«نقطهی بیداری» ما کجاست؟
پایگاه خبری اولکامیز- دکتر جلال جلالی زاده : «احمد کایا»کمونیست مهربان و انترناسیونالیست نجیب ! معروفترین خوانندهی سیاسی ترکیه، تنها چهل و سه سال زندگی کرد، تنها پانزده سال توانست بخواند، بیست وهفت آلبوم پرفروش منتشر کرد که تنها فروش یکی از آنها، یک و نیم میلیون صفحه بود.
او تا دو سال پیش از مرگ، هیچ مشکلی با خود و هویّتش نداشت: یک خوانندهی تُرک بود، معروف و محبوب بود، برایش سر و دست میشکستند و در ناز و نعمت میزیست. امّا شبی، دو سال پیش از مرگ، در مهمانی رسمی ِ بزرگی اعلام کرد که یک ترانهی کُردی هم اجرا کرده که در آلبوم بعدیاش منتشر خواهد شد.
ناگهان دوستداران و پرستندگانی که به افتخار او در آن مهمانی حضور داشتند، بر او هجوم بردند، به ناسزایش کشیدند، هتاکیاش کردند، تهدید به مرگش کردند و لعنتش کردند. «احمد کایا»ی حیرتزده، از آن شب به بعد، آدم دیگری شد. تا پیش از آن شب، تنها یکی دو بار از سر بیتفاوتی و عادت گفته بود که پدرش یک کُرد بوده نه یک تُرک. برایش مهم هم نبود.
او یک سوسیالیست فعّال و متعهد بود، برایش فرقی نمیکرد قومیّت و نژاد و ملیّتش چه باشد، همه جای جهان وطنش بود. امّا آن شب، زندگی او به دو بخش تقسیم شد: چهل و یک سال گذشته و دو سال باقیمانده تا مرگ. او دیگر یک کُرد بود، با اینکه بلد نبود حتا یک جملهی درست و بینقص کُردی حرف بزند! او در عمیقترین نهانگاههای وجودش، یک نقطهی ناشناخته یافت که در آنجا، معنای زندگیاش دگرگون شد. من نام آن نقطه را «نقطهی بیداری» میگذارم.
«احمد کایا» پس از آن شب، دچار تعقیبها، شکایتها، نفرتها و دشمنیهای بسیار شد. مدّتی زندانی شد. به فرانسه رفت. غیاباً محکوم به ده سال زندان شد. در آن دو سال آوارگی کُردی را دوباره آموخت و در حالی که در همهی کنسرتهای غربتاش از شادی و حسرت به گریه میافتاد، به کُردی آواز خواند. امّا تنها دو سال فرصت داشت. و شبی قلبش از تپش ایستاد. بعضی هنوز هم میگویند ترور شد. بعضی هم میگویند به مرگ طبیعی مرد.
امّا برای این یادداشت، مهم نه «احمد کایا»، نه علّت بیداری و نه درستی یا نادرستی انتخاب ِ اوست. «احمد کایا» فقط بهانهی این یادداشت است. کشف ِ آن نقطه، «نقطهی بیداری»، ممکن است برای هر انسانی حادث شود. نقطهای که در آن، گاه تنها از سر اتفاق، یک انسان ناگهان از خوابی سنگین بیدار میشود، تمام ِ زندگی ِ پیشیناش را وا مینهد، دورش میاندازد، بر همهی افتخارات یا آنچه به دست آورده پشت پا میزند، بیآبرویی را به جان میخرد و زندگی دیگری پیش میگیرد: مبارز کهنسالی که ناگهان مبارزهاش را برخطا میبیند، زن یا مردی که ناگهان زندگی مشترک ِ دیگر بیهودهاش را ترک میکند، کارمند یا کاسبی که ناگهان احساس خلاء میکند و دیگر نمیتواند سر کارش برگردد، ماموری که ناگهان میفهمد سالها به ظالمان خدمت کرده، جستجوگری که ناگهان میفهمد سالها به توهّمی دل خوش داشته و…
«نقطهی بیداری» تنها ویژهی افراد نیست. ملّتها نیز ممکن است از سر اتفاق یا بعد ِ سالها و قرنها عادت، کشفاش کنند. چه خون دلها و رنجها و غفلتها و شکستها که باید خورد و کشید و مرتکب شد و چشید تا در لحظهای از تاریخ، در لمحهای از زمان، در یک چشم به هم زدن، به اندازهی همهی همهی همهی زندگی، آگاه شد، فهمید و برخاست، توان و جسارت ِ تغییر یافت، گام برداشت و هر سرنوشتی را به جان خرید امّا دیگر به جایگاه و مامن پیشین بازنگشت…
*کانال نویسنده
www.ulkamiz.ir