کمک به همدیگر در گرفتاریها و حمایت بی مزد و منت همدیگر یک قانون نانوشته بود .
هیچ کس تحت پوشش بیمه نبود ولی نگران آینده و مشکلات و بیماریهای احتمالی نبود .چرا که می دانست در هنگام گرفتاری تنها نخواهد ماند و این پشتگرمی به مراتب مطمئنتر و قابل اعتمادتر از بیمه های امروزی است .
هیچ کس تحت پوشش بیمه نبود ولی نگران آینده و مشکلات و بیماریهای احتمالی نبود .چرا که می دانست در هنگام گرفتاری تنها نخواهد ماند و این پشتگرمی به مراتب مطمئنتر و قابل اعتمادتر از بیمه های امروزی است .
بنگاه معاملات و محضر و هیئت های حل اختلافی وجود نداشت در معاملات حرف ، حرف بود و تمامی اختلاقات ، ریش سفیدی حل و فصل میشد .
ریش سفید احترام داشت ،احکام ریش سفید از طریق هیچ قانونی حمایت نمیشد و هیچ نیروی قهری از اجرای حکمش پشتیبانی نمی کرد ولی ضمانت اجراییاش به مراتب محکمتر از قوانین و احکام امروزی بود.
از آن طرف ریش سفید انصاف داشت ، در احکامش خدا را در نظر میگرفت . همه معتقد این قول رایج بودند که انگشتی که با حکم شرعی قطع شود درد ندارد.
ریش سفید حاضر نبود آبرویش را با هیچ کالای ارزشمندی معاوضه نماید.
ریش سفید حاضر نبود آبرویش را با هیچ کالای ارزشمندی معاوضه نماید.
ریش سفید برای کاری که انجام میداد توقع مادی نداشت .
برای ریش سفید بالاترین پاداش رضای خدا بود .
به همین خاطر هم حکمش پشتوانه اجرایی داشت و آن پشتوانه، خود مردم بودند .
کسی که از حکم سرپیچی می کرد جایگاهی در بین مردم نداشت و این را خود محکوم بهتر از همه میدانست و هرگز راضی به از دست دادن این جایگاه نمیشد.
برای ریش سفید بالاترین پاداش رضای خدا بود .
به همین خاطر هم حکمش پشتوانه اجرایی داشت و آن پشتوانه، خود مردم بودند .
کسی که از حکم سرپیچی می کرد جایگاهی در بین مردم نداشت و این را خود محکوم بهتر از همه میدانست و هرگز راضی به از دست دادن این جایگاه نمیشد.
خانه ها کوچک بودند ولی دلها وسیع ،در این خانه های کوچک خوشبختی موج می زد . من بخشی از این خوشبختی را در سنین کودکی دیده ام و فهمیدم که خوشبختی فقط احساسی بیش نیست .
من لذتی را که پدر خدا بیامرزمان مارا با گاری برای دیدار بستگانمان می برد هرگز فراموش نمی کنم . لذتی که امروزه سوار شدن به ماشینهای آخرین مدل ندارد .
درست است یک دست کت و شلوار بیشتر نداشتیم و آن را فقط در عروسیها و اعیاد میپوشیدیم و بقیه روزهای سال داخل نایلون در چوب رختی آویزان بود، اما شاد بودیم . و هر بار که آن را می پوشیدیم دنیایی از لذت به ما دست میداد.
درست است یک دست کت و شلوار بیشتر نداشتیم و آن را فقط در عروسیها و اعیاد میپوشیدیم و بقیه روزهای سال داخل نایلون در چوب رختی آویزان بود، اما شاد بودیم . و هر بار که آن را می پوشیدیم دنیایی از لذت به ما دست میداد.
همه اهالی روستا به نوعی نسبتهای فامیلی سببی و نـَسَبی داشتند و همه بزرگترها ازنظر ما یا عمو و دایی بودند یا عمه و خاله !
یادمه داخل روستا که بازی میکردیم یک روز شیطنتی از من سر زد و یکی از بزرگترهای روستا که قربان نام داشت با ترکهای که همیشه در دست داشت من را زد .گریه کنان پیش مادرم آمدم و شکایت کردم . مادر خدا بیامرزم با بی خیالی تام به من گفت قربان عموت تو را بیدلیل تنبیه نخواهد کرد حتماً کاری کردی !
یادمه یک روز جوان غریبه به روستایمان آمد . بزرگتر روستا که معمولاُ تو روستا قدم می زد و چیزی را از نظر دور نمی گذاشت ، جوان تازه وارد را صدایش کرد و او را پیش خود فرا خواند و برای ایکه مطمئن شود از او چند تا سؤال کرد که از کجا آمدی و پسر کی هستی و…
می خواهم عرض کنم که تمام اهالی روستا در امنیت ، تربیت ، حفظ نوامیس و آبروی همدیگر احساس مسئولیت می کردند.
دیواری بین خانه ها وجود نداشت و درب منازل قفل و کلید لازم نداشت .
دیواری بین خانه ها وجود نداشت و درب منازل قفل و کلید لازم نداشت .
در هنگام مسافرت و ترک منزل آنقدر احساس امنیت و راحتی خیال داشتیم که فقط در را می بستیم و جلو آن یک سنگ می گذاشتیم آن هم فقط به دلیل اینکه باد آن را باز نکند و یا مرغ و خروس داخل خانه نرود!
سخن را کوتاه کنم خیلی از آنچه را که نوشتم افراد دور و بر شصت سال می دانند و برایم سؤال است که آن آدمهایی ها خیلیهایشان حتی سواد خواندن و نوشتن هم نداشتند و یا کم سواد بودند چگونه چنین فرهیخته و دلسوز و حامی همدیگر و انسانهایی به تمام معنای انسانیت بودند !؟ آیا سواد ، تحصیلات دانشگاهی ، و تکنولوژی مارا به بیراهه برده است !؟ به راستی سواد به چه می گویند و رابطه دانش با انسانیت چیست !؟
یک فرهنگی در آستانه بازنشستگی
از شهرستان آق قلا
www.ulkamiz.ir
لینک کوتاه خبر : https://www.ulkamiz.ir/?p=1276
۱۳۹۹-۰۶-۱۳
۰ 22 خواندن این مطلب 3 دقیقه زمان میبرد