یادداشت

اینم از تقلب (دنده پیکان)

پایگاه خبری اولکامیز – شایان دالوندی:  سر جلسه امتحان بودیم که مراقبمون گفت: بچه ها صادقانه امتحان بدین تا من استراحت کنم .بعد از چند دقیقه صدای تکان خوردن یکی از بچه ها اومد. مراقب هم یه نگاهی به اون کرد و با خنده گفت:بله مثل ایشون صادقانه بر میگرده و تقلب میکنه!! همه بچه ها خندیدند.

چندی بعد مراقب گفت: بچه ها تقلب نکنید من اگه تقلب نکرده بودم الان مدرکه پزشکیمو گرفته بودم یکی از بین بچه ها بلند شد و گفت آقا اجازه : یعنی تقلب اشتباه گرفتید مراقب گفت: آره و افسوس خورد.
بعد از تمام شدن امتحان بچه ها از مراقب خواهش کردند که ماجرا رو تعریف کنه.
مراقب گفت:دنده پیکان

من که اون جلو نشسته بودم گفتم جان استاد؟
گفت: من برای امتحان پذیرش دکتری از شهرستان به سمت تهران حرکت کردم و بعد از رسیدن به تهران و محل بر گزاری آزمون چون من کمی زود تر به اونجا رسیده بودم به کافی شاپی که در اون نزدیکی بود رفتم و یه چای قند پهلو سفارش دادم ، در حال نوشیدن چای بودم که یک پیرمرد خیلی شیک و پیک و پولدار همراه با پسری مانند من اما کم سن تر از جلو من رد شدند و به پیش پسر ساده ای که آن طرف نشسته بود رفتند بعد از رسیدن به آن پسر پیر مرد پلاستیک مشکی به او داد. پسر به او گفت : درسته؟؟ گفت: آره؛ ولی اگه دوست داری بشمار!! پس گفت: درسته درسته دیگه و بعد پلاستیک مشکی که معلوم بود توش پر از پول است برداشت و در ماشینش گذاشت پیرمرد به پسر گفت ای جوان چطور میخوای به بچه ما برسونی ؟
پسر گفت :کاری نداره که با دنده پیکان !

پیرمرد با تعجب گفت دنده پیکان !؟
پسر گفت: الان توضیح میدم. نگاه وقتی پای چپم را جلو میزارم یعنی دنده یک وقتی پای چپم را عقب میزارم یعنی دنده دو وقتی پای راستم رو جلو میزارم یعنی سه و وقتی هم که پای راستم رو عقب میزارم یعنی چهار و وقتی بلد نیستم دستمو بالا میارم
پیر مرد گفت :خوبه
رفتیم تو محل آزمون من درست افتادم پشت پسری که میخواست تقلب بده آنقدر خوشحال شدم که نگو پیش خودم گفتم حتما این پسره یه چی حالیش هست که این همه بهش پول دادن دیگه.

پسر پیرمرد که کمی اون ورتر بود پیش من اومد و گفت: آقا ببخشید میشه جا هامون رو با هم دیگه عوض کنیم من گفتم نه قربان نمیشه من همین جا راحتم پسر پیرمرد باز هم اصرار کرد ولی من نرفتم که نرفتم. دیدم دست از سرم بر نمی داره گفتم: پسر جان من هم دنده پیکان رو شنیدم .کمی وایستاد و بعد گفت: آقا من راضی نبودم پدرم کلی پول خرج کرده لطفا بزارید من اینجا بشینم گفتم: نه نمیشه بیا یه کاری کنیم اون که دنده میزنه منم برای تو دنده میزنم ،باشه ؟
گفت :امممممممم اشتباه نگیا، گفتم: نه حواسم هست .
به پسری که قرار بود تقلب بده هم گفتم اونم قبول کرد و امتحان شروع شد. پسره دنده میزد تیک میزدم و بعدشم دنده میزدم اصلا سوالات رو نمی خوندم خیلی راحت و بدون استرس یه جا نشسته بودیم دنده میزدیم
امتحان تموم شد اومدم بیرون از کیوسک اون ور خیابون دفترچه سوالات رو خریدم و حرکت کردم به سمت شهرم تو راه که حوصله ام خیلی سر رفته بود نشستم سوالات دفترچه رو حل کردم و بعد جواباشو هم چک کردم من حدودا ۸۵ درصد سوالات رو درست جواب داده بودم.

بعد از گذشت یک ماه که اسامی افراد قبول شده در روز نامه ها چاپ شد دیدم که نه من، نه اونی که تقلب میداد و نه پسر پیرمرده هیچ کدوممون قبول نشده بودیم و اونجا بود که فهمیدم اگه تقلب نمیکردم و خودم پاسخ میدادم حتما قبول میشدم.

ما همه شوکه شده بودیم .پنج دقیقه هم از زنگ تفریح گذشته بود.دبیر محترمتان بزرگترین درس زندگی را صادقانه به ما داده بود.آره عزیزم تقلب عاقبت ندارد،ندارد که ندارد.

هفته معلم بر تمامی معلمان گرامی و عزیز مبارک.

www.ulkamiz.ir

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

‫۲ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا