روایت هایی از زندگی مختومقلی – قسمت پنجم

پایگاه خبری اولکامیز – نویسندگان به زبان ترکمنی: ماتی کوسایف و امان ککیلف / ترجمه: غاریاغدی یلمه گشت و گذاری…
خبر غم انگیز*
پس از سه سال تحصیل در مدرسه« شیرغازی» شهر خیوه و قبل از ورود به سال چهارم، در ایام تعطیلی مدرسه و استراحت، خبری سخت غمناک از ناحیه اترک مبنی بر بیماری فرزند مختومقلی به وی می رسد.
مختومقلی بلافاصله خود را برای عزیمت به طرف اترک آماده می کند.دوستان و همشاگردی های وی با شنیدن خبر،سخت ناراحت می شوند.
دو تن از دوستان نزدیک وی به نام های نوری کاظم و نظرعالی وی را در این سفر همراهی می کنند.
آن ها از: واس، اوزبوی،دوده قلا،قیزیل قلا و توپ یاتان عبور می کنند و از مسیر غرب و از کناره های کوه های بالکان و کورن به طرف اترک حرکت کردند.
وقتی به شهرقدیم مشهدمصریان(دهستان)می رسند،نوری کاظم بیمار می شود.مجبور می شوند زمانی در آن جا اطراق کنند.حالِ نوری بدتر می شود تا این که پس از مدتی از دنیا می رود.مختومقلی نوری کاظم را در همان جا به خاک می سپارد و می گوید که مرا هم در این مکان به خاک بسپارید.
وقتی مختومقلی همراه نظرعالی به اترک می رسد،می بیند که فرزند هفت ساله اش ملابابک در بسترمرگ خفته است.شاعر دست های کوچک فرزندش را به دست می گیرد و گویا در مقام خداحافظی با وی می سراید:
قاپیمینگ میوه لی باغی
اوزولدی یورِگیمینگ یاغی
هِم آرکامینگ قارا داغی
راضی بولغین ملابابک
یانیمدا دِنگ دوشینگ اوینار
قاپیمدا قازانینگ قاینار
ایچیم یانیپ گُزیم اوینار
دِپامدا کاکلینگ بالام …
پس از آن،اشک از چشمانش جاری می گردد.
بعد از فوت فرزند مختومقلی، نظرعالی برای کمک به مختومقلی و تسلّای خاطر وی،مدتی در آن جا می مانَد و پس از چند مدت به موطن خود برمی گردد.
فرزند دیگر مختومقلی هم(ابراهیم) در ایام نوجوانی-دوازده سالگی-از دنیا می رود.
شاعر برای مرگ فرزند خود ،فراوان اشک می ریزد. وقتی دوستان و نزدیکان برای آرامش دادن نزد وی می آیند، شعر: « بولارمی؟» را می سراید.
مرگ فرزندان،ضربه ی محکمی به شاعر وارد می کند.
پس از مدتی مختومقلی برای دیدار با نیازقلی حالیپا نزد وی می رود؛ ولی می بیند که وی آدمِ قبل نیست.در آن مورد شعری می گوید و از آن جا می رود.
*نامه ۸۵۳
تِرس آکان*
« یازان کیتابلاریم سیلا آلدیریپ
گُزلِریم ایزیندا گِــریان اِیله دی»
وقتی خان های بجنورد و استرآباد به سونگی داغ هجوم می آورند، مختومقلی به گوکلان های منطقه پیشنهاد می کند که به سرزمین « قیزیل باییر» در ورای سونگی داغ حرکت کنند.
دشمن در گذرگاه ایشان کمین می کند.
این اتفاق مصادف بود با ایام نوروز که باران بی محابا می بارید و رود ها با خروش در جریان بودند. هنگام عبور از « تِرس آکان» در کناره ی سونگی داغ،وسایل مختومقلی از جمله هفت کتاب ازدست نوشته های وی را سیل با خود می برد.فقط یکی از آن کتاب ها به کمک مردم از آب گرفته می شود.
*نامه ی ۸۵۱
www.ulkamiz.ir
سلام- مختومقلی به هنگام تحصیل در خیوه با منگلی قرار ازدواج می گذارد که بعداز اتمام تحصیل ازدواج کنند ولی منگلی را به دیگری به شوهری می دهند و مختومقلی به او نمی رسد (اشاره به شعر نوروزدان سنی) و نیز شعر (نیلأرین یا جبار) این موضوع را تأئید می کند که شاعر تا اون موقع نه فرزندی داشته و نه ازدواج کرده
روایت مرگ دو فرزند ربطی به مختومقلی ندارد- این مرثیه شاعر سیدی حوجا می باشد که در سوگ دو فرزندش سروده است.