ادبیات

گزارش پنجاه و هشتمین نشست انجمن ادبی جیحون – قسمت سوم

عبدالملک خرمالی شاعر ترکمن، نگران انسان‌ها و زندگی آنان است

پایگاه خبری اولکامیز –  آنادردی کریمی مطالبی را درباره شعرهای عبدالملک خرمالی به زبان فارسی قرائت کردند. البته دیدگاه ایشان تنها مختص به شعرهای قرائت شده در جلسه نبود، بلکه شامل شعرهای دیگر شاعر نیز می‌شد. مطالب و دیدگاه‌های ایشان را در ادامه می‌خوانیم:

شاعر عبدالملک خُرمالی چون بسیاری از شاعران کوته‌سرای معاصر به همه موجودات می‌اندیشد. دغدغه همه را دارد و آن را به زبان شعر می‌سراید. ما در اینجا به اختصار به برخی از دغدغه‌ها، بیم‌ها، دردمندی‌ها، اضطراب‌ها، آرزوها، همدلی‌ها، توصیف‌های زیبا و … شاعر اشاره می‌کنیم.

* او نیز چون دیگر شاعران معاصر به ویژه شاعران کوته‌سُرا حتی به مترسک که ظاهراً بی‌ارزش است توجه می‌کند.

در برخی از شعرهای او، مترسک جایگاهی والا دارد. حتی در شعری او را انسانی می‌پندارد که لایق توجه و ستایش بود. شاعر رازش را به آیینه و مترسک می‌گوید. «سکوت/ هنر است/ مترسک بودن/ سعادت (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۵۸). «بعد از برداشت محصول/ کسی تشکر نکرد/ از مترسک»(مداد خاکستری، ص ۱۲۶). «به هیچ‌کس/ اعتماد ندارم/ رازهای پنهانم را/ به آینه و مترسک گفتم» (مداد خاکستری، ص ۷۸). «نوروز/ همه لباس نو پوشیدند/ جز مترسک مزرعه» (آوای قوها، ص ۱۴). «با دست‌های گشاده/ هم آغوش می‌خواهد/ مترسک»(آوای قوها، ص ۱۸). «زیر باران/ مترسکی/ بی‌چتر» ص ۶۸ (آوای قوها، ص ۶۸) و…. 

  شاعر به درخت هم می‌اندیشد. او خود را در واقع آدمیان را سرزنش می‌کند که با انجام برخی کارها، درخت را به گریستن وا داشته‌اند. «تنه‌ی درخت/ از زخم یادگاری‌ام/ تا ابد گریست» (مداد خاکستری، ص ۲۰) و ظلم و ستم  انسان‌ها به جنگل که روح سبز زندگی هستند. «انسان هرجا قدم گذاشت/ درخت/ قلع و قمع شد» (این کتاب بوی نان می‌دهد۶۰). «سهم درخت/ از این همه سرسام/ لاک پوک زنجره» (آوای قوها، ص ۴۱). در برخی از شعرهایش از تبرها و «تبر به دستان» بسیار انتقاد می‌کند و ترس و وحشت خود را با شعرهایش فریاد می‌کشد. «درختان/ در خواب زمستانی/ تبرها بیدار» (آوای قوها، ص ۹۵). از تبر به دستان می‌خواهد که بلای جنگل نشوند و به خانه برگردند.«ای تبر به دست/ به خانه‌ات برگرد/ جنگل آرایش نمی‌خواهد» (گناه آینه، ص ۲۷). و از سوی دیگر شاعر با مشاهده قارچ‌های سفید بر کُنده درخت ذوق زده می‌شود و با شوق و شور خاصی می‌سراید. «این درخت/ نیک سرشت بوده است/ که بر کنده او روئیده/ قارچ‌های سفید (مداد خاکستری، ص۹).

* شاعر عبدالملک خُرمالی در مجموعه اشعارش در باره ماهیان، جغد، عنکبوت، جیرجیرک، مرداب، قاصدک، مورچه‌ها، کلاغ، سایه خود و… شعر می‌سراید و با شعرهایش به آنان اجازه می‌دهد که وارد عرصه شعر شوند و به یاد خوانندگان خود می‌آورد که این موجودات نیز در روی زمین هستند.شاعر در بسیاری موارد با آنان همدلی و همدردی می‌کند.

 ماهی «بهشت می‌پندارد/ دریاچه را/ ماهی گرفتار در تنگ» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۴۱). «ماهیگیران/ آوازخوان می‌آیند/ پس از نسل کشی» (گناه آینه، ص۴۰). «حکم ابد صادر کرده‌اند/ برای ماهیان آکواریوم» (گناه آینه، ص ۴۱).

 جغد: شاعر جغد را شوم و بدیمن نمی‌داند. از او می‌خواهد که همنشین او شود. «امشب همه خوابند و/ من بیدار/ ای جغد!/ اگر قورتت را گرفتی/ بیا کنارم بنشین» (مداد خاکستری، ص ۶۸).

عنکبوت: «کنار چراغ خواب/ بیدار است/ عنکبوت»(سنگها بیش از گنجشک‌ها، ص ۹۹). «در آغوش گشوده‌ی مسیح/ عنکبوتی/ تار تنید» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۲۶). 

* در ادامه به چند مورد از  دل نگرانی‌ها اضطراب‌ها و بیم‌های شاعر اشاره می‌کنیم. هرچند که در شعرهای بالا نیز به مواردی اشاره شد. شاعران که «زاده اضطراب ‌جهان‌اند»، نمی‌توانند با مشاهده بیدادگری‌ها، تناقض‌ها، تضادها و … آرام بگیرند و قلم خود را نگریانند.«سنگ‌ها/ بیش از/ گنجشک‌ها» ( سنگ‌ها بیش از گنجشک‌ها، ص ۱۴).

به نظر نگارنده یکی از بهترین، پرمعناترین و زیباترین شعرهای او است. او هرچند به ظاهر هراس و بیم خود را نشان نمی‌دهد، اما خواننده آگاه و آشنا باشعر معاصر به خوبی می‌فهمد که شاعر چه هراس بزرگی دارد. چون که شمار سنگ‌ها فزون‌تر از گنجشک‌هاست.

گنجشک‌ها، نماد مظلومیت، معصومیت و پرواز هستند. اگر سنگ‌ها در دست‌های نااهلانی قرار بگیرد که در قلب آنان گنجشک‌ها آشیانه‌ای ندارند و به قول شاعر «آنان که ذهنشان/ از آسمان تهیست/ از پرواز پرنده/ عذاب می‌کشند» (گناه آینه، ص ۵۴) و به سوی پرندگان پرتاب شوند؛ نتیجه چه خواهد شد؟ فاجعه. ‌بال‌های پرندگان زخمی می‌شود و دیگر آنان را یارایی پرواز در آسمان بیکران نیست. یعنی فاجعه. یعنی پایان زندگی گنجشک‌ها.

شاعر دردمند ترکمن نگران و مضطرب فاجعه است و به راستی چقدر وحشتناک است که پرندگان دیگر نتوانند پرواز کنند. شاعر در شعرهای دیگرش نیز به یاد پرندگان است و با زبانی که مملو از اعتراض حسرت و اضطراب است، چنین می‌سراید: «بیچاره پرنده مهاجر/ بی‌خبر از مرزها/ تمام دنیا را/ وطن خود می‌داند» (گناه آینه، ص ۴۶). «آرایش رزم گرفته‌اند/ در برابر پرندگان مهاجر/ شکارچیان» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۶۳). «وقت کشتار پرندگان/ کسی به فکر/ تنهایی آسمان نیست (گناه آینه، ص ۱۰). «غرش تفنگ/ پرنده نقش بر زمین/ آسمان پرپر» (آوای قوها، ص ۶). «پرنده مهاجر/ مهمان و شکارچی/ میزبان» (آوای قوها، ص ۵۵).

 * شاعر نگران انسان‌ها و زندگی آنان است او از تفنگ، بمب، دینامیت و… هراس دارد که هر آن انسان‌ها را تهدید می‌کنند و کتاب زندگی انسان‌های بی‌شمار را می‌بندند و بر پایان حیات آنان نقطه می‌گذارند. چقدر هراسناک است که «بمب‌ها/ خواب اجساد را می‌بینند/ در انبارهای بسته» (مداد خاکستری، ص ۹۸). در ادامه شاعر هشدار می‌دهد «فیتیله دینامیت را/ روشن کرد/ کبریت بی‌خطر» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص۳۰). «در لوله تفنگ/ گل گذاشته‌اند/ در خشاب/ فشنگ»(این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۵۹) و چقدرهراسناک. «در هیروشیما/ هنوز هم مردم کشته می‌شوند/ از داغ بمب اتم» (گناه آینه، ص ۱۵). و وحشتناک‌تر. «خداوند گندم را خوشه‌ای آفرید/ و انگور را خوشه‌ای/ و این بشر بمب را» (گناه آینه، ص ۴۳).

* نگاه زیبا و شاعرانه شاعر توصیف‌های دلنشین:

  شاعر در شعرهای زیر با قلب خود دیده و با قلب خود سروده است. نگاه‌های زیبایش دنیای ما را زیباتر و دلنشین‌تر کرده است و امید به زندگی را بالاتر. بهتر است این شعرهای زیبا را با هم بخوانیم:

«روز بارانی/ ناودانی خانه ما/ شعر می‌خواند» (مداد خاکستری، ص ۳). «پس از باران/ رنگین کمان/ نقاشی باران» (مداد خاکستری، ص ۱۲۲). «دیدنی‌ست/ صورت زمین و آسمان/ پس از باران» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۵۱). «بارانی که امروز بارید/ مرا سراپا خیس/ از شعرکرد» (آوای قوها، ص ۷۷). «اشک شب/ روی گل‌ها/ سپیده دم (آوای قوها، ص ۱۴). «محو کرد/ پیچک با گل‌های شکفته/ تیغ‌های سیم خاردار را (آوای قوها، ص۲۰ ). «چه کسی به دریا گفته است/ دوستت دارم/ که دریا امروز آرام است» (گناه آینه، ص۷ ). «سبز کردند/ پیچک‌ها/ درخت خشکیده را» (این کتاب روی نان می‌دهد، ص ۲۷). «پوستی سپید/ انداخت/ مار سیاه»(این کتاب بوی نان می‌دهد، ص۶۰).

* شاعر دلسوزمان، انسان‌های دربند را هرگز از یاد نمی‌برد. آرزویش رهایی آنان از بند است. اما افسوس که آنان محبوس هستند و گرفتار و راهی برای رهایی ندارند. شاعر از صمیم قلب برای آزادی آنان دعا می‌کند. «دعا کردم/ خدایا به زندانیان بال بده/ یادم رفت/ اینجا پرنده‌ها را شکار می‌کنند» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص۱۶)؛ اما افسوس… شاعر همچنین نمی‌خواهد که اعدامی‌ها چشم از جهان ببندد و شاعر بارها با آنان همدردی و همدلی می‌کند. او چقدر آرزوی شیرینی درباره آنان دارد. «کاش/ امشب ساعت‌ها زمان را نشمارند و خورشید خواب بماند/ من به این سیاه روزی قانعم/ زیرا سپیده دم/ گروهی را اعدام خواهند کرد»(این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۴۸). «خدا کند/ ساعت‌ها از شمارش بیفتند/ زمان متوقف شود/ خورشید خواب بماند/ سپیده دم یعنی/ اعدام» (آوای قوها، ص ۲۱). « صبحی تلخ آغاز شد/ انسانی را به دار/ آویخته دیدند/ مردم شهر»(آوای قوها، ص۱۲).

  * آرزوهای شاعر نیک و ستودنیست. او در عین حال دلسوز است و نگران و مضطرب. اضطرابی مقدس و والا. «خدایا! مرا روی زمین/ سنگ نکن/ شاید به سوی سگی/ پرتاب کنند مرا »(مداد خاکستری، ص ۲۵). شاعر در برخی از شعرهایش از خود سخن می‌گوید و گویا وصیت‌ها و خواسته‌هایش را مطرح می‌کند. « قلمم را/ روی قبرم ایستاده بگذارید/  مرگ پایان شاعر نیست» (آوای قوها، ص ۱۵). «مرا عمودی دفن کنید/ می‌خواهم/ نگهبان گورستان باشم». (آوای قوها، ص ۱۵). «در باغ گل دفنم کنید/ تا عاشقان/ گل‌های رسته از جانم را/ به معشوق تقدیم کنند».

   * شاعر افسوس‌های خود را به زبان شعر می‌گوید. «ترازوی عدالت/ کالایی/ برای فروش ندارد» (آوای قوها، ص ۵). «صبحی تلخی آغاز شد/ انسانی را به دار/ آویخته دیدند/ مردم شهر» (آوای قوها، ص ۱۲). در جای دیگر ضمن آنکه شاعر نگران و مضطرب هست با زبان شعر اعتراض خود را بیان می‌کند. «در هوای گرگ و میش/ مرغ‌ها در خواب/ خفاشان در تکاپو» (آوای قوها، ص ۴۸).

  * شاعر گاهی اوقات از دیدن برخی وقایع و چیزها خوشحال می‌شود. شادی زیبا و دوست داشتنی و نازنینی وجودش را سرشار می‌کند. این حس بر قلب او می‌تراود و بر قلم او می‌نشیند و چه زیبا می‌سراید. «چه معصومیتی/ شقایق/ خار ندارد» (آوای قوها، ص ۹۸). «جاری است/ حیات/ رو سنگ جلبک» (آوای قوها، ص ۱۰۴). «سگ پیر/ از کوچه‌ای می‌گذرد/ که در آنجا/ سنگ نیست» (آوای قوها، ص ۱۰۹). «سینه مترسک/ سبز شد در بهار/ چه کسی می‌گوید/ مترسک مرده است»(آوای قوها، ص ۱۱۱).

* شاعر از هرچه که زیاد و فزون باشد دل‌زده می‌شود جز آزادی. «هرچه زیاد باشد/دلزده می‌شویم/جز آزادی»(ین کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۵۴).

   عشق به معشوق و جایگاه والای او در اشعار شاعر: عبدالملک خُرمالی اشعار زیادی در این ارتباط سروده است.  «مسیر باد را/ فقط با بوی تو/ می‌شناسم» (مداد خاکستری، ص ۴۴). «پیشانی‌ام را ببوس/ لب‌های تو مهر تایید می‌زنند» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۱۳). «تمام شراب‌های تاکستان‌های جهان/ به نمی از لب‌های تو نمی‌ارزد» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۴۹). «دیشب/ تو به آسمان نگاه می‌کردی/ من از چشم‌هایت ماه و ستاره می‌چیدم» (آوای قوها، ص۱۰). «مرا بیشتر ببوس/ تا دیرتر بمیرم» ‌(سنگ‌ها بیش از گنجشک‌ها، ص ۱۳). «دلت را/ اگر دریا می‌کردی/ من در آن غواصی می‌کردم» (مداد خاکستری، ص ۸۴).  «لب به دریا بزن/ ‌تا آب‌ها آشامیدنی شوند» (سنگ‌ها بیش از گنجشک‌ها، ص ۳۳). «خانه‌ی خدا/ چشم‌های توست/ که این همه زیباست»(آوای قوها، ص ۱). «چه سعادتی/ امروز صبح/ بوسه‌ات مرا بیدار کرد»(آوای قوها، ص ۲۳). «لبخندت/ موج به گونه‌هایت می‌اندازد/ مثل اولین قطره‌ی/ باران در برکه (آوای قوها، ص ۹۰). «به من زل نزن/ آذرخش می‌جهد/ از چشم‌های تو» (آوای قوها، ص ۹۴).

* در شعر سپید و شعر کوتاه معمولاً از عروض و وزن استفاده نمی‌شود. شاعر با سود جستن از موسیقی درونی و در صورت امکان قافیه، واج‌آرایی و دیگر صنایع ادبی به کلامش آهنگ و زیبایی می‌بخشد. بی‌شک سود جستن از این موارد به شعر پویایی و حرکت می‌بخشد. در  شعر سپید و شعر کوتاه شاعر باید بسیار دقت کند که شعرش در ورطه نثر نیفتد. علاوه بر این شعر تاثیرگذار به ویژه شعر کوتاه شعری است که در آن ایجاز رعایت شود و به بیان دقیق‌تر اعجاز ایجاز در آن رخ دهد. شاعر لازم نیست چون مقاله نویس و … همه چیز را مطرح کند. تا آنجایی که ممکن است و شعرش معماگونه نشود باید کوته بسراید و ایجاز را رعایت کند. بگذارد که خوانندگانش ادامه آن را بسرایند و تفسیرهای خود را داشته باشد. عبدالملک خُرمالی در برخی از اشعارش به خوبی از عهده این امر مهم برآمده است. برای نمونه: «سنگ‌ها بیش از گنجشک‌ها». اما شکل و شمایل برخی از اشعار چاپ شده ایشان به صورت نثر آمده است. در اینجا چند مورد را مثال می‌آوریم. «هواشناسی اعلام کرد/ این ابرها عقیم‌اند/ اما همین که به دریا رسیدند/ باریدند»(این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۳۱). «وقتی یک مرد و زن/ از مقابل هم گذشتند/ بی‌خبر از آنها سلول‌های دنباله‌دار/ منفی و مثبت/ در هم آمیختند» (مداد خاکستری، ص ۴۵). «دیشب خوابم نبرد/ هزاران گوسفند شمردم، که/ از سرم می‌جهیدند/ ولی/ امشب هم خوابم نمی‌آید/ چون گوسفندان/ به آغل‌شان آمده‌اند/ و آب و علوفه می‌خواهند» (مداد خاکستری، ص ۵۴).

 برخی اشعار شاعر در سه سطر، یا چهار سطر و بیشتر آمده است که می‌توان در سطرهای کوتاهتر گنجاند. برای نمونه «درخت بی‌میوه/ آشیانه‌ی/ کلاغ»(آوای قوها، ص ۳۴)، براحتی می‌توان در دو سطر نوشت: « درخت بی‌میوه/ آشیانه‌ی کلاغ». «پرنده مهاجر/ مهمان و شکارچی/ میزبان»(آوای قوها، ص ۵۵). به نظر ما « پرنده مهاجر، مهمان/ و شکارچی میزبان». «دل از این دنیا می‌کنم/ وقتی سر به زانویت/ می‌گذارم/ مادر»(گناه آینه، ص ۶۱ ). می‌توان چهار سطر را به سه سطر تقلیل داد و چنین نوشت: ««دل از این دنیا می‌کنم/ وقتی سر به زانویت می‌گذارم/ مادر». 

 تعداد از اشعار او که شکل نثر پیدا کرده است، با کمی جابجا کردن واژه‌ها، می‌توان تغییر داد و کلام را زیبا و دلنشین نمود. «تنه‌ی درخت/ از زخم یادگاری‌ام/ تا ابد/ گریست» (مداد خاکستری، ص ۳۸). به نظر نگارنده می‌توان چنین نوشت: «تا ابد گریست/ از زخم یادگاری‌ام/ تنه‌ی درخت». یا در این شعر «کنار رودخانه/ بر استخوان‌های جامانده از درختان/ نماز میت خواندم» (گناه آینه، ص ۱۷). می‌توان این مورد را به دو صورت دیگر نوشت. «کنار رودخانه/ نماز میت خواندم/ بر استخوان‌های جا مانده از درختان». و یا «نماز میت خواندم/ بر استخوان‌های جامانده از درختان/ کنار رودخانه».

  در برخی از شعرها می‌توان واژه یا واژه‌هایی را حذف کرد؛ بدون اینکه به معنای شعر و ساختار آن لطمه‌ای وارد شود و حتی با حذف آن‌ها، شعر زیباتر جلوه می‌کند. برای نمونه «سهم قو/ از زیبایی/ یک فشنگ شد» می‌توان شد را حذف کرد. «دعا کردم/ خدایا به زندانیان بال بده/ یادم رفت/ اینجا پرنده‌ها را شکار می‌کنند» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۱۶). در این شعر می‌توان دعا کردن را حذف کرد. چون در متن شعر «خدایا به زندانیان بال بده»، دعا مستتر است.

   در قضاوت کلی عبدالملک خُرمالی در بسیاری از شعرهای کوتاهش موفق است. شاعر از نظر تنوع موضوع و انتخاب آن نیز موفق است به راستی گاهی اوقات نکات تازه و بدیعی را می‌بیند که غبطه برانگیز است .

 مدتی است که شاعر عزیز دیارمان در مقایسه با گذشته کم کار شده است و ما از شاعر دوست‌داشتنی عزیز می‌خواهیم که همچون گذشته همچنان با شور و شوق شعر بسراید همان گونه که خود سروده است. «دارم قلبم را ورق می‌زنم/ سوغات شاعر/ چیزی جز شعر نیست» (این کتاب بوی نان می‌دهد، ص ۲۹).

ما از شاعر مهربان دیارمان می‌خواهیم که همچنان قلب خود را درون خود را بکاود و ورق بزند و برای ما مشتاقان شعر شعر به ارمغان بیاورد او همچنان از چشمه جوشان شعر ناب خود سوغاتی بیاورد شاعر مهربان دیارم شعرهای درخشانت در خانه و ذهن و قلب ما شکوفه کرده  و شکوفا خواهند شد جایگاه ویژه‌ای را به شعرهایت اختصاص داده‌اند و خواهند داد برای شاعر عزیز ترکمن آرزوهای سبز داریم امیدواریم از قلم سبز او شعرهای سبز همچنان بطراوت شاعر مهربان همچنان بسرای و شاعر کوشا و دلسوز پویا و مانا و تندرست باشی.

ادامه دارد

 نگارش : آنا دردی کریمی

www.ulkamiz.ir

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دکمه بازگشت به بالا