فرهنگواره واژه ها و اصطلاحات رمان ماتی خان / قسمت سوم )

پایگاه خبر اولکامیز- عظیم قرنجیک :
” بازاریم ساویلدی خریدیم قالدی /
دکانیم ایه سیز قالدی نیلاین ،
بناسین دارغاتدی قراقچی دولدی /
پارچه سین دوپرلایب آلدی نیلاین ،
مردلر نامرد اولدی نامرد مرد اولدی /
قورتلار پشه بولدی پشه قوریت بولدی ،
یورتلر ویران اولدی زندان یورت اولدی /
شوم پلک لشکرین سالدی نیلاین ،
عاشق لاردان اوتدی عشقنگ هواسی /
تارتیلدی یازیلدی دوزخ پرده سی .
: بازار و سودایم رفت /
و غارتگران بنای دکان بی صاحب مرا فرو ریختند ،
دار و ندارم را بردند و من نمی دانم چه کنم /
در این سرزمین که دوزخ در آن دامن گسترده است ،
هوای عشق از سر عاشقان پریده /
دشمنان از پشت کوه به این سو تاختند ،
و از سرزمین زیبایم ، ویرانه ای ساختند ،
معشوق از عاشق دورافتاده،
دلاور مردان از ایل ،
دریاها از آب ،
کوه ها از سیل ،
و باغ از سرو ،
و بلبلان ، دور از گل های سرخ ، خون گریستند . (۳۴۲) ”
آی ترک می گون ترک : نوعی بازی دختران کم سن و سال معنی آن ” ماه و خورشید را می خواهم ” گویای زمانی است که ترکمن ها – به عناصر طبیعی نظیر ماه و آفتاب احترام می گذاشتند و حتی نام فرزندان خود را از عناصر طبیعت مانند – آی خان یا گون” آفتاب” می گذاشتند .(۴۰۱)
چمور : کشاورز ، کوچروانی که یک جا ساکن می شوند و به کشت و زرع می پردازند (۴۰۷).
🌷🌷🌷🌷🌷🌷ادامه دارد …
🌷🌹فرهنگواره واژه ها و اصطلاحات رمان ماتی خان : 🌹🌷(قسمت چهارم و پایانی )
اینک صفحات پایانی رمان را باهم می خوانیم :
✔لب مرز ، غوغایی بود . انگار تمام مردم ترکمن صحرا کوچ کرده بودند و آمده بودند کناره اترک . جای جای مرز ، از آدم پر بود . آدم هایی که از خوش حالی و ذوق ، اشک می ریختند ، قهقهه می زدند ، به هر کس می رسیدند ، لبخندی می زدند . هیچ کس به حال طبیعی خودش نبود . شاعران ، ذوق زده شعرشان را می خواندند ، نوازندگان دوتار ، سازشان را با عشق کوک کرده بودند و با شور می نواختند . آواز خوانان ، دسته جمعی سرود پیوند می خواندند . کوچک و بزرگ ، پیر و جوان ، زن و مرد ، از ته دل فریاد شادی می کشیدند .
هفتاد قازان بزرگ پلو ، به ردیف در کنار هم چیده شده بود، به نشانه هفتاد سال دوری .
… آن ها که بعد از سال ها دوری رسیده بودند ، خواهر با برادر ، زن با شوهر ،خواهر با خواهر ، برادر با برادر ، دوست با دوست ، اشک شوق می ریختند و از گذشته می گفتند . مرز اترک دیگر نشانه دوری و جدایی نبود . اترک زیبا شده بود .
… ماتی خان ، خاموش … نشسته بود . اشک هایشان به اندازه کافی باریده بود . حالا در آرامش کامل درد دل می کردند و از گذشته می گفتند ، اما بیشتر دلشان می خواست که ماتی خان حرف بزند . سوال های گوناگون و بی جوابی داشتند که می خواستند پاسخ همه را یکباره از زبان پیرمردی خسته بشنوند . رازها و عقده هایی که سال های سال در سینه شان مانده بود و به هیچ کس نمی توانستند بگویند ، سال های دوری و رنج ، سال های در به دری و ظلم ، سال های تاریک و روشنی . می خواستند پیرمرد همه را برایشان باز کند . … همه جواب ها در گفتن بود و خالی شدن. او آنچه را که سال های سال می خواست و نمی توانست ، به دست آورده بود . آرزوی دیدن خایر خوجه ای ها ؛ بودن در کنار فرزندانش ؛ اینکه تمام خایر خوجه ای ها زنده اند ، هستند و ماتی خان هیچ وقت آن ها را جلو توپ سروان حکیمی و امنیه هایش تنها نگذاشته بود .
… بعد از سال های سال لبخندی عمیق تمام پهنای صورت ماتی خان را پر کرده بود و به انبوه آدم های دور و برش خیره شد . همه لبخند می زدند ؛ همه بودند ؛ همه .
✔ این کتاب آرایش است ایّام را / خاص را داده نصیب و عام را ،
( نثر اونق) خاصّیتی دارد عجیب / زانک هر دم بیشتر بخشد نصیب ،
گر بسی خواندن میسّر آیدت / بی شکی هر بار خوشتر آیدت .
منطق الطیر عطار نیشابوری .
( پایان )
www.ulkamiz.ir