تورکمن صحرا

آیلی آخوند

پایگاه خبری اولکامیز- هفته گذشته مصاحبه ی خبرنگار اولکامیز با دکتر عیدمحمد بهلکه فرهنگی فرهیخته گنبدی منتشر گردید. وی در حین گفتگو به جد مبارز خود آیلی آخوند اشاره کرده بود. این بهانه ای شد که از همکار فرهنگی ام دکتر بهلکه درخواست کنم تا در باره بیوگرافی و زندگی نامه آیلی آخوند مطلبی بنویسند و اطلاعاتی در اختیار کاربران قرار دهند. نوشته ذیل در این باره است. با ذکر این نکته که وی مطلبش را به زبان گفتاری نوشته بود که به صورت نوشتاری تبدیل شد :

از زندگینامه ‌جد بزرگوارم آیلی آخوند چیز زیادی نمیدانم ولی فقط این را میدانم که ( طبق خاطرات مادربزرگم آقی حاجی بهلکه که سال ۱۳۸۳شمسی فوت کردند ( خدایش رحمت کند )  ) آیلی آخوند در ابتدا حوالی مرز قزاقستان و ترکمنستان احتمالا ایالت ماری شمال تورکمنستان کنونی به کار چوپانی مشغول بوده ، سپس به مدرسه بخارای شریف رفته و آنجا فارغ التحصیل میشوند و در کسوت یک روحانی اهل فضل و دانش به میان قوم خویش بر می گردد.

زمانی که لنین می میرد و استالین یه قدرت می رسد ، استالین شروع میکند به سرکوب قومیت ها علی الخصوص تورکمنها ، مادر بزرگم تعریف میکرد که یک عده تاجر روس  پیش قوم آیلی آخوند – طایفه بهلکه ها – می آیند. در بین آنها زن زیبایی  بنام زوملان بود که چند نفر از قوم بهلکه ها این تاجرها را می‌ کشند و زوملان خونین و رنگین به چادر آیلی آخون پناه می برد و همانجا می میرد ، سپس ایلی آخوند قاتل اینها را تنبیه میکند .

در همین حین حمله روسها شروع میشود ، آیلی آخوند به جوانان و مردان ایل دستور مقاومت میدهد و حتی در بین جنگ بین روسها و تورکمنها ، ایلی آخوند از خودش کرامت هایی  نشان میدهد و برای مبارزان آذوقه‌ ، غذا ، آب ، تیر و … می برد و هیچ گلوله‌ای در وی اثر نمیکند و هنگامی که لباس زمستانی و سنتی اش پوستین ( اوچمگ ) خود را تکان میداد پوکه گلوله های روسها پایین می افتادند.

سپس تورکمنها به سمت عشق آباد ( آشغابات ) کنونی فرار میکنند و روسها هم دنبال آنها حرکت میکنند تا اینکه در دهلی بابا که الان در آشغابات کنونی قرار دارد با روسها درگیر میشوند و روسها تورکمنها را قتل عام میکنند بطوریکه مادربزرگم تعریف میکرد ( آن هنگام ۱۷ ساله بوده ) یک کوه بزرگی بود هرکس که به آن طرف  کوه می رسید ( فرار میکرد ) جان خودش را نجات میداد و حتی تعریف میکرد که یکی دو شب قبل از درگیری با روسها ، روسها آنها را دستگیر کرده و پسربچه‌ها را می کشتند تا اینکه توسط افراد خودی نجات می یابند.

خلاصه الباقی نجات یافتگان قدم از جمله ایلی آخوند به سمت صحرای قره ‌قوم فرار میکنند ( به سمت ایران ) تا جایی که خیلی از بچه‌ها و نوه‌های آخوند از بی آبی تلف میشوند و ایلی آخوند میگوید که شما بروید من اینها ( فوت شدگان ) را دفن میکنم می آیم.

در حین کفن و دفن میت ها تورکمن های تکه سر رسیده و ایلی آخوند را دستگیر کرده  به روسها تحویل میدهند بعد از آن  دیگه خبری از آیلی آخوند نشد.

الباقی افراد ایل از جمله پدربزرگم ، نور ملا و مادربزرگم ، آقی حاجی به روستای داشلی برون میرسند و از دست روسها فرار میکنند. آن زمان در بین آنها افراد مشهوری از جمله پهلوان دده ( پدر بزرگ جلال قاری بهلکه واعظ معروف ) و بابل حاجی ( پدر بزرگ عبدی نور بهلکه ، فعال انتخاباتی شناخته شده ) در بین افراد نجات یافته بودند. برادر مادربزگم به نام ساتلیخ به روستای هم مرز ایران و تورکمنستان کنونی که از داشلی برون دیده می شود برای بردن مادرش میرود . روسها وی را میگیرند و به جنگ جهانی دوم به عنوان سرباز می برند که شهید میشود.

سپس خانواده به روستای باغلی ماراما کوچ می کنند و در زمان رضاخان پدربزرگ و سایر خویشاوندن و بستگان به محله بابل حاجی ( آخر خیابان خالد نبی ) می آیند و آنجا ساکن میشوند و تاکنون آنجا ساکن هستند.

پدربزرگم ( نور ملا ) در سال ۱۳۳۵ فوت میکند که خدابش بیامرزاد ( آن زمان پدرم ۳ سالش بوده وی متولد ۱۳۳۲ است ) بعد از چند سال هم بابل حاجی فوت میکند ( رحمت خداودن بر او باد ) .

در سال ۱۳۸۳ هم مادربزرگم در سن ۱۰۲ سالگی فوت کرد. البته تنها شاهد زنده جنایت آدم‌کشی روسها قوس حاجی دیانی بود که وی عمر طولانی داشتند و چند سال پیش فوت کردند. وی از مادربزرگم ۲ سال کوچکتر بودند.

نور ملا قبل از فوت در محله خودمان یک زمین برای مسجد وقف کردند که به مسجد اوره محمد آخوند مشهور است ( مسجد ذوالنورین ) که در خیابان حنفی قرار دارد. از ایشان کتابهای مذهبی متعددی بجا مانده که در حال حاضر دست پدرم هستند و یک عدد شمشیر هم بجا مانده که دست عموی بزرگم هستند.

پدربزرگم طلبه بوده‌اند که بخاطر تامین معاش خانواده مجبور میشوند که ترک تحصیل کنند و ادامه دهنده راهشان پدرم خاتم آخوند بهلکه بودند که درس طلبگی خوانده و در سال ۱۳۶۳شمسی از حوزه علمیه مدرسی گنبدکاووس به درجه آخوندی نایل شدند.  استاد ایشان الله قلی آخوند نظرزاده بوده‌اند.

در کتاب تاریخ تورکمنستان اثر استاد ارازمحمد سارلی  خاطرات مادربزرگم  چاپ شده است .

*تصویر حاتم آخوند بهلکه نوه آیلی آخوند

www.ulkamiz.ir

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا