مطالب ویژه

گفتگوی اختصاصی اولکامیز با استاد عنصری ( بخش ۱ ) / تاریخ ترکمن هنوز زوایا و جوانب ناگشوده و پنهان زیادی دارد

پایگاه خبری اولکامیز- لطیف ایزدی : استاد آنا دردی عنصری ، نویسنده و محقق نام آشنای ترکمن صحراست که شخصیتی پخته و چند وجهی دارد. او از جهانی برایم یادآور دکتر باستانی پاریزی نویسنده و استاد دانشگاه تهران است. این پژوهشگر پویا و پرتلاش دیار جرجان ، همچون اسلاف عالم و دانشمندش در عرصه های مختلف فرهنگی ، تاریخی ، ادبی ، زبانشناسی ، و حتی رسانه حرفی برای گفتن دارد. به همین منظور می توان به او مرد جامع الاطراف لقب داد. اخیرا باخبر شدیم که این انسان عاشق و خستگی ناپذیر در آستانه ۷۰ سالگی عمرش قرار گرفته است. این اتفاق شیرین، بهانه ای شد تا با وی مصاحبه ای اختصاصی و تفصیلی داشته باشیم و با زوایای مختلف زندگی فردی ، علمی ، اجتماعی و افکار و آثار و نوشته هایش در این هفت دهه کمی بیشتر آشنا شویم با این امید و آرزو که آفتاب وجودش سالهای سال مستدام باشد. این گفتگوی ویژه و طولانی در چند بخش تنظیم شده است که اولین قسمت آن در ذیل می خوانید :

* استاد عنصری در ابتدای گفتگو از زندگیتان حرف بزنید؟ کی و کجا به دنیا آمدید؟ چرا نام خانوادگی عنصری را برگزیدید؟ از کدام طایفه و تیره هستید؟ پدرتان کیست و شغلش چه بود؟  

من آنادردی عنصری هستم. آنادردی نام پدربزرگ پدری‌ام است. از این‌رو در محیط خانواده، خویشاوندان و دوستان نزدیک مرا بیشتر با لقب ( کاکا ) می‌شناسند. زیرا که در گویش یموت لفظ کاکا به معنی پدربزرگ است. نام فامیلی‌ عنصری را هم عمویم انتخاب کرده است. من عمویم را ندیدم ولی آن‌طور که از پدرم شنیدم وی حداقل ده ‌سالی از پدرم بزرگتر بوده ، در ترکمنستان درس خوانده و خطی بسیار خوش داشته است. وی ذوق شاعری داشته و به همین سبب بعد از سلطه‌ی رضاشاه به ترکمن ‌صحرا و شروع صدور شناسنامه برای ترکمن‌ها عمویم نام فامیلی عنصری را انتخاب می‌کند.

من متولد دهم مهر ۱۳۳۰ خورشیدی ( سال خرگوش ) هستم. در شهر گنبدکاووس خیابان شریعتی غربی فعلی ( شاه سابق ) پا به دنیای خاکی گذاشتم ولی در خیابان منوچهری ( مشهور به کوچه گلشن ) بزرگ شدم و بالیدم. اجدادم اصالتا اهل کۆمۆش‌ دپه اند. از طایفه‌ی جعفربای یموت، تیره‌ی کؤر و زیر تیره‌ی غۇیونلئ .

از لحاظ خونی با عثمان آخون تبار مشترک داریم. پدرم بعد از اتمام دوره‌ی ابتدایی به دلیل مشکلات خانوادگی از ادامه‌ی تحصیل باز‌ می‌ماند. وارد اجتماع می‌شود. در سال ۱۳۲۵ نیز به دنبال تأمین معاش مدتی در کلاله کسب ‌و ‌کاری دائر می‌کند سپس به گنبد آمده در شهر ساکن می‌شود. مدتی در ادارات غله و قند و شکر گنبد و شهرداری خدمت می‌کند. بعد‌ها به دلیل عدم سازگاری با محیط اداری، کار دولتی را ترک کرده وارد بازار می‌شود و زندگی اقتصادی مؤفقی را پایه ‌ریزی می‌کند.

* در باره دوره‌ های مختلف تحصیلی از دبستان تا دبیرستان و دانشگاه صحبت کنید؟ در چه رشته دانشگاهی درس خوانده اید و چه مدرکی دارید ؟ 

در سال ۱۳۳۸ در هشت سالگی وارد مدرسه ابتدایی شدم. علت دیر رفتنم هم بیماری‌ام بوده‌ است. چون بیماری‌ام طول کشیده بوده خانواده‌ام ترجیح داده‌اند مرا دیرتر وارد محیط مدرسه کنند. تمام شش سال ابتدایی را در مدرسه محل‌مان دبستان دکتر قره‌ داغلی ( سیروس سابق) درس خواندم. معلم ابتدایی‌ام غفور سعیدی بود. معلمان دیگرم: مراد قرینجیک.غۇیونلئ . روانبخش و…مدیر مدرسه هم حاجی‌محمد قره‌داغلی فرزند دکتر قره‌داغلی بود. یادشان به نیکی و روانشان شاد باد!

سپس وارد دبیرستان قابوس ( مختومقلی فعلی ) شدم که آن‌ هم با محله ‌مان بیشتر از پنج دقیقه فاصله نداشت. سه ‌سال دوره‌ی اول متوسطه را در این دبیرستان درس خواندم. رئیس دبیرستان صفر شادمان بود. دبیران‌مان ; عرب، طاهری، فصیحی، صفر میهن و…بودند. بعد از تعیین رشته سه سال دوره‌ی دوم را در دبیرستان سعدی و در رشته‌ی ادبی تحصیل کردم. رئیس دبیرستان آقایان عظیمی، کوچکی و دبیران; رجایی، ارزانش، لنگوری، زاهدی، سورکی …بودند.

در خرداد ۱۳۵۰ دیپلم گرفتم و در کنکور سراسری همین سال در رشته تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد پذیرفته شدم. در سال دوم دانشگاه به دلیل فعالیت سیاسی توسط ساواک دستگیر شدم.به یک ‌سال حبس قطعی محکوم شدم و مدت محکومیتم را در زندان وکیل‌ آباد مشهد گذارندم. بعد از آزادی از زندان برای ادامه تحصیل به دانشکده مراجعه کردم ولی متأسفانه اجازه ثبت ‌نام ندادند و از دانشگاه اخراجم کردند. ناچار به گنبد برگشتم. مصمم بودم که تحصیل دانشگاهی‌ام را ادامه بدهم. نشستم و برای کنکور آماده شدم.

در کنکور سال ۱۳۵۳ شرکت کردم و این‌بار در رشته تاریخ دانشگاه تهران قبول شدم. در دانشکده ثبت‌نام کردم ولی مدت کوتاهی نگذشت که به دلیل سابقه‌ی زندان و فعالیت سیاسی عذرم را خواستند. از دانشگاه تهران نیز اخراج شدم. دو باره به گنبد آمدم. ساواک آمد به سراغم که نمی‌گذاریم در دانشگاه درس بخوانی باید به سربازی بروی. این شد که به سربازی رفتم . این در حالی بود که روی پرونده نظام ‌وظیفه‌ام مهر قرمز ( زندانی ضد امنیتی) خورده بود. آبان ۱۳۵۵ خدمت سرباز را تمام کردم و به منزل پدری آمدم. مصمم بودم مجددا در کنکور شرکت کنم. ولی به دلیل استخدام در شغل دولتی و سپس ازدواجم، اجرای این تصمیم دو سالی به تعویق افتاد.

در کنکور سراسری سال ۵۷ شرکت کردم و در رشته ادبیات فارسیِ مدرسه‌عالی ادبیات و زبان‌های خارجه وابسته به دانشگاه تهران پذیرفته شدم. اما این‌بار به دلیل تظاهرات انقلابی و اعتصابات دانشجویی پس از مدت کوتاهی حضور در دانشکده به گنبد بازگشتم.

پس از پیروزی انقلاب برای سال تحصیلی ۱۳۵۸ دانشجویان اخراجی زمان شاه را برای ادامه تحصیل دعوت کردند. من می‌توانستم یکی از سه دانشگاه را انتخاب کنم. طبیعی بود که دانشگاه تهران را برگزیدم و در رشته تاربخ شروع به تحصیل کردم. اما این‌بار نیز با وقوع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه از ادامه تحصیل بازماندم. در ادامه به دلیل فراز و فرودهای بسیاری که در سال‌های بعد از انقلاب داشتم امکان ادامه تحصیل برایم مهیا نبود تا این که فرصتی پیش‌ آمد و مجددا تحصیل دانشگاهی را در رشته تاریخ دنبال کردم و اکنون مدرک فوق‌لیسانس در رشته تاریخ ایران اسلامی را دارم.

* مطلع شدیم که به آستانه‌ ی هفتاد سالگی قدم می‌گذارید آیا از راه های رفته و نرفته‌تان در طول زندگی رضایت دارید ؟

هر کسی در زندگی می‌تواند نقشه‌ی راه داشته باشد تفاوتی هم ندارد که این نقشه‌ی راه مدون باشد یا نباشد.زضایت یا عدم رضایت از زندگی گذشته هم در نسبت با میزان تحقق برنامه‌های این نقشه‌ی راه سنجیده می‌شود نقشه‌ی راه می‌تواند دارای صفاتی چون : اجتماعی ، فرهنگی ،سیاسی و مدنی و اتصادی باشد. نقشه‌ی راه زندگی من نیز از حرکت سیاسی – فرهنگی غیر مدون آغاز شد و در حال حاضر به حرکت فرهنگی – علمیِ مدون و غالب رسیده است. در زمینه‌ی حرکت علمی – فرهنگی مبتنی بر هدف‌گذاری پیشین – تاریخ ترکمن – با توجه به دو اثر چاپی – اۇغوزها / شجره تراکمه – و پایان‌نامه‌ام که هنوز نشر عمومی نشده است و بعض مقالات چاپ شده‌ام ، من فکر می‌کنم به میزانی نتیجه ‌بخش بوده است.

اما قطعا می‌توانست دستاوردهای بهتر از این هم داشته باشد که این برمی‌گردد به توان علمی من. اما از این هم باکی نیست چرا که همان‌طور که من راهِ دوست دانشمندم عبدالقادیر آهنگری را ادامه دادم ، افراد مستعدی نیز پیدا خواهند شد که راه نرفته‌ و راه ناتمام من و امثال مرا ادامه خواهند داد و میراث فرهنگی – علمی به‌جا مانده را پُربارتر و غنی‌تر خواهند کرد. در این تردیدی نیست. تاریخ ترکمن هنوز زوایا و جوانب ناگشوده و پنهان زیادی دارد که باید مورد پژوهش علمی قرار گیرد. آدم‌ها با انتخاب‌هاشان به زندگی معنا می‌دهند. اگر چند که آن، معنای تامِ زندگی نباشد. ولی هرچه که باشد در مقطعی از زمان، همین معناها هستند که انسان‌ها و زندگی را می‌سازند. من به‌رغم کاستی‌ها که طبیعی است از معنای زندگی‌ام راضی‌ام و به کاستی‌هایم نیز معترف.

* استاد بفرمایید که الگوهای شما در زندگی فردی، اجتماعی، فرهنگی و علمی چه کسانی بودند ؟

از همان نوجوانی شدیدا تحت تأثیر پدرم بودم. وی مردی کاملا خودساخته بود. مردی که با تلاش، پایمردی و نظم آهنین و درایت خود توانسته بود یک زندگی ویران شده را دوباره بسازد و شرائط معیشتی و فرهنگی مطلوبی را برای ما اعضای خانواده فراگرد آورد. در کنار این، وی مردی با، سواد و تجربیات سیاسی کافی بود. وی در دهه‌های ۲۰ و ۳۰ در کوران فعالیت‌های سیاسی حضور داشت و اطلاعات زیادی از رۇیدادهای سیاسی – اجتماعی آن دوران در ترکمن‌صحرا و کۆمۆش ‌دپه داشت. سخت دلبسته‌ی دکتر مصدق بود. من نیز دلبسته‌ی پدرم بودم و تمام دوران نوجوانی‌ام در حقیقت در درس‌آموزی از مکتب پدرم سپری شد. به‌طوری که از دوره‌ی دوم دبیرستان یعنی از هفده ‌سالگی جنبه‌های فرهنگی- سیاسی شخصیتم تا حدود زیادی شکل گرفته بود.

عشق به تاریخ و فرهنگ قومی‌ام، آرمان عدالت و برابری، نفی ستم و تبعیض و عشق به آزادی، ارزش‌هایی بود که  در وجود نوجوان من ریشه دوانیده می‌بالید. در نهاد من بستری در حال شکل‌گیری بود که آماده‌ی پذیرش حاملان این فضیلت‌ها بود. در محیط دبیرستان ، سال‌های چهارم تا ششم، دبیر ادبیات‌مان مرحوم حسنجان لنگوری کسی بود که در حوزه ادبیات ، من چیزها از حضورش یاد گرفتم. در مکتب او من با ادبیات از جنس دیگر آشنا شدم. او در مباحث ادبی همان فضیلت‌های آرمانخواهی و آزادگی را می‌آموخت و من تحت تأثیر او بود که در همان دوران دو داستان کوتاه نوشتم که یکی در مجله سپید و سیاه آن زمان چاپ شد.

دو آهنگری که با هم ، هم‌محله‌ای بودیم در شکل‌گیری اندیشه‌ام تأثیر ماندگار داشتند. اولی دکتر بردی آهنگری مشهور به بابا بود. در مراوده با وی بود که با الفبای مسائل ملی و سیاسی آشنا شدم. یک علت دستگیری‌ام در سال ۱۳۵۱ نیز شرکت در یک محفل کتاب ‌خوانی در ارتباط با ایشان بود. آهنگری دوم ، عبدالقادیر آهنگری نام‌داشت. وی دانش‌آموخته‌ی تاریخ از دانشسرای عالی تهران ( تربیت مدرس فعلی ) بود. وی بیشتر در حوزه تاریخ ترک – ترکمن به پژوهش و مطالعه اشتغال داشت. ایامی که عبدالقادیر در گنبد به‌سر می‌بُرد بیشتر وقتم را با او صرف می‌کردم. در مصاحبت با او بود که علاقه‌ام به تاریخ ترک – ترکمن انسجام می‌یافت و به تدریج شکل علمی به‌خود می‌گرفت. یادگیری زبان ترکی استانبولی را اولین بار در سال ۱۳۴۸ از او و با مطالعه‌ی کتاب‌هایش آغاز کردم. به تشویق او بود که انتخاب اولم در کنکور سراسری، رشته تاریخ بود. با این هدف مشخص که بتوانم در تاریخ ترکمن مطالعه و پژوهش کنم.

* هر انسانی تعریفی از زندگی دارد، از دیدگاه شما زندگی چیست؟ نگاهتان به زندگی چگونه است ؟

من یاد گرفتم که ذات زندگی به‌طور طبیعی < یک صیرورت مدام است >.انسان هر اندازه به این ذات زندگی معرفت بیشتری داشته باشد با این فرایند آگاهانه‌تر برخورد می‌کند.با فرود و فرازهای آن راحت‌تر کنار می‌آید. به عبارت ساده‌تر خود را با شرائط زندگی تطبیق می‌دهد. البته مقصودم تطبیق آگاهانه است. آگاهی و معرفت در جهت دادن به زندگی انسان نقش خلاق دارد. زندگی در مفهوم عام خود یعنی < بی‌نهایت ، شدن >. از وجوه شاخص ذات زندگی به عنوان جلوه‌ای از طبیعت، نظم و هماهنگی موجود در آن است. حرکت زندگی در ذات خود به‌ قاعده و به‌سامان است. هنر انسان در این است که با معرفت به این < نظمِ > موجود بتواند آن را در زندگی فردی خود نیز باز تولید کند. نیل به این مقصود مستلزم < کار آگاهانه > است. هدف‌گذاری در زندگی به حیات فرد معنا می‌بخشد. اما دستیابی به هدف بدون نظم در کار ، ممکن نمی‌شود. هدف‌گذاری، کارِ آگاهانه، و نظم ، عناصر بنیانی مؤفقیت عنصر آگاه است. چه در پژوهش علمی و چه در فعالیت‌های اجتماعی، این یک قاعده است.

* در آستانه هفتاد سالگی چه دغدغه‌هایی دارید؟

دغدغه در لغتنامه دهخدا دو معنی دارد: ۱- تشویش و اضطراب ۲ – میل نمودن به چیزی. فکر می‌کنم مقصود شما از این واژه در این پرسش اشاره به معنای دوم دارد.هر فردی به نسبت موقعیت اجتماعی‌اش دغدغه‌های متناسب را دارد. یک مدیر دغدغه‌ی اصلی‌اش اعمال مدیریت کارآمد در حوزه‌ی مدیریتی‌اش است. همین‌طور یک فعال اقتصادی .یک فعال سیاسی و…دغدغه در یک فرد در دو سطح می‌تواند بروز و ظهور یابد: در سطح شخصی و در سطح حرفه‌ای.

در سطح حرفه‌ای ، من به عنوان یک پژوهشگر حوزه تاربخ و فرهنگ دغدغه‌های خاص خود را دارم که با < هدف‌گذاری اولیه‌ام > مرتبط است.پژوهش در تاریخ ترک – ترکمن و تولید محصول علمی در این حوزه قطعا دغدغه‌ی اصلی من است. بدین معنی که در حوزه پژوهش خودم با بهره‌گیری از روش تحقیق تاریخی < تولید محتوی > کنم. تولید محتوایی که متفاوت از محتوی‌های عموما تکراریِ موجود باشد. اصل بنیادی در یک پژوهش علمی، بداعت و نو بودن آن است. دغدغه‌ی من همیشه  ارائه‌ی یک کار < نو > و < بدیع > بوده است.

این گفتگو ادامه دارد

www.ulkamiz.ir

 

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا