تورکمن صحرا

شبی در آق قلا

مسئولان در قبال معضل زباله چه جوابی دارند؟

پایگاه خبری اولکامیز – لطیف ایزدی:

یکشنبه هفتم اردیبهشت سومین جلسه آموزش اصول و فنون خبرنویسی به همت مؤسسه مطبوعاتی ترکمن دیار گلستان و با همکاری شهرداری و شورای شهر و اداره ارشاد آق قلا برگزار گردید. کلاس غروب به پایان رسید. شب را در خانه پدری ام در روستای دوگونچی ماندم. فرصت را مغتنم سمردم و با دوست فرهنگی ام ادریس نوری، پس از نماز عشاء میهمان دوست مشترکمان، شاعر خوش قریحه آق قلایی محمد صفا سیدی شدیم.

خانه وی در خیابان فرهنگ نزدیک کمیته امداد قرار داشت. کمی آن طرفتر جاده کمربندی می گذشت و تردد خودروها نمایان بود.

آن شب نزدیک به سه ساعت با هم گفتگو کردیم. از دغدغه ها، خواسته ها، افکار و اندیشه های مان سخن گفتیم. از مشکلات دیارمان تا مسائل و مشکلات جامعه، از فرهنگ و ادبیات ترکمن تا دین و سیاست حرف زدیم.

لحظات باشکوه، پرمعنا و دل انگیز می گذشت.  آن هنگام گویی تکه ای از بهشت بود به قول شیخ اجل سعدی شیرازی:

یارا ، بهشت ، صحبت یاران همدَم است

دیدار یار نامتناسب ، جهنّم است

عبدالملک خرمالی دوست شاعر گنبدی ام هر گاه کتاب شعر چاپ می کند چند نسخه به من می دهد تا از طرف وی به دوستداران شعر تقدیم کنم . فرصت را غنیمت شمردم و از طرف او کتاب جدیدش به نام « شیطان در جلد فرشته»  را  به محمدصفا هدیه دادم.

وی خوشحال شد. کتاب را تورق زد و گفت اشعارش کوتاه و پرمحتواست. با تعجب پرسید چرا نامش را شیطان در جلد فرشته گذاشته است؟!

گفتم حتما شعری بدین مضمون در کتابش دارد. خرمالی شاعری است که قبلا در باره شیطان اشعاری سروده است.

چند نسخه از مجله ترکمن دیار همراهم بود یک نسخه را ادریس هدیه دادم.

محمد صفا سیدی از طایفه خوجه و اصالتا از روستای آق زبیر آق قلاست. عضو فعال گروه ادبی آق بولوت است که در سومین جشنواره عندلیب هم مشارکت داشت.

او به آنچه که در پیرامونش می گذشت بی تفاوت نبود. دغدغه های فرهنگی اجتماعی داشت. مشکل زباله و ید را دو مشکل مهم آق قلا می دانست که دیر یا زود گریبان گرگان را هم خواهد گرفت و همه استان از این معضل آسیب خواهد دید.

سیدی گفت: نیمه شب ها تا  بامداد کامیون های حمل زباله مازندران از کمربندی به شمال آق قلا عبور می کنند. زباله تبعات محیط زیستی ، بهداشتی و اجتماعی به دنبال دارد که آقایان مسئول باید پاسخگو باشند. بوی بد زباله ها خصوصا برای کسانی که نزدیک کمربندی خانه دارند آزار دهنده است، شیرابه زباله آلوده است . مردم منطقه از این مشکل رنج می کشند.

محمدصفا اهل عرفان و کارمند گمرک امیرآباد است. ایده بکری در سر داشت . وی می خواهد تواشیح خوانان ترکمن صحرا را با تشکیل یک مجمع گرد هم بیاورد. خانه اش حیاطی بزرگ داشت قصد دارد  آلاچیقی برای نشست های فرهنگی برپا کند.

ادریس که دوست قدیمی و یار همیشگی اوست ، از محمد صفا خواست تا چند شعر بخواند و کمی برایمان نی بزند و روح خسته مان را شاد کند.

محمد صفا نی هفت بند اش را  آورد و لحظاتی نواخت که یادآور این شعر مولانا بود:

بشنو از نی چون حکایت می کند

از جدایی ها شکایت میک ند

ازنیستان تا مرا ببریده اند

وز نفیرم مرد و زن نالیده اند …

 

صدای نی جذاب و  حزین بود.

محمد صفا گفت: همسایه ای دارم به نام تاج محمد که فرهنگی است وبه ساز و نوا علاقه دارد. هر گاه صدای نی را بشنود به نزدم می آید و دقایقی می نشیند.

همسایه ام می گوید: در دوگونچی نوازندگان قدیمی و ماهر نی زیاد بوده اند . مثلا  از حاجی توکلی برادر نورمحمد آخوند یاد می کند.

تاج محمد قاسمی راد شناختم. دوست صمیمی عمویم است. داماد  نورمحمد آخوند توکلی است. همان روحانی که بعد از تولدم در گوش من اذان خواند و نامم عبداللطیف گذاشت. همان روحانی که مادرم او را مستجاب الدعا می دانست. هم او که دردبستان مدرسه معلم قران بود . همان آخوند محترم روستا که امام نماز عیدین و امام جماعت مسجد قدیمی روستای نزدیک خانه ما بود. همان کسی که همسایه خانه پدربزرگم بود. روحش شاد.

من که اهل دوگونچی ام  می دانم روستایم از قدیم الایام به موسیقی علاقمند بوده و چندین نوازنده دوتار و نی نواز دارد. مرحوم صفرباخشی محقی از دوگونچی است. آنا ایزدی، نورجان دوگونچی، عبدی دوگونچی هنرمندان چیره دست آق قلایی اصالتا از دوگونچی هستند. مرحوم حاجی منگلی برادر نورمحمد آخوند ، مرحوم پاش مراد دده پدر صالح مراد دوگونچی، مخی ایزدی  فرزند مرحوم چونق دده و . . به زیبایی و مهارت نی می نواختند. در حال حاضر باخشی قادیر دوگونچی با دوتار آواز می خواند،  صالح  بردی توکلی، عبدالرحیم دوگونچی ، نی می نوازند.

با طنین نی هوای اتاق  زیباتر گشت.  وی گفت صدای نی از دور خوش است.

وقتی صحبت از نشست مختومقلی در آق قلا به میان آمد. از صلاح الدین آخوند طعنه نام برد که اشعار مختومقلی را  در یکی از مساجد آق قلا شرح و تفسیر می کند.

محمد صفا به من پیشنهاد داد که گزارشی از جلسات این روحانی عارف مسلک تهیه کنم.

این شاعر آق قلایی  ازمحمود عطاگزلی نویسنده و محقق گنبدی به نیکی یاد کرد و او را استاد خود نامید و شعری که  در وصف ایشان سروده بود را با احساس تمام قرائت کرد

گفتم سال گذشته انجمن جیحون و بنیاد مختومقلی فراغی در اقدامی شایسته برای محمود عطاگزلی مراسم بزرگداشت برگزار کردند که حرکتی ارزشمند بود. می طلبد که امسال به همت فعالان فرهنگ و ادبیات در آق قلا برای استاد عیدذی اونق شاعر پرآوازه ترکمن صحرا مراسم بزرگداشت باشکوهی برگزار شود.

محمد صفا ادامه داد: در مضامین مذهبی و معرفی شخصیت های دینی هم اشعاری دارم. به همین سبب بیشتر تواشیح خوانان منطقه با من در ارتباط هستند به درخواست لطیف سوقی شعری در مدح عبدالقادر آخوند داغستانی سرودم.

وی این شعر را قرائت کرد.

از محمد صفا پرسیدم آیا شعری در باره کاروان سالار شعر و ادبیات ترکمن مختومقلی سروده است:

گفت بله و این شعر « سحرینگ گونشی » را خواند:

مخدومقلی

آدینگ اۇلی

اؤزینگ اۇلی

پریادینگ اۇلی

سنینگ پیکرینگ شؤهله‌سی

ظالیملارینگ ظُلمین یاقار

 

مخدومقلی

همّت‌لی اۏی‌لارینگ

بیزلره بیر اؤی سالدی ــ

اۏنۇنگ «تأریمی» ایمان

«اۇق‌لاری»بۏلسا غایرات

«تۆینۆگیندن» گؤرۆنۆپ−

آینگ اۏن دؤردی

یالقیم ساچیار

آزادلیق تؤرۆنه

تۆرکمن اۏجاغینا ..

به وی گفتم شعرش زیبا بود و یادآور شعر مرحوم آنه محمد ساده با عنوان « آزادینگ اوغلی » است که یکی از بهترین سروده ها در وصف فراغی است.

شاعر تایید کرد و گفت به همان سبک و سیاق شعر آزاد نوشته است.

از ادبیات به سیاست گذری زدیم. محمد صفا به ضرورت استفاده از مشاوران تمام وقت و پخته و متخصص هر حیطه برای نمایندگان اشاره کرد. همچنین به مشارکت شایستگان بومی در سطوح مختلف شهرستان تاکید کرد و گفت که مدیران باید بومی باشند افراد بومی نسبت به منطقه شناخت کافی و دلسوزی بیشتری دارند و نفوذ کلام آنها در بین مردم بیشتر است.

و اما ادریس نوری فرهنگی خوشفکر اهل صحنه سفلی است. دغدغه های فرهنگی اجتماعی و مدهبی دارد. وی در کلاس های خبرنویسی که  یکشنبه ها در آق قلا برگزارمیشود با  جدیت وعلاقه شرکت می کند و حضوری فعال دارد.

یکی از نتایج برگزاری این کلاسها آشنایی و دوستی با دغدغه مندانی چون ادریس نوری است.

وی نیز نسبت به آینده سرزمینش نگران است. زباله از دغدغه های مهم اوست وی می گوید حق مردم آق قلا این نیست.

نوری یکی از وظایف مهم شهرداری ها را مدیریت زباله ها می داند.  هر شهر و منطقه باید فکری به زباله های خود بکند.  زباله خود را در حوزه خود دپو کند نه اینکه به جای دیگر منتقل کند. الان روزانه  بیش از هزار تن زباله به آق قلا می آید. زباله های استان گلستان و بخشی از مازندران به آق قلا منتقل میشود. تبعات مضر زیست محیطی و پیامدهای خروارها زباله در آق  قلا را چه کسانی پاسخگو هستند؟

ادریس به مطالبه گری مستمر و جدی و هدفمند اهالی رسانه و کنشگران اجتماعی و فعالان فضای مجازی تاکید میکند و می گوید که همه ما مسئول هستیم و باید در برابر زباله محکم بایستیم.

وی از پیشینه حمل زباله به آق قلا سئوال می کند.

گفتم حدود ۲۵ سال پیش زمانی که حمید میرزاعلی ، دکتر غنی چوگان ، وهاب یلمه، امانجان توماج  و …  شورای شهر بودند در مرکز استان بحث انتقال زباله به آق قلا تصویب و اجرایی شد. ابتدا قرار بود  نزدیک میدان سوارکاری آق قلا دپو شود که به علت نزدیکی به شهر مورد اعتراض شورای شهر وقت قرار گرفت. سپس به محدوده سی کیلومتری شمال غربی آق قلا انتقال دادند.

سئوالی که پیش می آید ای کاش همان زمان جلوی این انتقال را می گرفتند ومسئولان و بزرگان  شهر در برابر آن مقاومت می کردند.

درسکوت پرمعنای شب از هر دری سخن گفتیم. گرم صحبت بودیم که ناگهان صدای صاعقه بلند شد. آسمان خروشید. باد تندی وزید و برق ها رفت و اتاق تاریک شد.  چراغ  های گوشی هایمان  را روشن کردیم و به نشست ادامه دادیم. حالا  به قول ادریس محفل ما شاعرانه شده بود.

آن شب زیبا ادریس از مرحوم ستار سوقی یاد کرد و « قارری گرگان » را شاهکار ساوچی دانست. خوانش ماندگار ارازدردی خوجه در مراسم تشییع جنازه شاعر یاد کرد که در ذهن جوانان و نوجوانان صحنه سفلی مانده است.

من که دو کتاب « سویجاک بولسام » و « سولان یاپراق » را در کیفم داشتم کنار سفره گذاشتم. ادریس کتاب ستار سوقی را دردست گرفت و این شعر را خواند:

سویجی سوزونگ گفتاری من

آجی سوزونگ بیزاری من

یومشاق یئلینگ باهاری من

گولوم خازنا دوزمه منم

سپس رباعی نازمحمد پقه را زمزمه کرد:

انرگینگ دنگیندن سنی آغتاردیم

قوشغی لانگ هنگیندن سنی آغتاردیم

چین دیر منگلی قیزا عاشق بولانیم

منگلی مینگ منگیندن سنی آغتاردیم

من نیز این شعر را از آخرین کتاب ستار سوقی قرائت کردم:

ساوچی سنینگ عاشئق روحونگ

دارقاپاسدا غالا بیلمز

دار قاپاسدا غالیان غوش لار

گوونی آچئلئپ گولمز آصئل

سپس در مورد ستار سوقی گفتم  که وی سالها در مدرسه دوگونچی کار می کرد. مدرسه ای که در همسایگی خانه پدربزرگم مرحوم محمد کدخدا ایزدی قرار داشت. مدرسه ای که در حیاطش فوتبال و والیبال بازی می کردیم.

ستار سوقی مادرش از دوگونچی بود. در رثای مادر شعر معروفی سرود که زمزمه یتیمان و مادر از دست دادگان شد. دایی هایش همه از دوگونچی بودند و خانه شان در نزدیکی خانه ما قرار داشت.  مرحوم حالت کسلخه  که بهش حالت دکتر می گفتند دایی اش بود.

در باره کتاب شعر نازمحمد نیز این نکته را  گفتم که این کتاب از نظر کیفیت در سطح بالاست. شاعر در مقدمه نظر شاعران و صاحبنظران را خواسته است. برای هر رباعی عنوانی زیبا گذاشته و روزنامه نگاری خود را نشان داده است. سپس این شعر کوتاه را از « سویجاک بولسام » زمزمه کردم:

ایل دردینه درمان بولا بیلسه دیم

سوشده بایداق دی قالا بیلسه دیم

اولنده ده گولوپ اولردیم ولین

واطان اوچین قربان بولا بیلسه دیم

آن شب بیادماندنی، در خانه محمدصفا  چه خوش گذشت.

ایام شادی برقرار باد

دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت دو دقیقه مانده به ۱۲ شب

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا