مطالب ویژه

امیر حسین می دانست شهید می شود

پایگاه خبری اولکامیز- عبداللطیف ایزدی : در روزی که پیکر پاک جوان رشید ترکمن امیر حسین دوگونچی با بدرقه حماسی مردم زادگاهش، آق قلا و روستاهای دور و نزدیک روانه آرامگاه « حاج آقا / دورت چاریار » شد و در دل خاک آرام گرفت و روحش به آسمانها پرواز کرد در کنار چادر عزا با تنی چند از هم روستاییانم در باره آن شهید مدافع وطن گفتگو کردم که در پی می آید:

شهادت برایش عیان شده بود 

دردی دده ایزدی از بستگان نزدیک شهید امیر حسین دوگونچی در گفتگو با اولکامیز گفت: امیر حسین بعد ار پایان سه ماهه آموزشی خدمت، وقتی می خواست به تهران عازم شود مادرش گفت پسرم جنگ است نرو.

امیر حسین پاسخ داد: بگذار بروم. فوقش شهید می شوم.

سپس مادرش که شور و اشتیاق فرزندش برای پاسداری از کشورش را دریافت سکوت کرد و ساعتی که از مکه برایش هدیه داده بودند را به فرزندش داد و خواست تا در دستانش ببندد.

امیر حسین به مادرش انگشتری کوچکش را داد و گفت مادر این بهتر است اگر شهید شدم مرا با این انگشتر بهتر می شناسند. از من این نشان می ماند.

شهید امیر حسین به دوستانش نیز گفته بود من برای دفاع از وطنم ایران مثل سردار قاسم سلیمانی شهید می شوم و نامم جاودانه خواهد شد.

دردی دده که از خویشاوندان نزدیک و بقولی یار غار پدر شهید امیر حسین است نکته مهم دیگری را گفت و  افزود: امانقلی دوگونچی در دوران جوانی خودجوش و داوطلبانه به جبهه رفت شاید کمتر کسی از این موضوع خبر دارد. در خط مقدم با دشمن جنگید. علیرغم اینکه رزمنده بود ولی بی ریا بود و هیچگونه ادعایی نداشت. امیر حسین که نام پدربزرگش قلیچ جان حاجی را بر او گذاشته اند فرزند چنین پدر رزمنده ای است که برای دفاع از کشورش داوطلبانه و با شجاعت به جبهه رفت و در برابر دشمن ایستاد.

به بزرگترها احترام می گذاشت

رضاقلی دوگونچی که فرزند جوانش با امیر حسین دوست بود گفت: بنده خدا با پسرم دوست صمیمی بود. همیشه به خانه ام می آمد. اهل سلام و علیک بود و به بزرگترها  احترام می گذاشت. بیست و نهم خرداد پنج شنبه بازار آق قلا بساط کرده بودیم که امیر حسین نزد ما آمد گفت شنبه می روم تهران. چهار نفره می رویم .پوریا گفت در این موقعیت نرو . امیر حسین گفت اگر تنها باشم هم می روم اگر نروم می گویند ترسید و عقب نشینی کرد. من می روم و به احتمال زیاد شهید می شوم. اگر شهید شدم در جاده ورودی روستا تصویر مرا در بنر بزرگ بزنید. گویی به او الهام شده بود این موضوع برایش عیان شده بود و با ما اینگونه خداحافظی کرد. دوشنبه بازار بندرترکمن بودیم ساعت ۱۲ ظهر به پسرم زنگ زدند برای امیر حسین اتفاقی اقتاده. پسرم تا فردا نخوابید. سه شنبه ساعت ۱۱ خبر قطعی شهادتش را دادند پوریا در فراق امیر حسین بسیار گریست.

دوست دارم شهید شوم

با پوریا جوان روستایی و دوست نزدیک امیر حسین دقایقی هم صحبت شدم. وی که ابتدا نمی خواست مصاحبه کند ولی با موافقت پدرش حاضر به گفتگو شد و در باره ویژگی های اخلاقی شهید مدافع وطن گفت: امیر حسین اخلاق و رفتار خوبی داشت. از کودکی با هم دوست و رفیق هستیم. گشاده رو و خندان بود. به کوچک و بزرگ احترام می گذاشت. جمع دوستانه ما را گرم می کرد. اهل شوخی و بگو بخند بود و می گفت شاد باشید چرا صحبت نمی کنید.

از پوریا در باره آخرین روزهای دیدارش با امیر حسین پرسیدم پاسخ داد من زیاد گفتم نرو ولی او در تصمیم خود جدی بود. می خواست برای ادامه خدمت سربازی به تهران برود برای بدرقه اش با وی به گرگان رفتم. ابتدا قرار بود با ماشین های سواری برود ولی کرایه ها بالا بود. بعد به ترمینال رفتیم اتوبوس هم جور نشد. باز گفتم امیر حسین نرو . با خنده گفت می خواهم بروم. دوست دارم شهید شوم. آخرش با قطار رفت. آخرین دیدار ما وقتی بود که قبل از عزیمت به تهران با گوشی تماس گرفت و به من گفت با شما کار کردم پیشت می آیم. آمد یک بسته آورد که حاوی کفش بود آن را به من هدیه داد و بعد گفت اگر شهید شوم عکس مرا در بنر بزرگ در ورودی روستا بگذارید. من هم گفتم ان شاء الله به سلامت بر می گردید. فردایش یکشنبه زنگ زدم گفت این جا ( تهران ) خوبه الان رسیدیم. دوشنبه خبر رسید که زندان اوین محل خدمت امیر حسین را اسرائیل بمباران کرده است. سه شنبه هم ساعت سه و نیم بعدالظهز این خبر قطعی شهادتش رسید.

شهیدان زنده اند

گفتگوی کوتاه من با دردی دده، رضاقلی و پوریا در حالی به پایان می رسد که جمعیت کثیری در چادر ختم به ماتم نشسته اند. قاری قران این آیه سوره بقره را می خواند «  وَلاَتَقُولُوا لِمَن یُقْتَلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ َتُ بَلْ أَحْیَآءٌ وَ لَـَکِن لآتَشْعُرُون » که معنی آن چنین است به آنها که در راه خدا کشته میشوند، مرده نگویید! بلکه آنان زنده اند ولی شما نمی فهمید.

با شهادت امیر حسین دوگونچی یاد شهیدان وطن به ویژه شهید دانگ آتار  ( عثمان ) ایزدی دز ذهنم تداعی می شود. او که در اواخر جنگ تحمیلی ایران عراق به شهادت رسید. آن روز ها من نوجوانی بیش نبودم . آن روز هم در دوگونچی به مانند امروز ( دهم تیر  ۱۴۰۴ ) قیامتی برپا بود.

روحشان شاد و یادشان گرامی

www.ulkamiz.ir

 

 

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا