختران کم سن و سال معنی آن ” ماه و خورشید را می خواهم ” گویای زمانی است که ترکمن ها – به عناصر طبیعی نظیر ماه و آفتاب احترام می گذاشتند و حتی نام فرزندان خود را از عناصر طبیعت مانند – آی خان یا گون” آفتاب” می گذاشتند .(۴۰۱)
چمور : کشاورز ، کوچروانی که یک جا ساکن می شوند و به کشت و زرع می پردازند (۴۰۷).
🌷🌷🌷🌷🌷🌷ادامه دارد …
🌷🌹فرهنگواره واژه ها و اصطلاحات رمان ماتی خان : 🌹🌷(قسمت چهارم و پایانی )
اینک صفحات پایانی رمان را باهم می خوانیم :
✔لب مرز ، غوغایی بود . انگار تمام مردم ترکمن صحرا کوچ کرده بودند و آمده بودند کناره اترک . جای جای مرز ، از آدم پر بود . آدم هایی که از خوش حالی و ذوق ، اشک می ریختند ، قهقهه می زدند ، به هر کس می رسیدند ، لبخندی می زدند . هیچ کس به حال طبیعی خودش نبود . شاعران ، ذوق زده شعرشان را می خواندند ، نوازندگان دوتار ، سازشان را با عشق کوک کرده بودند و با شور می نواختند . آواز خوانان ، دسته جمعی سرود پیوند می خواندند . کوچک و بزرگ ، پیر و جوان ، زن و مرد ، از ته دل فریاد شادی می کشیدند .
هفتاد قازان بزرگ پلو ، به ردیف در کنار هم چیده شده بود، به نشانه هفتاد سال دوری .
… آن ها که بعد از سال ها دوری رسیده بودند ، خواهر با برادر ، زن با شوهر ،خواهر با خواهر ، برادر با برادر ، دوست با دوست ، اشک شوق می ریختند و از گذشته می گفتند . مرز اترک دیگر نشانه دوری و جدایی نبود . اترک زیبا شده بود .
… ماتی خان ، خاموش … نشسته بود . اشک هایشان به اندازه کافی باریده بود . حالا در آرامش کامل درد دل می کردند و از گذشته می گفتند ، اما بیشتر دلشان می خواست که ماتی خان حرف بزند . سوال های گوناگون و بی جوابی داشتند که می خواستند پاسخ همه را یکباره از زبان پیرمردی خسته بشنوند . رازها و عقده هایی که سال های سال در سینه شان مانده بود و به هیچ کس نمی توانستند بگویند ، سال های دوری و رنج ، سال های در به دری و ظلم ، سال های تاریک و روشنی . می خواستند پیرمرد همه را برایشان باز کند . … همه جواب ها در گفتن بود و خالی شدن. او آنچه را که سال های سال می خواست و نمی توانست ، به دست آورده بود . آرزوی دیدن خایر خوجه ای ها ؛ بودن در کنار فرزندانش ؛ اینکه تمام خایر خوجه ای ها زنده اند ، هستند و ماتی خان هیچ وقت آن ها را جلو توپ سروان حکیمی و امنیه هایش تنها نگذاشته بود .
… بعد از سال های سال لبخندی عمیق تمام پهنای صورت ماتی خان را پر کرده بود و به انبوه آدم های دور و برش خیره شد . همه لبخند می زدند ؛ همه بودند ؛ همه .
✔ این کتاب آرایش است ایّام را / خاص را داده نصیب و عام را ،
( نثر اونق) خاصّیتی دارد عجیب / زانک هر دم بیشتر بخشد نصیب ،
گر بسی خواندن میسّر آیدت / بی شکی هر بار خوشتر آیدت .
منطق الطیر عطار نیشابوری .
( پایان )