در نبود مختومقلی

پایگاه خبری اولکامیز- قربان جان سحر خیز نویسنده این یادداشت یکی از فعالین اجتماعی و اهل قلم گنبدکاووس می باشد. او بر این باور است که این مطلب بی ربط به وضعیت کنونی جامعه نیست و تاکید میکند برای پیشرفت و توسعه ی شهر باید انحصارگرایی و تعصب را کنار گذاشت و بر مبنای شایسته سالاری گام برداشت. او از کاندیداهای شورای شهر می خواهد که نوشته وی را مطالعه کنند.
به نام یهوه خدای ابراهیم و به نام اهورا مزدا خدای زرتشت.
پروردگارا ، آنکه را عقل دادی چه ندادی ؟ و آنکه را عقل ندادی چه دادی ؟ / پیر هرات خواجه عبدا… انصاری
امروز در نبود مختومقلی ، قلم بدستان جفاکاری را دید. که جوهر از دوات او آغشته و در بازار فضل و هنر ، سیاه مشق شعر و ادب می فروشند .یاوه سرایان ابلهی را دید ،که مختومقلی را مرشد خویش پنداشته و خود را در زمره صوفیان و مریدان خاصه اش قرار داده اند.
دینار پرستان زراندوزی را دید ، که گمان می کنند با یاد و نام مختومقلی به نان و نوایی دست یازیده اند .تهی فکران بی هنری را دید ، که صاحب خرد و انجمن گشته و رهنمود از این چنین و آنچنان می کنند .
سیاست بازان مکاری را دید ، که با ابیاتی چند از مختومقلی ، در تریبون ها نعره می کشند و به عوام فریبی مشغول اند .
ارادتمندان جاهلی را دید ، که نقش مختومقلی را بر دیوار خانه هایشان قاب گرفته وگنجه کتابهایشان را با دیوان اشعارش آراسته اند .
مترسک های تارزن و دلقک های آوازه خوانی را دید . که افتان و خیزان در بزم عیاشان به مستی پرداخته و ناله از ناسازگاری ایام سرداده اند .امروز در نبود مختومقلی ملحدان دین ستیزی را دید . که آئین شریعت لگدمال کرده اند .
خیل لشکریان کفر را دید ، که پایکوبان به پای بوس شیطان شتافته اند.
کافران بت پرستی را دید ، که در پیشگاه تندیس های سنگی به خاک افتاده اند . دیو سیرتان پلیدی را دید ، که به لباس فرشتگان در آمده و روی بسوی قبله قیام کرده اند .
صوفیان آواره و پیران متظاهری را دید ، که در تاریکخانه قطب الاقطاب زمانه ، به سجده در آمده اند .
قلندران در یوزه ای را دید ، که گیسو بریده و در کوچه های شهر به گدایی پرداخته اند.
ناخدایان ره گم کرده ای را دید ، که سکان کشتی به امواج سهمگین سپرده اند .امروز در نبود مختومقلی ، خفاشان کوردلی را دید که در سیاهی اوج گرفته اند.
هجوم دیوهای سمنگان را دید ، که به تاراج شهرها پرداخته و کمان آرش بشکسته اند.
خنیاگران میکده عشق را دید ، که بوالهوسانه دامن شرم گشوده و پرده حیا را دریده اند.
ماهرخان بدکاره ای را دید ، که در بستر هرزگان غنوده و آبستن فرزندان گناه گشته اند.
رباخواران فربهی را دید ، که صندوقها از طلا انباشته و آتش جهنم را برای خود خریده اند.
غافل از آنکه مختومقلی بر تمامی این احوال آگاه بوده و در جایی از دیوانش ، این چنین هشدار داده است . . مختومقلی تیلی اودلی ، اود ساچار
یوز گورمز ناکس ینگ عیب ینی آچار
www.ulkamiz.ir