پایگاه تحلیلی خبری اولکامیز – عبدالقهّار صوفی راد ، شاعر و مدیر مسئول فصلنامه ترکمن نامه در سوگ دکتر غیادی نوشت :
تو آشفتگی آشیانهیِ پرندگانِ معصوم را برنتافتی و مسیحوار به تبسّمِ ترانهخیزِ مادران دل خوش کردی و سجدهگاه ات در سر زندگیِ محرومان قرار یافت.
تو در تابشِ مِهر، خورشیدِ مشعشع بودی. آری، تو آن نویسندهیِ خوشذوقی بودی که داستانِ دوست داشتن و خدمت به همنوع را در دفترِ خاطراتِ صحرایِ ترکمن به نگارش در آوردی و چه شاهکاری آفریدی که نسلهایِ هزارانِ آینده، مُدام، سرزنده و پُر شور و شعف آن را قرائت خواهند کرد و با آن، عطشِ دلهایشان را فرو خواهند نشاند و با غرورِ فرا گرفته از خاطرهات بر ابرهایِ تارِ آسمانِ خورشید نهان، نهیب خواهند زد و چشمهها به جوش و خروش در خواهند آمد تا رُستنیها قامت بر اَفرازَند.
آیندگان به یاد خواهند آورد وِداعِ زودهنگامِ اندوهناکِ جگرسوزِ سالهایِ کرونایی را و به یاد خواهند آورد که دستانِ شفابخشِ تو فوج فوجِ بیماران را سخاوتمندانه مینواخت تا بیرقِ کرامتِ انسانی در اهتزاز باشد. آنان تو را که شاخهیِ سترگی از درختِ تنومند ترکمن بودی هرگز فراموش نخواهند کرد!
میدانم گاه، این دنیا مرموز میشود، همچون اکنون که این بیماریِ بالیده در ناکجا دخمه، مرگ سودا میکند؛ و صد البته این نیز بگذرد.
گاهی با خود میگویم که خدا را چه دیدی دوباره خواهد شد که دوشادوش با دوستان بار و بندیل بربندیم و گشتوگذارِ شرقیترین نقاطِ ترکمنصحرا را در پیش بگیریم.
در آن سفری که مثل همیشه هایی که چنان بود به تابلوی جادهی راز و جرگلان که رسیدیم به چپ دور خواهیم زد و سوی شمال را پیخواهیم گرفت و لحظاتی تجسّمِ چهرهیِ جلیلانه ات در پسِ دیدگانمان، خیالمان را تطهیر خواهد کرد.
درختان “آرچا”یِ همیشه سبز که بر کمرگاه و تارکِ ارتفاعاتِ مسیر روییدهاند، جِلوهیِ نام تو خواهند بود و آنگاه به یادت دسته جمعی آوازی سبز را سر خواهیم داد در حینی که ماشینهایمان به حالت یورتمه پیش میبرندمان به آن وادیای-جرگلان- که مُهر ملکوتات در آن جاودانه منقوش است.
من با خودم کلنجار خواهم رفت که آیا قدمهایمان دو باره توانِ گلگشت در آن سرایِ روح اَفزایت خواهند داشت؟!
اسبهای رامشدهات با دیدنمان آیا سُم بر زمین خواهند سایید و سر تکان خواهند داد؟
غروبگاهان که به “یکهسؤوۆت” خواهیم رسید، نگاهمان را به سیمایِ زردِ افق برخواهیم دوخت و احساسی محزون، سینههایمان را شبیخون خواهد زد. آنگاه سرسرایِ خانهات تبسمات را به یادمان خواهد آورد.
میدانی که یاد و خاطرهات در خاطرمان جاودانه است و روحمان مغموم؛ و برای آنکه صیقلی بیابد، رود “چندیر” را عبور خواهیم کرد به مهمانیِ نبیرههایِ مختومقلیِ نستوه و تو رخصت خواهی داد تا اینبار در روستای “گرکز” بیتوته کنیم …
روحت شاد و یادت جاودانه باد!
۱۷/۶/۱۴۰۰
www.ulkamiz.ir