اجتماعی

بررسی طلاق های صورت گرفته در یک روستا

طلاق ارزش یا ضد ارزش

پایگاه خبری اولکامیز- گفتاری از امان محمد خوجملی : یکی از معضلات جامعه ی ایران در کنار تورم و بیکاری جوانان و اعتیاد به مواد مخدر و کمبود آب و قطع مکرر چند ساعته برق در روز، معضل طلاق می باشد.

یکی از خوانندگان کانال من رئیس شورای یکی از روستاهای نسبتاً بزرگ اطراف گنبد می باشد، او گفت: در روستای ما در عرض دو سال شصت نفر ازدواج کردند و نصف آنها به طلاق منجر شده است. به او گفتم: دو باره بررسی کن ببین. این تعداد خیلی زیاد است. یا تعداد سال اشتباه است یا تعداد طلاق.

او در تماس بعدی گفت: آمار طلاق درست است اما این مقدار در عرض سه سال صورت گرفته است. (البته این آمار مربوط به هر دو طرف می باشد یعنی دخترانی که به دیگر روستاها افتاده اند و پسرانیکه از دیگر روستاها دختر گرفته اند).

او از من می خواست این قضیه را حلاجی کنم چرا چنین شده است ؟ به او گفتم: چهار یا پنج نفر از این افراد را جمع کن تا به حرفهایش گوش کنیم علت اصلی جدایی شان چه بوده است.

او در نهایت نتوانست هیچکدام از آنها را کنار هم جمع کند. اما خودم از چند نفر از دوستانی که خواهرانشان طلاق گرفته اند سئوالاتی کردم و یک چیزهایی به دست آوردم که آنها را در میان می گذارم. گرچه این چند نمونه را نمی شود به کل جامعه ایران تعمیم داد و از آن نتیجه گیری کلی کرد. نمیشود گفت مشت نمونه ی خروار است چون تعداد خیلی کم است.

عدم جلب رضایت دختر در هنگام ازدواج یکی از مشکلات می باشد. او گفت: خواهرم قبل از دواج با این پسر که پسر خوبی است به یک پسر دیگر دلبسته بوده است. گویا عشق این پسر هرگز از دلش خارج نشده است. الان می خواهد با این پسر ازدواج کند.

یکی از دوستان هم علت جدایی خواهرش را گوشی موبایل اعلام کرد. گویا خواهرش بعد از ازدواج با پسران دیگری در تماس بوده و با آنها صحبتهای عاشقانه داشته است. شوهرش این وضعیت را تحمل نکرده او را طلاق داده است. از او سئوال کردم آیا این تماسها به خیانت هم منجر شده است؟ او در جواب گفت نه. ولی همین صحبتهای عاشقانه یا دوستانه داماد ما را عصبانی کرده است.

یکی از دوستان گفت: داماد ما آدم مذهبی است. دوست دارد خانمش حجاب اسلامی را رعایت کند. خواهرم می خواست در خانه پیراهن آستین کوتاه بپوشد که این هم برای داماد ما قابل تحمل نبود و آخرش به جدایی آنها منجر شد.

من ابتدا فکر می کردم عامل اصلی افزایش طلاق در سالهای اخیر افزایش مشکلات اقتصادی است. اما این چند نمونه نشان می دهد تغییر نگرش فرهنگی در این کار بیشتر نقش داشته است تا اقتصاد.

به نظر می رسد مذمومیت طلاق در میان جوانان کاهش یافته است. یعنی آن طوری در قدیم برای مردم طلاق مذموم بوده است الان نیست. علت این تغییر و نگرش فرهنگی چیست؟ فکر می کنم در این کار چند عامل دخالت دارد :

یکم : تغییر نسل و افزایش آگاهی جوانان است. این نسل یعنی نسل سوم، طلاق را مثل دو نسل اول و دوم خیلی بد نمی داند. اما این افزایش آگاهی هنوز تبدیل به معرفت و دانایی بیشتر نشده است. یا به قول معروف جوانان ما علیرغم اطلاعات زیاد هنوز اجتماعی نشده اند. هنوز مذاکره و گفتگو و سازش و گذشت و تفاهم و تعامل را یاد نگرفته اند. تصمیم آخر را اول می گیرند. کار اصلی آموزش و پرورش که یکی از وظایف اصلی آن در کنار آموزش علم، اجتماعی کردن جوانان است وجود ندارد اگر هم باشد موفق نبوده است. وقتی جامعه پذیری جوانان کاهش پیدا کند توافق و سازش محلی از اعراب نخواهد داشت.

دوم : یک تغییر نگرش بین جوانان این است که آنها ازدواج با دختر مطلقه را مانند جوانان قدیم خیلی بد و مذموم تلقی نمی کنند. بعضی جوانان می توانند با یک دختر مطلقه ازدواج کنند. این تحول لزوماً امر بدی نیست. فکر می کنم این نگرش جدید جسارت دختران برای گرفتن طلاق را بیشتر کرده باشد. دختران ممکن است به این نتیجه رسیده باشند وقتی طلاق گرفتند مطمئن هستند که با یک پیرمرد ریش سفید ازدواج نمی کنند و یک جوان دیگر برای ازدواج پیدا می شود. چند وقت پیش که با یکی از دوستان بحث می کردم او یک حرف جالبی زد و گفت: ازدواج اول دستگرمی برای شناخت یکدیگر است. مهم درست بودن ازدواج دوم است.

سوم : استقلال مالی دختران است. خیلی از دختران دیگر روی دار قالی نمی نشینند که فقط قالی ببافند و در آمد حاصل از آن صرف خانه ی پدر و مادر شود. قبل از انقلاب بیشتر مردان در روستاها بیکار بودند و هزینه ی خانه را دختران با قالی بافی تامین می کردند. تازه اسم این کارِ سخت هم کار سفید بود. نان پختن و شیر دوشیدن و پشم گوسفند شانه کردن و نمد مالی هم اسمش کار سیاه بود که دختران انجام می دادند.

الان بیشتر دختران در خارج از خانه کار می کنند و حقوق بسیار نا چیزی هم دارند. اما همین حقوق اندک و ناپایدار نیز به دختران جسارت می دهد تا در مقابل شوهران خود بایستند و بگویند نه. اگر دختران کارمند دولت و حقوق ثابت و پایدار داشته باشند که تکلیف روشن است و ظلم و ستم شوهرانشان را تحمل نمی کنند و تقاضای طلاق می کنند و راه جدایی را در پیش می گیرند. هرچه وابستگی انسانها به یکدیگر کمتر شود استقلال و تک روی هم بیشتر می شود.

چهارم : گرایش به تجرد در میان دختران. بعضی از خانم های مطلقه هم اصلاً تمایلی به ازدواج مجدد ندارند و قید از ازدواج دوم و مجدد را زده اند و به تنهایی خانه ی پدر و مادرشان زندگی می کنند. اینها در عین جوانی چگونه به غرایز جنسی خود غلبه می کنند معلوم نیست. در برخی موارد هم خبر فساد بگوش می رسد. اما اکثراً آبرومندانه زندگی می کنند تا آخر عمر قصد دارند زندگی مجردی و تنهایی را ادامه دهند. خب این هم یک نوع سبک زندگی است که وارد اجتماع زندگی سنتی ما شده است بهتر است به رسمیت شناخته شود.

پنجم : بعضی از طلاقها هم ناشی از شک وسوء ظن وبد گمانی و بی اعتمادی جوانان نسبت به یکدیگر است. بعضی از خانمها خیال می کنند شوهرشان همیشه دنبال فساد و بی بندباری است. بعضی از مردان هم دچار بیماری سوء ظن و بدگمانی هستند که در نهایت کارشان به جدایی می کشد.

ششم : زیاده خواهی و عدم درک یکدیگر. بعضی از دختران انتظار بیش از حدی از شوهران جوانشان دارند. این انتظارات و توقعات بالا و غیر متعارف مانند داشتن ماشین سواری و خانه ی مستقل و گردش و مسافرت در ابتدای ازدواج از توان اکثر جوانان در شرایط بحرانی کنونی خارج است همین عدم درک متقابل باعث می شود کار به جدایی بکشد.

هفتم : تنوع و زیبایی طلبی جوانان. بعضی از جوانان دختر و پسر فکر می کنند در ازدواج اول موفق نبوده اند. یعنی گزینه ی خوبی را در ازدواج اول نتوانسته اند انتخاب بکنند. حالا با تجربه ای که بدست آورده اند یا موقعیت جدیدی که (توان مالی) ایجاد شده است می توانند گزینه ی مورد نظر را به دست آورند. بنابراین در افزایش آمار طلاق دلایل گوناگونی وجود دارد. اگر قوه ی قضائیه یا سازمان ثبت احوال آمار ازدواج و طلاق و دلایل آنرا منتشر نمایند می شود به تجزیه و تحلیل آن نشست و ریشه یابی کرد که چرا عدم سازش و تفاهم و بیشتر شده است. ۷ مرداد ۱۴۰۰

www.ulkamiz.ir


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا