گزارش

روایت وداع تاریخی با روحانی محبوب دوگونچی

مرحوم تاج گلدی آخوند ایزدی از نگاه یاران و دوستدارانش

پایگاه خبری اولکامیز- آفتاب آخرین روزهای بهار، سه شنبه بیست و چهارم خرداد ماه سال ۱۴۰۱ هنوز به بلندای نیلگون آسمان نرسیده بود که آفتابی دیگر در قلب روستا غروب کرد و بدینگونه دوگونچی غرق در حزن و اندوه شد. جمعیت زیادی از زن و مرد، کوچک و بزرگ، در جلوی حیاط خانه قدیمی جمع شده بودند. سرها در گریبان و چشم ها گریان بود.

جسم بی جانش را بر روی تابوت گذاشتند، پارچه ای سرخ رنگ بر آن کشیدند و روی آن عمامه سفید حاج آخوند را گذاشتند. در این هنگام صدای گریه و شیون بلند شد. دوستدارانش تابوت را بر دوش گرفتند و برای وداع به مسجد آوردند. همان مسجدی که بنام وی بود. همان مکانی که در و دیوار و محراب و سجاده آن با او همدم و همنشین بود. همان مسجدی که بیش از شش دهه، امام جماعتش بود.

پس از آن تابوت را با عزت و احترام از خیابان ابوحنیفه به خیابان وسط روستا برده و از آن جا به سمت عیدگاه روانه شدند.

عقربه های ساعت به پنج بعدالظهر نزدیک شده بود. سیلی از جمعیت در عیدگاه حضور داشتند و بسیاری  تازه می آمدند. جمعیت حاضر یش از دو هزار نفر تخمین زده می شد. اقشار مختلف جامعه ؛ روحانیون، فرهنگیان، بازاریان، کشاورزان، دامداران و حتی برخی از مسئولین از فرماندار شهرستان تا معاون استاندار گلستان برای اقامه نماز جنازه حاج آخوند آمده بودند.

همه ایستاده و منتظر بودند. سکوتی غمناک بر قدیمی ترین عیدگاه شهرستان حکمفرما شده بود. نمازگزاران کفش ها را پا بیرون آوردند. عظیم آخوند روحانی بلند قامت آق قلایی با صدای بلند اعلام کرد: آی جماعت، آماده باشید، نماز شروع خواهد شد.

دل ها اندوهگین و صف ها فشرده و متراکم بود. سینه ها در نفس ها حبس شده بود. استاد عبدالرحمان آخوند تنگلی تانا شاگرد پیر طریقت یارجان آخوند نظری، از صف اول یک قدم به پیش رفت و بر روی سجاده رنگین ( نمازلیق ) قرار گرفت و تکبیر گفت و بدین سان همه یک دل و  واحد به او اقتدا کردند.

پس از آن بابالیق آخوند خوجه که از سادات ترکمن بود و عمامه سبز بر سر داشت دو الی سه بار فریاد زد :

تاج گلدی آخوند ناجره کیشی دی ( چطور انسانی بود؟ )

همگان یکصدا پاسخ دادند: یاخشی کیشی ( آدم خوبی بود )

پس از آن نمازگزاران همه نشستند و یوسف قاری دلیجه تبارک را قرائت کرد و نوای قرآن بر فضای عیدگاه پیچید.

تعدادی از نمازگزاران تابوت را به سرعت از عیدگاه خارج نمودند و به رسم قدیم پای پیاده از میانه روستا تا آرامگاه پیش بردند. و این آخرین دیدار بود. حاج آخوند با روستایی که دوست می داشت و با مردمان باصفایش وداع می گفت.

پیکر بی جانش سوار بر مرکب چوبین بر دوش جوانان به سوی دورت چاریار می رفت. همان آرامگاه قدیمی که حاجی آخوند ازبک، نورمحمد آخوند توکلی و . . در آن غنوده  اند. همان مزاری که ما هم روزی باید به آن رهسپار شویم.

قبل از رسیدن تابوت، گورکن های روستا که اجرشان با خدا باد با تلاش فراوان قبر را آماده کرده بودند. میت را ضلغ غربی قبرستان در قطعه ای که مارال اجکه وقف کرده بود، نزدیک همسر و برادر و اقوام و خویشانش به خاک سپردند و سپس دو نی بر آن استوار کردند و پارچه ای سفید بر نی ها بستند. الهی نور بر قبور اموات ببارد.

پس از پایان مراسم سنگین تدفین و دعای رحمان آخوند توکلی، جماعت حاضر همه به چادر عزا بازگشتند. مراسم ترحیم حاج آخوند در حیاط مسجد بر پا بود. قاریان قرآن خواندند و جماعت نشستند.

در این هنگام فرصت را مغتنم شمرده و دقایقی در حیاط و حجره مسجد با تنی چند از یاران و دوستداران حاج آخوند در باره زندگی، شخصیت، افکار، اخلاق، خدمات و نصایحش هم کلام شدم :

حالت آخوند ایزدی که امامت نماز عیدین دوگونچی را بر عهده دارد و سالها یار و یاور حاج آخوند بوده است، گفت: تاج گلدی آخوند مرد بزرگ و شریفی بود. برای مرگ آماده بود. غالبا جهت شرکت در مراسم عزا و یا عروسی و مجالس و ضیافت ها با هم می رفتیم. برای حل دعاوی و اختلافات مردم تلاش میکرد. به دنبال رفع گره ها و مشکلات بود. در جامعه نفوذ کلام داشت و مردم به او احترام می گذاشتند. اخلاقش نیکو بود. به فکر کاهش مسائل و مشکلات روستا بود و هر وقت مسئولی برای دیدارش می آمد از وی تقاضا می کرد که به مشکلات روستا رسیدگی کند.

حالت آخوند خاطره ای نقل کرد که جالب توجه بود. وی گفت: در ایام طلبگی در قرنجیک ۱۰ هکتار زمین را بین طلاب و روحانیون قرعه کشی می کنند و قطعه زمینی بنام وی می افتد که بنا به درخواست قربان آخوند از این زمین می گذرد و آن را به او می بخشد.

حاجی گلدی کر معاون توسعه مدیریت و منابع استانداری گلستان یادآور شد: مرحوم تاج گلدی آخوند  اوایل شاگرد پدربزرگم نوری آخوند کر بود که در دوگونچی حوزه علمیه داشت و به تدریس و تربیت طلاب علوم دینی همت می گماشت. پس از اینکه چند سالی در نزد  پدربزرگم دروس  دینی را خواند به روستای قرنجیک رفت و در نزد استاد نظر  آخوند ماهری تلمذ نمود.

وی افزود: تاج گلدی آخوند بخاطر اینکه اولین استادش پدربزرگم بود مرا مورد لطف و محبت خود قرار می داد. او دوستدار اهل بیت پیامبر بود و بارها برای زیارت امام رضا علیه السلام به مشهد رفته بود. به دوگونچی تعصب خاصی داشت البته تعصبش از نوع مثبت بود. دلسوز و خیرخواه مردم بود.

تاجی ملا ایزدی که سال گذشته آخوند شده است گفت: بیاد دارم  ۷۰ سال پیش برای شرکت در مراسم فارغ التحصیلی حاج آخوند به همراه قوم و خویش به روستای قرنجیک رفتیم. آنجا خانه سنتی ترکمنی ( آق اوی ) بنا نهادیم. هر روستایی برای خودش آلاچیق بر پا می کرد.

وی که شاعر دوگونچی است ولی ساکن گنبد می باشد افزود: در سالهای دور یکی از بزرگان روستا امان گلدی حاجی پدر عاشور گلدی بود او در شرق روستا مسجدی ساخت من آن زمان طلبه بودم. تاج گلدی آخوند به من گفت مکتب تشکیل بده و به کودکان و نوجوانان نماز و احکام بیاموز.

خالق کتاب سحر چاغی اظهار داشت: حاج آخوند زبان فارسی را خوب تکلم می کرد. برای همین خاطر مردم او را در مواقع مختلف برای انجام کارهایشان می بردند.

مشهد حاجی ایزدی که فرهنگی است و سالها جماعت مسجد تاج گلدی آخوند بوده و با او حشر و نشر دارد گفت: آن مرحوم بزرگ و یاشولی ایل بود. شاگرد نظر آخوند ماهری بود. همدرس و شریک تاج محمد آخوند نصیری قرنجیک، مرحوم حاجی محمد آخوند عابدی کر ، مرحوم قربان آخوند قرنجیک و  . . بود. حافظه بسیار خوبی داشت. تاریخ و حوادث گذشته را بیاد داشت. اهل کتاب بود تفسیر روح البیان را می خواند.

وی افزود: برای اولین بار قبل ار انقلاب به مدت ۶ ماه برای زیارت خانه خدا به مکه و مدینه رفت. حج عمره و تمتع را به جای آورد. همیشه تاریخ روز و اوضاع مملکت و مسائل منطقه را از من می پرسید. در واقع من مشاورش بودم از سال ۸۵ تاکنون همیشه همراهش هستم مسائل و اتفاقات را برایش تحلیل میکردم. حاج آخوند از پرسش ابایی نداشت، مسائل مختلف را از من می پرسید دوست داشت آگاه شود و از آنچه در پیرامونش می گذرد اطلاع بیابد. این ویژگی ممتازش بود.

دکتر آنه محمد دوگونچی پزشک برجسته ترکمن مقیم شهر رشت ضمن عرض تسلیت، در جمله ای کوتاه و پرنکته گفت: روحانیون قدیمی ترکمن به مانند استاد تاج گلدی آخوند ایزدی، انسان های پاک نهاد و سلیم النفس و پناهگاه مردم بودند.

امید آخوند ایزدی روحانی جوان روستا که از نزدیکان حاج آخوند است با تاثر و تاسف گفت: حاج آخوند برای ما سرمایه معنوی اجتماعی بود. متدین و باتقوا بود. سرشار از تجربه و معرفت بود. در فقدانش مسئولیت ما سنگین تر شده است.

وی افژود: استاد، علوم حوزوی را درقرنجیک نزد نظر آخوند و قرآن را در نزد خوجه گلدی قاری در پنج پیکر گذراند.

احمد آخوند ایزدی یکی دیگر از روحانیون جوان و فعال روستا در باره پیشینه و نام مسجد گفت: مردم روستا و حومه مسجد را بنام مسجد تاج گلدی آخوند می شناسند. ولی اوقاف نام آن را امین گذاشته است. اول بار مسجد گاهگلی ( کد مججید ) بود، بعد از آن سه الی چهار بار به همت مردم و خیرین تجدید بنا شد. آخوند ددم بیش از ۶۰ سال امامت جماعت مسجد را بر عهده داشت. قبل از وی، علمای بزرگواری همچون احمد آخوند کسلخه ، امین آخوند چوگان و ملا منگلی حاجی طالبی هر کدام چند صباحی در این مسجد امام بودند.

تاشلی عزتی که فعال اجتماعی روستا می باشد، گفت: حاج آخوند برای ما الگو و راهنما بود. به وجودش افتخار می کنیم. در روستا و منطقه محبوب بود. به همین خاطر مردم متدین منطقه در نماز جنازه اش کم نگذاشتند. تشییع جناره اش تاریخی و بی نظیر بود. هنوز اینگونه جمعیت در نماز جنازه هیچ کسی در دوگونچی ندیده بودیم.

وی افزود: هر وقت انتخابات میشد کاندیداها وقتی به روستا می آمدند به حضور حاج آخوند می بردیم و او دعا می خواند و توصیه می کرد. حالا در فقدانش چار کنیم؟ میهمانان را پیش کی ببریم؟

عزتی نکته ای جدید بازگو کرد که قابل توجه بود. وی گفت: تاج گلدی آخوند ایزدی یکی از بانیان تاسیس حوزه علمیه قرنجیک بود چرا که در هنگام تاسیس حوزه مشارکت خیرین دوگونچی را برای حمایت از حوزه جلب کرده است.

حاج بهروز ایزدی از دیگر فعالان اجتماعی دوگونچی اظهار داشت: تاج گلدی آخوند به یاران و خویشاوندان و هم سنگران خود؛ طواق قلی حاجی، محمد حاجی کدخدا، نازقلیچ حاجی، خوجه قلی حاجی، سارجه حاجی، احمد حاجی توکلی و دیگر یارانش پیوست آنها برای آبادانی روستا و اتحاد و برادری با جان و دل می کوشیدند و نمونه والگو بودند.

وی  افزود: حاج آخوند انسانی صلح طلب و متعادل بود. در گفتار و رفتارش اخلاص داشت و این ویژگی وی را از دیگران متمایز می ساخت. حاج آخوند سعی میکرد جوانان را جذب کند. با جوانان به نرمی برخورد می کرد و آنها را از خود نمی راند.

وهاب ایزدی نوه  تاج گلدی آخوند که دانشجوی دوره دکتراست یادآور شد: پدربزرگم به علم و تحصیل اهمیت می داد. همیشه در حال ذکر و عبادت و یا مطالعه کتاب بود. بیشتر اوقات قرآن و تفسیر می خواند. گاه نیمه های شب از خواب شیرین بر می خاست و نماز تهجد می خواند و به عبادت حق مشغول می شد. پدربزرگم به ما توصیه میکرد کار مردم را درست انجام دهید و به ارباب رجوع احترام بگذارید.

لطیف توکلی دهیار پرتلاش روستا نیز اظهار داشت: حاج آخوند بجا و شیرین صحبت می کرد. در کنار علوم دینی از شعر و ادبیات بیگانه نبود. در بین سخنانش هر از گاهی شعری می خواند. این شعر عطار را زیاد زمزمه میکرد:

یا رسول الله بس درمانده ام
باد در کف، خاک بر سر مانده ام

بی کسان را کس تویی در هر نفس
من ندارم در دو عالم جز تو کس

یک نظر سوی من غمخواره کن
چاره ی کار من بیچاره کن

گرچه ضایع کرده‌ام عمر از گناه
توبه کردم عذر من از حق بخواه . . .

ضیا رضوانی شهروند آق قلایی گفت: هر از گاه حاج آخوند ایزدی را در آق قلا و در بازار می دیدم، جانش سالم بود. آدم سرزنده و بانشاطی بود. کمرش خم نشده بود. خوش اخلاق و خوش مشرب بود. او تاریخ زنده دوگونچی بود. حیف شد که معلوماتش را ثبت و ضبط نکردیم و برای آیندگان باقی نگذاشتیم.

حامد دلیجه فعال رسانه آق قلایی گفت: حاج آخوند اهل شعر و ادبیات بود. در سخنانش بجا و به موقع از اشعار کوتاه و پرحکمت فارسی استفاده می کرد و این نکته سخنش را جذابتر می ساخت.

ابراهیم دوگونچی یکی دیگر از فعالان رسانه منطقه هم گفت: امثال حاج آخوند ایزدی برای شهرستان سرمایه معنوی هستند که وجودشان پر خیر و برکت بود.

پرویز گلی که از پل چهل سالگی گذر کرده در باره حاج آخوند در حالی که محزون و اندوهگین است گفت: تاج گلدی آخوند همه مردم را به یک چشم نگاه میکرد بین آدمها  فرق نمی گذاشت. در شادی و عزای فقیر و غنی شرکت می کرد. یک قرن زندگی کرد و این نصیب هر کسی نمی شود. تنش سالم و قوی بود. اهل ورزش بود حتی در سن ۸۰ سالگی صبح ها پیاده روی میکرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

گزارش از : لطیف ایزدی /  جمعه ۲۷ خرداد ۱۴۰۱

www.ulkamiz.ir

 


نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا