یادداشت

گفتاری در باب نابرابری

پایگاه خبری اولکامیز – گزینش از ؛ عظیم قرنجیک :

متن زیر گزیده هایی از کتاب ”  گفتاری در باب نابرابری ” اثری ارزنده از ” ژان ژاک روسو” است ، که عیناً به مخاطبان محترم عرضه می گردد ، امید که در دل نشیند و  مفید فایدتی گردد .

در ” خاستگاه جامعه و قوانینی که غل و زنجیر دیگری بر پای ضعفا می افزود و قدرت بیشتری به ثروتمندان می داد ،… هیچگاه شیادی را که صد هزار سکه ی نقره دارد به دار نمی آویزند.” (ژان ژاک روسو )

ژان ژاک روسو معتقد است که ، ” هیچ کس جز یک شهروند با فضیلت نمی تواند افتخاری که شایسته آن کشور باشد کسب کند. “وی می افزاید؛” من می توانستم آرزو کنم که در کشوری به دنیا می آمدم که حاکم و مردم آن می توانستند منفعتی یکسان داشته باشند، به طوری که تمام حرکات مدنیت همواره به ارتقای خوشبختی همگانی می انجامید … باید آرزو می کردم در لوای دولتی مردم سالار و با رفتاری خردورزانه به دنیا  می آمدم …. من کشوری را انتخاب می کردم که در آن حق وضع قانون برای همه شهروندان وجود داشت، چون چه کسی بهتر از آنها می توانست بداند که چه قوانینی مناسب ترین قوانین برای زندگی مشترک در آن جامعه است؟”(نقل از مقدمه کتاب )

ژان ژاک روسو (۱۷۱۲ – ۱۷۷۸ م ) در کتاب ” گفتاری در باب ریشه ها و بنیانهای  نابرابری در میان انسانها ” می نویسد : ” …من، در نهایت ثابت می کنم که اگر نظاره گر مشتی قدرتمند و ثروتمند هستیم که شکوه و ثروت دارند، در حالی که توده مردم در جهل و فقر بسر می برند، به این دلیل است که به اندازه ای که توده مردم برای زور و زر ارزش قایلند، صاحبان زر و زور، به رغم بهره وری از آن، برای آنها ارزش قائل نیستند و زمانی آنها به خوشبختی خویش پایان می دهند که فقرا به فلاکت خویش پایان داده باشند و وضعیت تغییر کند. -این اندیشه نطفه مبارزات طبقاتی را در خود می پروراند. خوشبختی ثروتمندان ناشی از رفاه مادیی نیست که آنها در اختیار دارند، بلکه برآمده از شرارتی ذاتی است و نشات گرفته از لذت زورگویی به فقرا است.-
…باید، نقاط ضعف و قوت هر گونه حکومتی را نسبت به حقوق طبیعی سنجید و در آن تمامی وجوه مختلفی را نشان داد که باعث به وجود آمدن نابرابری تا امروز شده است؛ … در سده های آینده، به دلیل ماهیت این دولتها، لزوماً انقلابهایی در پی خواهند آمد . ما شاهد خواهیم بود که به محرومیت های گوناگون در داخل دچار خواهند شد و چگونه به خاطر وجود تهدیدات خارجی محتاط می شوند.- توده ها برای دفاع از خویش در مقابل دشمن خارجی، ژنرالها را برگزیدند و به دیکتاتورهای خود قدرتهای فوق العاده ای اعطا کردند.- ما شاهد خواهیم بود که ظلم مداوم افزایش می یابد بدون آنکه ستمدیدگان بدانند این ظلمها چه زمانی خاتمه می یابد و چه ابزار مشروعی برای پایان بخشیدن به این زورگوییها در اختیار دارند؛ ما شاهد خواهیم بود که حقوق شهروندی و آزادی های ملی آرام آرام به فراموشی سپرده می شوند و خواستهای ستمدیدگان به مثابه زمزمه های توطئه آمیز اراذل و اوباش تلقی خواهند شد؛ ما شاهد خواهیم بود که سیاست، محدود به مشتی مزدور می شود که زیر لوای آرمان دفاع از مردم فعالیت می کنند؛ به این ترتیب، گرفتن مالیات ضرورت می یابد و کشاورزان سرخورده، حتی در حالت صلح، مزرعه ها را رها می کنند و خیش را به کنار می گذارند تا شمشیر به کمر بیاویزند.- کشاورزان که از پرداخت مالیات سرخورده شده اند کار مفید بر روی زمین را رها می کنند تا به صف مزدوران غیرتولیدکننده بپیوندد.- آنگاه شاهد ظهور مقررات شوم و مسخره خواهیم بود؛ شاهد خواهیم بود که مدافعان وطن، دیر یا زود، به دشمن بدل می شوند و بر روی همشهریها تیغ خواهند کشید و زمانی فرا می رسد که شنیده خواهد شد که به زورگویان کشور گفته می شود: ” اگر تو فرمان دهی که شمشیر در سینه برادرم و در کام پدرم و در شکم همسر باردارم فرو کنم، به رغم میل باطنی، بازویم تمامی این کارها را انجام می دهد.”

از غایت نابرابری موقعیت ها و ثروت ها، از تنوع هوا و هوس ها و توانایی ها،…. از پیش داوری های خلاف عقل، خوشبختی و فضیلت سر بر می آورد. که نتیجه آن ایجاد تمامی چیزهایی خواهد بود که اجتماع مردم را، روسا با ایجاد اختلاف تضعیف خواهند کرد؛ یعنی همان چیزهایی که به جامعه ظاهری مسالمت آمیز می دهد، اما در واقع، بذر اختلاف را در دل می پروراند؛ یعنی همان چیزهایی که به دلیل وجود تضاد در حقوق و منافع، الهام بخش شک و نفرت دو جانبه است و در نتیجه موجب تقویت قدرتی می شود که آنها را در بر می گیرد.

در عرصه چنین هرج و مرج و انقلاب هایی است که استبداد به تدریج چهره کریه خود را ظاهر می سازد و تمامی آنچه را می بلعد که در بخش های حکومت، خوب و سالم به نظر می رسد، و در نهایت مردم و قوانین را زیر پا له می کند و بر ویرانه جمهوری استقرار می یابد. زمانی که این تغییرات به منصه ظهور می رسند ، زمان شورش و مصیبت است؛  و در پایان دیو استبداد همه چیز را به کام خود می کشد و مردم دیگر نه رئیس خواهند داشت و نه قانونی ، و تنها دیکتاتورها می مانند. از این لحظه به بعد، دیگر از اخلاق و فضیلت اثری باقی نخواهد ماند؛ زیرا هر کجا که استبداد حاکمیت یابد، دیگر نمی توان به آداب و رسوم دل بست. و جایی برای حاکمیت چیز دیگری باقی نمی ماند؛ آن گاه که، مستبدان سخن می گویند خود را ملزم به رعایت هیچ گونه درست کاری و وظیفه ای نمی دانند و اطاعت کورکورانه تنها فضیلتی است که برای بردگان باقی می ماند.

به این ترتیب نابرابری بغایت خود می رسد و نقطه پایانی چرخه ای است که نقطه عزیمت امروزین ماست. به این ترتیب، افراد در هیچ نبودن به مساوات می رسند و برای رعیت ها هیچ قانونی جز اراده ارباب و برای ارباب هیچ ضابطه ای جز هوا و هوس هایش باقی نمی ماند؛ و مفاهیمی همچون خیر و اصول عدالت خواهی دوباره محو می شوند…..نتیجه این انقلاب های کوتاه و رایج هر چه که باشد کسی حق ندارد که از بی عدالتی همنوع خویش شکوه کند، چرا که حاصل بی احتیاطی و بخت بد اوست.

من کوشیدم تا خاستگاه و مسیر پیشرفت نابرابری و نحوه ایجاد و سوءاستفاده از جوامع سیاسی را آشکار سازم تا حدی که برای طبیعت انسان و در پرتو خرد قابل فهم است و مستقل از اصول مقدسی است که به قدرت های حاکم، اقتدار خدایی می بخشد… و در ادامه نشان دادم… بالاخره این که، اقلیتی تا خرخره گلوی خود را پر کنند ، در حالی که اکثریت گرسنه، حتی از ضروریات زندگی محروم باشند.

ماخذ: کتاب ” گفتاری در باب نابرابری ” اثری از ژان ژاک روسو / ترجمه؛ حسین راغفر و حمید جاودانی/ انتشارات موسسه عالی آموزش و پژوهش مدیریت و برنامه ریزی/ چاپ اول ۱۳۸۶. صفحات ۱۱۰ – ۱۱۶ .

منبع : روزنامه گلشن مهر، روز شنبه۲۰ / ۱۱ / ۱۴۰۱

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۵ دیدگاه ها

  1. سلام علیکم . ابتدا معرفی مکتب آنارشیسم بطور اجمال انجام می شود :
    آنارشیسم از کلمه‌ی «anarchy» گرفته شده که در زبان فارسی به معنای شورش و هرج‌و‌مرج شناخته می‌شود و پسوند «‍یسم» به آن گستردگی ایدئولوژیک می‌دهد. آنارشیسم جنبشی است به معنای برخواستن علیه قدرت در هر زمان و فرد آنارشیست، به شکلی افراطی هیچ‌گونه فشاری از سمت افراد قدرتمند را برنمی‌تابد. شعار آنارشیست‌ها «آزادی، برابری و تعامل سازنده» است و البته که مثل هر مکتب دیگری، از سمت مجریان و نمایندگان خود دچار کم‌لطفی و اقدام ناکافی شده‌است.
    این جنبش فکری زمینه‌ای غریزی و انقلابی دارد و فلسفه‌ی آن این مطلب را توجیه می‌کند که همانطور که انسان در برابرِ جریان طبیعت طغیان می‌کند و این لازمه‌ی انسانیت‌اش است، علیه دیگر جنبه‌های طبیعت هم به‌پا می‌خیزد که در یک مورد، طبیعت خود را به شکل قدرت‌طلبی از سوی دیگران نشان می‌دهد. بنابراین آنارشیسم هم، مثل اکثر مکاتبی که از دغدغه‌های حقیقی انسانی برخاسته‌اند و تابه‌حال پاسخ مطلقی نگرفته‌اند، از قدمتی به موازات تاریخ تمدن بشر برخوردار است و مساله‌‍‌ای جدی است.
    آغاز رسمی آنارشیسم
    اما در اواسط قرن «پیر ژوزف پرودون»، فیلسوف و سیاستمدار فرانسوی، برای اولین بار خود را یک آنارشیست معرفی کرد و با این اقدام آنارشیسم رسما به ایدئولوژی‌های فلسفلی-سیاسی پیوست و با شناخت و فراگیری آن در بین مردم، هواداران بیشتری را هم جذب خود کرد.
    «پرودون» جمله‌های ضداقتدارگرایی زیادی دارد و مثلاً درباره‌ی خیزش علیه نظام‌های حکوکتی نظیر سرمایه‌داری می‌گوید:
    قدرتمندان قدرتمند اند چون ما روی زانوانمان هستیم… بایید بایستیم!
    با این سابقه باید انتظار مخالفت تمام رژیم‌های مطلق را نسبت به آنارشیست‌ها داشته باشیم. آنارشیسم ابتدا برای دست‌به‌کار شدن، اقدام‌‎های خشونت‌آمیزی را مرتکب می‌شد اما به مرور و با تبدیل شدن آن به شاخه‌ای مهم که علوم اجتماعی، علوم سیاسی، هنر، اقتصاد و فلسفه را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد، به شکل گرایشی علمی و قابل مطالعه درآمد.
    آنارشیسم به نوعی ایزوله است و آنارشیست‌ها به اصطلاح «گوششان از هر حرفی پر است!» به همین دلیل عمل‌گرایی در دستور کار آن‌ها است و به شدت آرمانی رفتار می‌کنند. این مسائل باعث ایجاد تفکری قضاوت‌گر درباره‌ی آن‌ها می‌شود که هیجانی عمل می‌کنند.
    هر مکتب فکری زمانی که توسط هنرمندان آن حزب به اثری هنری تبدیل می‌شود، بُعد یا ابعادی آن تفکر را در قالب بیان عواطف برای مخاطب روشن می‌کند و این ترجمه‌ی افکار به احساس، زیربنای تمام مفاهیمی است که در رابطه با فرم هنری عنوان می‌شود. بی‌شک تجربه و ریزبینیِ هنرمند در ایجاد موقعیت‌های مشترک، در سهولتِ این کشف برای مخاطب نقش گرداننده‌ای دارد. بنابراین هر هنرمندی تلاش می‌کند تا هارمونی و یکپارچگی هنری را به تمام اثرش ببافد و از هر نگاهی، اثر را به نماینده‌ای از آن مکتب تبدیل کند.
    آنارشیسم، هنر و ادبیات
    آنارشیسم مکتبی است که نه تنها قواعد را نمی‌پذیرد، بلکه به دنبال رد صلاحیت آن‌ها از طرف دیگران هم هست. پس وظیفه‌ی یک هنرمند آنارشیست هم، هرچند مخاطبان با هویت اثرش چندان آشنا نباشند، شکستن قواعد و فرمول‌های هنرمندان پیش از خود است. از این منظر پست‌مدرنیسم مکتبی است که آنارشیسم در تکنیک‌های هنری با آن همگام می‌شود و اشتراکات زیادی دارند. رویکرد پست‌مدرنیسم بر اساس عدم قطعیت و بیگانگی با مسائل است و آنارشیسم معتقد به گرفتنِ حق است ولو به زور؛ در این بین خودمختاری و آزادی‌طلبی این دو را به یکدیگر پیوند می‌دهد.
    شاعر آنارشیست آمریکایی در قرن بیستم، «آنارشیسم در ادبیات» را تحت مقاله‌‌ای به همین نام به جهان ادبیات معرفی می‌‌کند که در آن «فرانسوا رابله»، «ژان ژک روسو» و «امیل زولا» را از فرانسه، «رالف والدو امرسون»، «هنری دیوید تورو» و «والت ویتمن» را از ایالات متحده، «فردریش نیچه» را از آلمان و «لئو تولستوی» را از روسیه، جزو برترین نویسندگان و ادبیان مکتب آنارشیسم معرفی می‌کند.
    آنارشیسم یک ایدئولوژی روبه‌رشد است با مشخصه‌هایی که دارد، در دسته‌ی مکاتب هنری مدرن جای می‌گیرد.
    |||||||
    در این گفت‏وگو، چیستى مقوله روشنفکرى و ویژگى‏هاى آن و نیز انگیزه‏ هاى روشنفکرى و حیطه ‏هاى مختلف روشنفکران بررسى شده است در این بررسى انگیزه ‏هاى روشنفکرى سکولار به سه احتمال: شهرت، علم و وطن‏پرستى اشاره شده است.
    روشنفکرى یعنى معرفتى عصرى داشتن یا به معرفتى فرازمانى رسیدن. براى روشنفکر واقعى، اتوریته ‏هاى ذهنى وجود ندارد؛ یعنى هرگز از موضع یقین صحبت نمى‏کند. نه اینکه یقینى نداشته باشد؛ بلکه بدین معنى که همیشه آماده هرگونه تحوّل در اندیشه است. تعریف روشنفکرى هم در حال تحول بوده و هست. امروزه حسن و قبح عقلى پایه حرکت روشنگرانه و روشنفکرانه است. روشنفکران همیشه در دوران سنت حرف تازه‏اى براى گفتن داشته‏اند که ابتدا با مقاومت سنت روبه‏رو شده ولى رفته‏رفته جاى خود را باز کرده‏اند. وجه غالب روشنفکرى، روشنگرى است.
    روشنفکر، فکرى باز و روشن دارد و هر وقت امکان بحث پیش مى‏آید، آراى خود را عرضه مى‏کند؛ ولى آن‏چنان انگیزه‏اى براى اشاعه معرفت‏ شناسى جدید ندارد، یا اگر دارد، نمى‏خواهد هزینه گزافى بابت آن بپردازد. این روشنگران هستند که واجد این انگیزه هستند. روشنفکرى و روشنگرى دو وجه دارد: یکى آشنا کردن مردم با حقوقشان و دیگرى راه وصول به این حقوق. در واقع روشنفکر براى اداره جامعه تئورى خلق مى‏کند که ممکن است این تئورى از ذات جامعه نشأت بگیرد؛ چراکه تئورى باید با ساختار سیاسى، اجتماعى و اقتصادى سازگار باشد؛ در غیر این صورت، جواب دلخواه را نمى‏دهد.
    ویژگى عمده روشنفکران، هنر دیدن است. روشنفکر ابتدا باید فارغ از اتوریته‏ ها بشود تا خوب پدیده ‏ها را ببیند. بالیدن در آزادى درونى و بیرونى ویژگى بارز روشنفکران است؛ بنابراین یکى از ویژگى‏هاى روشنفکرى، خودآگاهى است؛ یعنى مى‏داند در کجا و چگونه زندگى مى‏کند و اگر این الگو نواقصى داشته باشد آماده دگرگونى است. زمینه این دگرگونى را آگاهى از ساختار ذهن شرطى و ساختارهاى سنّتى جامعه فراهم مى‏کند. آزادى درونى و بیرونى، دامنه انتخاب‏هاى طبیعى و معقول آدمى را گسترش مى‏دهد.
    در اینجا نکته ‏اى پیش مى‏آید و آن این است که على‏رغم اینکه روشنفکرى و روشنگرى سکولار مواهب جهانى ندارد چرا روشنگران همچنان نسبت به ابراز عقاید خود بعضاً بى‏باک و جسورند؟ آیا دنبال شهرت و اقبال عمومى ‏اند؟ یا اینکه به نوعى ارزش معتقدند؟ در جوامع، ارزش‏هایى شکل مى‏گیرند که گاهى به صورت نیاز هم در مى‏آیند که ارضاى این نیازهاى روانى یا معنوى مى‏تواند بهانه خطر کردن روشنفکران قرار گیرد. انگیزه مذهبى براى اشاعه مذهب یا دفاع از آن در بعضى سرزمین‏ها هنوز هم قابل توجیه است؛ ولى انگیزه یک روشنفکر و روشنگر سکولار که کششى غیرقابل کنترل براى روشنگرى‏هاى خود دارد به این سادگى‏ها قابل توجیه نمى‏باشد. روشنفکران مذهبى، حسب تحولات فکرى روز، ناگزیر قرائت جدیدى از مذهب را عرضه مى‏کنند؛ ولى در مورد انگیزه روشنفکران سکولار چند احتمال مطرح است: یکى اینکه مى‏خواهند خود را مطرح کنند؛ دیگر آنکه خودِ شناخت و معرفت، حرارتى را در آدمى به وجود مى‏آورد که او را در ارائه نظرات جدید بى‏ اختیار مى‏کند و سوم آنکه تعلق به سرزمینى خاص که بیم عقب‏ ماندگى ‏اش هراسناک است باعث تکان خوردن روشنفکران است.
    روشنفکرى یعنى «معرفتى عصرى داشتن، یا به معرفتى فرازمانى رسیدن». باید در نظر داشت که مراد از «معرفت عصرى» معرفتى است که با داده‏ ها، فرضیات و نظریات روز و جدید هماهنگ باشد. به بیان دیگر، معرفت عصرى معرفتى متغیر است؛ از این رو جمع میان معرفتى عصرى داشتن با معرفتى فرازمانى داشتن نیازمند توضیح است؛ زیرا معرفت فرازمانى معرفتى است که تحولات و تغییرات متأثر از گذشت زمان در آن تأثیر نمى‏گذارد؛ از انجا که «براى روشنفکر واقعى، اتوریته ‏اى ذهنى وجود ندارد؛ یعنى هرگز از موضع یقین صحبت نمى‏کند. نه اینکه یقینى نداشته باشد؛ بلکه بدین معنى که همیشه آماده هرگونه تحول در اندیشه است.» پرسش آن است که اولاً آیا اساساً ممکن است کسى اتوریته ذهنى نداشته باشد؟ ثانیاً چگونه ممکن است کسى اتوریته ذهنى نداشته باشد، اما در عین حال به مطالبى یقین داشته باشد؟ آیا قائل شدن به عدم اعتبار هر نوع اتوریته، خود به مثابه «اتوریته نسبیت» نیست؟
    ////// جناب قرنجیک … این مقدمه طولانی را اوردم که ان را مطالعه کنید و به عنوان مبنایی برای تبادل نظر درباره محمد توانگری است که عملا از بحث فراری است ولی مثل اینکه شما با نامبرده مراوده دارید و در ارتباط هستید … بعد از اعلام رویت این نوشتار ، ادامه ان را می فرستم … یا حق

    1. سلام و عرض ادب و تبریک سال نو، جناب طواق محمد عزیز،
      بقول خودتان، مقدمه طولانی تان ملاحظه شد و فیض بردم، و در انتظار متن و مفاد اصلی و نهایتاً نتیجه در خصوص موضوع مبحوث . البته آقای توانگری هم از” بحث فراری ” نبوده ، و از ایشان مطالبی در قالب ” پاسخ به یک منتقد ” در همین سایت کار شده است.

  2. استاد قرنجیک سلام . لطفا به به بیانات معاون اسبق سازمان برنامه و بودجه درباره نابرابری ها و نمونه های ان بیشتر توجه نمایید / دکتر محمدرضا واعظ مهدوی نظریه پرداز اقتصاد سلامت و معاون اسبق سازمان برنامه و بودجه در پاسخ به این سوال که برای کاهش هزینه های بهداشت و درمان شهروندان چه باید کرد، گفت: در حوزه سلامت بر خلاف سایر حوزه ها، حتی از سوی اقتصاددانان معتقد به سرمایه داری، وجود نابرابری ها قابل قبول نیست لذا دولت ها باید شرایطی را ایجاد کنند که افراد به خاطر نداشتن پول از خدمات درمانی محروم نشوند چون پرداخت هزینه های درمان اختیاری نیست. یکی از تدابیر لازم، تقدم بهداشت بر درمان است یعنی کاری کنیم که مردم بیمار نشوند. این مسائل در کشور ما در زمان وقوع انقلاب به شکل خوبی اجرا شد. ساخت۱۵ هزار خانه بهداشت، استخدام ۱۶ تا ۱۷ هزار بهورز، واکسیناسیون گسترده، خدمات وسیع به مادران باردار و ساخت مراکز بهداشتی و درمانی از جمله این اقدامات بود. لذا بودجه و امکانات نیز باید در همین حوزه توزیع شوند اما متاسفانه هرم بودجه ریزی ما بر خلاف تلاش های خیلی خوبی که پس از انقلاب رخ داد، برعکس شده یعنی هم اکنون کمترین بودجه به پیشگیری، آموزش و بهداشت و بیشترین بودجه به درمان اختصاص پیدا می کند. وی افزود: دومین اقدام، سیاست گسترش بیمه ها است یعنی وقتی فرد بیمار می شود، هزینه های خود را از طریق بیمه پرداخت کند. گام های خوبی در این زمینه در کشور ما برداشته شده به طوریکه کمتر از ۱۰ درصد جمعیت کشورمان فاقد بیمه هستند البته برخی داروها و خدمات درمان تحت پوشش بیمه ها قرار نمی گیرند یعنی به دلیل افزایش هزینه ها، بیمه ها در حال کاهش تعهدات خود هستند مثلا برای بیماری های خاص اقدامات کافی صورت نگرفته است بنابراین دولت باید روی این حوزه برنامه ریزی و اصلاح کند و بودجه و اعتبارات بخش بهداشت و درمان را در شرایط تورمی فعلی افزایش دهد تا لااقل مردم برای هزینه داروی خود مقروض نشوند. پیشنهاد ما این است همانطور که مجلس گذشته در سال ۱۳۹۲ یک درصد مالیات بر ارزش افزوده را به بخش بهداشت و درمان تخصیص داد، امروز این یک درصد به دو درصد افزایش یابد و آن میزان اضافه شده را مشخصا برای افزایش پوشش بیمه ها بکار ببرد./

    واعظ مهدوی در پایان گفت: توصیه دیگر ما این است که دولت از افزایش هزینه ها اجتناب کند. وظیفه دولت ها ارزانی است اما متاسفانه امروزه دولت ها فکر می کنند گران کردن بنزین، نفت، ارز و … هنر است لذا نظریه دولت مخدوش شده است. ما دعا می کنیم دولت های جمهوری اسلامی از سبقت گرفتن در گران کردن کالاها دست بردارند و بدانند منافع ملی در رفاه و آسودگی مردم است. ما یک زمانی به دنبال مدل هایی بودیم که رابطه مالی پزشک و بیماران به حداقل برسد. پزشکان ما نباید اصلا دغدغه این را داشته باشد که بیمار پول دارد یا نه! او باید خدمات را ارائه کند و بیمه هم هزینه ها را پرداخت کند.

    1. سلام و عرض ارادت جناب عرفان گرامی، سپاس از اینکه؛ پاسخ آقای واعظ مهدوی به سوال خبرنگار گروه اقتصاد و درآمد جماران ارسال کرده اید ، البته چشم اندازی برای محقق شدن آنها با این شیوه مدیریت و بودجه بندی هایی که صورت می گیرد،که حوزه آموزش ، بهداشت و سلامت و بیمه و… کمترین بهره را از بودجه های سنواتی می برد، وجود ندارد. توده های مردم بویژه اقشار فرودست جامعه با اقل درآمدی شان که کفاف تامین معاش شان را نیز نمی کند ولیکن هزینه های گزافی را بابت هزینه های پزشکی و دارو و درمان و…متحمل می شوند. امیدوارم که گوش شنوایی برای شنیدن، پیشنهادات، ایده ها و توصیه های ایشان پیدا شود و اراده ای هم برای عمل کردن به آنها…

      1. استاد قرنجیک …سلام , اگر جسارت نباشد حداقل در این نوشتارها , راهکارهای محتمل و متصور و بهنگام برای روشن تر شدن اذهان اهالی برای مطالبه گری ارایه شود .,, نه اینکه فقط به نقل قول از ژان ژاک روسو … اکتفا گزدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا