گزارش

اوج نمایش فروتنی یک استاد سخن تورکمن صحرا

پایگاه خبری اولکامیز –

( ۱ )

زیبا سخن می گوید اما استوار و پر از عمق که چنان بر مغز استخوان ت فرو می روند که گویی یک ندای الهام بخش از ماورایی ناشناخته برای تعارف دانش به تو می رسد

از ملانفس باید می گفت ،شاعری که از گهواره تا گور یا آموخت یا آموزید

فرزند قارش ملا ، قادیر بردی ملا

کسی که علم را به فضولی ، ذلیلی و قاضی قضات همدانی.. دیگر سرآمدان عصر آموزانید

با گلستان ازدواج میکند اما با بستان تاج به عشق و فرزند رسید محمد رحیم و ….

به قندهار ، خیوه و بخارا سرگشته بود و واله آموختن گرچه قاجاری ها هم عرصه را تنگ میکردند

ملانفس اما فقط قلم به دست نگرفت
قلیچ ( شمشیر ) هم برای حفظ خاک و ناموس بر دست گرفت در ماری و قاری قالا شرافت و شجاعت بجا گذاشت.

ملا کمینه وقتی از او می پرسند چه خوشه یی از خرمن مختومقلی چیده ای می‌گوید از تکه ها جوانی برومند بر عرصه آمده که تمام خرمن مختومقلی را در خود گرد آورده

ملانفس در حق و مدح حضرت مختومقلی هم قوشغی زیبایی بعنوان شیر گوکلان ها تقدیم میکند

میگویند در جنگ با حاکم خراسان ابو حمزه در سال
۱۹۶۷ میلادی وفات یافته است
شعرهایش در زمینه دینی ، حماسی ، اخلاقی و اجتماعی و نیز استفاده و اعتقاد به عناصر اربعه سروده…

و گفت و گفت و روایی محتوایی زیبایی بر کتابخانه استاد ولی محمد خوجه در حضور آخرین بازماندگان ادبیات ، عاشقان زنده نگهداشت محیط فرهنگی ترکمن پاشید

هر چه بیشتر میگفت بیشتر بر دلها می نشست.
من که سالهاست مرید و عاشقش هستم امروز فهمیدم این دوست داشتن بی دلیل نیست و گرچه جور استاد به ز مهر پدر باشد اما استاد قمر الدین سیدی سراسر علم است و مهر و زیبایی

چونان رگه های صدایش لطافتی به گنبد گردون بخشید که دل شاد میشود که عصر جمعه شهریورت را ، کجاوه های عروسی های دعوتی را ، جنگل گردی عصر بارانی و لطیف آخر شهریور تنگراه را تمام به کنار گذاشته و با بانو مشتاقانه برای تلمذ استاد آمدن فرح بخش تر شود..

رسم ادب و احترام را چونان به جا می آورد که انگار تمام وجودش فروتنی است و تواضع
از گنبد و مدنیت و فرهنگ و تلاشش برای حفظ سنت و فرهنگ ترکمن تکریم کرد
و در آغاز کلامش چنین گفت ، قصد از زیارت مکه نوشیدن و حلالیت با آب زمزم است بر گرداندن آب زمزم به مکه نه زیبنده ست نه چندان گوارا.
که آمدن من به اینجا
نشستن بر آن صندلی جیحون
در مقابل اساتید صحرا
دانستگی بیشتر نیست بلکه انتقال آموخته هاست…

قمر الدین سیدی کاش در میان کوچه و خیابان و مجالس و محافل تورکمن صحرا جاری و ساری گردد و چنین شاید در آتیه یی دلچسب صحرایی عاشقانه ، پر از لطافت احترام آرامش و پاکی شامل مان گردد…

( ۲ )

و از سروده های عاشقانه ملانفس گفت
تشبیه یار به گنج و دفینه ارزشمند و گذشتن از نیش مارها و اژدر ماه ها و شاه کبرا ا گفت

و چنین گفت… گوزل قوشغی سینیگ بیری شو
برسنگ مانقا پیاله..
قصدینگ نه دیر بوجانا، ای یار ماه ی تابان
من چکمیشم بو جبرینگ ، چکمه سین هیچ موسلمان
اوتمزمی شام و هیجران، گلمزمی دالی دووران
گولشن ایچره سیر ادیپ، تافئب بیر جای پنهان
نه بولدی اوز قولونگ دان برسنگ مانگا پئیالا

کاش ملانفس زنده بود و گوشه این کتابخانه خوش روح می نشست و امروز این همه زیبایی از او را بعد از یک سده و چند دهه می شنید
از گاردن مثال زد که گفته پاریس را ببین بعد بمیر
از کلیدر محمود دولت آبادی گفت که بخوانید داستان گل محمد و مارال و شیدایی و روان آشفتگی عاشقانه روستا نشینی از اطراف نیشابور و سبزوار خراسان
و زهره طاهیر را کتاب و شعر و داستان واجب برای خواندن همه ملت ترکمن تعریف کرد
جایی که اگر معنا برایت مفهوم باشد بی شک بالا تر از لیلی و مجنون عاشقانه ترین شعر نظامی گنجه ای خواهد بود و هر بیت آن باید برای سیالیت خون عشق در رگ ها و مویرگ های تمام دختران گیس دورد اوروم( چهار بافت) ترکمن و پسران قیزل دون( زیباترین لباس قرمز رنگ) لازم و ملزوم است

زهره طاهیر داستان عشق عجیبی ست در عصری که دختران ترکمن در پستو و نادیده و ناشناخته به عقد کسانی در می آمد که نگاه و لبخند و دم هیچ نقشی در روایت عشق و ازدواج نداشتند و ملانفس این تابو را می شکند
زهره می بیند و عاشق طاهیر می شود..
طاهیر حتی حاضر است به دریا بیفتد اما عشق را وفادار بودن بیاموزد

ریالیسم جادویی را در ادبیات ترکمن متولد کرد
به مردانگی و ثابت قدم بودن اشاره کرد
ادبیات فانتزی ، ادبیات مقبول عصر کنونی را در قرن نوزدهم بکار برد ، از باد صبا و نسیم و نوازش باد شبانه گفته

و قمر الدین سیدی…
دوباره کرنش و خضوع خالصانه یک اهل ادب را در پایان کلامش جاری کرد و بر عمق جان آتشی انداخت پر شرر و شرار ..

جامعه امروز ترکمن صحرا به خصوص جوانان فاصله گرفته است از چنین ادبیات کلاسیک و فانتزی و پر از لطافت
جوانان فاصله گرفته اند و آب بر آسیاب دیگری می ریزند( موسیقی و شعر غیر قومی) و چه باید کرد که این رفاقت و وفاق ایجاد گردد..
و قطره یی شبنم بر گوشه چشمش درخشید ، زیر شیشه های عینکش و آهی از ته دل کشید و ختم کلام…‌

زیبا بود و به دل چسبید

پایان گزارش

مراد قربانی ۲۳ شهریور ماه ۱۴۰۳ جمعه
انجمن جیحون گنبد

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا